Quantcast
Channel: مهدویت در ادیان ابراهیمی - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 56 articles
Browse latest View live

امام زمان(عج) و ذوالفقار در مسیحیت

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

در کلیه ادیان ابراهیمی، شمشیر دودم برای هیچ شخصیتی همچون امام علی(ع) و فرزند ایشان حضرت مهدی موعود(عج) به کار نرفته است.


حجت‌الاسلام سیدمحمدرضا حسن‌زاده طباطبایی (پژوهشگر ارشد ادیان ابراهیمی): در کتاب مقدس و به ویژه عهد عتیق بشارت‌های متعددی به موعود جهانی، امام زمان(عج) وجود دارد. یکی از این بشارت‌ها که به بیان نشانه‌های موعود، از جمله کمک به مستضعفین، منتقم بودن، همراه داشتن ذوالفقار و ... اشاره شده است، بشارت مزامیر 149: 6 است، مقاله حاضر به تحلیل مفهوم ذوالفقار در این بشارت، از دیدگاه منابع مسیحی و نیز منابع شیعی می‌پردازد.

مقدمه

یکی از بشارت‌هایی که به امام زمان(عج) در کتاب مقدس وجود دارد، بشارت به ظهور آن حضرت در آخرالزمان،‌ با ذوالفقار یا همان شمشیر دو دمه است. در روایات اسلامی شیعی آمده‌ است که در آخرالزمان امام زمان(عج) با ذوالفقار امیرالمؤمنین امام علی(ع) که نشان ولایت است، ظهور می‌فرماید. در این مقاله به طور مختصر این بشارت را در کتاب مقدس بررسی می‌کنیم.

کتاب مقدس مسیحیان شامل 66 کتاب است که از دو بخش عهد عتیق (39 کتاب) و عهد جدید (27 کتاب) تشکیل شده است. یکی از کتاب‌های مشهور عهد عتیق مزامیر داود یا همان زبور در فرهنگ اسلامی است که شامل 150 فصل است و حاوی سروده‌ها و مناجات‌های حضرت داود نبی(ع) با خداوند متعال است. کل عهد عتیق و از جمله کتاب مزامیر، از کتاب‌هایی هستند که مورد قبول یهودیان و مسیحیان هر دو هستند. لذا اثبات بشاراتی که در این کتاب‌ها آمده است، هم برای مخاطبان یهودی و هم مسیحی،‌ هدایت آنان به سوی اسلام،‌ فایده خواهد بود.

تحلیل بشارت

در عهد عتیق، در کتاب مزامیر که به حضرت داود(ع) منسوب است و در فرهنگ اسلامی به زبور شناخته می‌شود، در فصل‌ 149، عبارات 1- 7 آمده است:

 1 هلّلویاه! خداوند را سرود تازه بسرایید و تسبیح او را در جماعت مقدّسان! ... 4 زیرا خداوند از قوم خویش رضامندی دارد. مسکینان را به نجاتْ جمیل می‌سازد. 5 مقدّسان از جلال فخر بنمایند. و بر بسترهای خود ترنّم بکنند.6 تسبیحات بلند خدا در دهان ایشان باشد. و شمشیر دو دمه در دست ایشان. 7 تا از امّت‌ها انتقام بکشند و تأدیب‌ها بر طوایف بنمایند... .

شاهد ما در آیات فوق، آیه ششم است که در آن می‌فرماید،‌ تسبیحات بلند خدا در دهان ایشان و شمشیر دو دمه در دست ایشان. پژوهشگران معتقدند منظور از تسبیحات بلند خدا در دهان ایشان، همان آوای دل‌نواز اذان است که افراد بسیاری به دلیل همین بانگ اذان مسلمان شده‌اند. امروزه در بسیاری از کشورهای غربی پخش اذان از مساجد اسلامی، به دلیل همین تاثیر شگرفش ممنوع شده است.

بدیهی است که در مسیحیت، ما تسبیح بلندی را نداریم که در دهان ایشان باشد. بانگ بلندی که از کلیساها شنیده می‌شود، نیز چیزی جز صدای ناقوس نیست که در آن تسبیحی از خداوند وجود ندارد.

اما بخش اصلی آیه که مد نظر ماست،‌‌ آنجاست که می‌فرماید، شمشیر دو دمه در دست ایشان. در این مقاله سعی می‌کنیم، این بخش از آیه را تحلیل کنیم.

متن عبری آیه از مزامیر 149: 6 به شرح زیر است: «רֹומְמֹות אֵל בִּגְרֹונָם וְחֶרֶב פִּֽיפִיֹּות בְּיָדָֽם»، در این آیه واژه عبری وِهِرِب،‌ معنای شمشیر וְחֶ֖רֶב(wə·ḥe·reḇ)، و واژه عبری پی‌پی‌یوُوت، به معنای ذوالفقار یا دو دمه פִּֽיפִיּ֣וֹת (pî·p̄î·yō·wṯ)، است(Strong, 2011).

ترجمه‌های انگلیسی

واژة پی‌پی‌یووُت (פִּֽיפִיּ֣וֹת) در مفهوم ذوالفقار، آن قدر صریح است که اکثر قریب به اتفاق ترجمه‌های مشهور، آن را به همان ذوالفقار یا شمشیر دو دمه (double-edged،‌-edged و dual edged) ترجمه نموده‌اند. برای نمونه می‌توانید به ترجمه‌های NIV, ESV, NASB, KJB, ISV, NET, ASV, AKJV, WEB و ... مراجعه کنید.

ترجمه‌های فارسی

در ترجمه‌های فارسی کتاب مقدس نیز باز همان مفهوم ذوالفقار مشاهده می‌شود:

ترجمه قدیم: تسبیحات بلند خدا در دهان ایشان باشد و شمشیر دو دمه در دست ایشان (همدانی، گلن و مارتین، 2002).

ترجمه هزاره نو: ستایش خدا در دهانشان باشد، و شمشیر دو دم در دستانشان (سازمان ایلام،‌ هزاره نو، 2012).

ترجمه مژده برای عصر جدید: خدا را با صدای بلند ستایش کنند و شمشیرهای دو دَم را در دست بگیرند، تا اقوام و مردم خدانشناس را مجازات کنند. (انجمن‌های متحد کتاب مقدس،‌ مژده، 1976).

ترجمه دری: ستایش خدا به آواز بلند در دهانشان باشد و شمشیر دو دمه در دست ایشان.

ترجمه تفسیری: ای قوم خداوند، با صدای بلند او را ستایش کنید و شمشیرهای دودم را به دست گرفته. (انجمن بین المللی کتاب مقدس، 2002).

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، در ترجمه‌های فارسی نیز، ترکیب عبری وِهِرِب پی‌پی‌یوُوت (וְחֶ֖רֶב פִּֽיפִיּ֣וֹת)، به شمشیر دو دم ترجمه شده،‌ و از این حیث در آن‌ها اتفاق نظر وجود دارد.  

شمشیر دو دمه در تفسیرهای مسیحی

از آنجایی که در یهودیت و مسیحیت هیچ پیامبر یا شخصیتی وجود ندارد که در گذشته، حال یا آینده،‌ عنوان شمشیر دو دمه شناخته شده باشد، در تفاسیر آیه مزبور نوعی سرگشتگی در معنا مشاهده می‌شود. به طوری که کمتر دو تفسیری را می‌توان یافت که در این زمینه برداشت واحدی داشته باشند.

متیو هنری (Matthew Henry 1662 - 1714) از مفسران مشهور پرزبیتری کتاب مقدس، در تفسیر خود، این آیه را به حضرت مسیح(ع) منطبق می‌کند؛ اما از آنجایی که نمی‌تواند شمشیر و جنگ را به ایشان نسبت دهد، در تاویلی دور، شمشیر دو لبه را،‌ کلام خدا می‌داند.

اگر آنچه متیو هنری گفته را بپذیریم،‌ اشکال پیش خواهد آمد که کتاب‌های پیامبران بنی اسرائیلی‌ای که بعد از حضرت داود(ع) آمده‌اند، نیز کلام خدا بوده است؛ مانند سلیمان، اشعیا، ارمیا، حزقیال، دانیال، هوشع، یوئیل، عاموس، و ... علیهم‌السلام که برخی مانند حضرت سلیمان(ع) چندین کتاب آسمانی به ایشان منسوب است. هر یک از این کتاب‌های آسمانی می‌توانند مصداق و تفسیر همان شمشیر دو دمه باشند. لذا اختصاص آن به انجیل وجهی ندارد. علاوه بر این ظاهر این آیه از شمشیر دو دمه برای یک شخص سخن می‌گوید که با آن انتقام می‌گیرد، نه یک کتاب آسمانی. لذا تفسیر متیو هنری با ظاهر آیه سازگار نیست.

با بررسی سایر تفاسیر و نظرات مفسران کتاب مقدس ملاحظه می‌کنیم که به طور کلی در تاریخ یهودیت و مسیحیت در کتاب مقدس،‌ هیچ شخصیتی وجود ندارد که در گذشته بوده باشد و به شمشیر دو دم شناخته شده باشد. لذا مفسرین مسیحی وقتی به تفسیر این عبارت می‌رسند متحیرانه، آن را به معانی مختلفی به تاویل‌هایی می‌برند که هیچ پشتوانه محکمی، نه در استدلال و نه در بیان قرائن و شواهد ندارند.

تحلیل بشارت با توجه به منابع اسلامی

بر اساس منابع اسلامی – شیعی ذوالفقار از نشانه‌های ولایت به حساب می‌آید که از دیرباز در بین اولیای الهی دست به دست تا زمان آخرین موعود، گردیده و حفظ شده است. بر اساس برخی از روایات، ذوالفقار حتی در زمان حضرت سلیمان(ع) در اختیار ایشان بوده است (علامه مجلسی، 1403، ج 42، ص 58).

در اینجا تنها به نقل دو نمونه از روایات فراوانی که در این زمینه آمده است، اکتفا می‌کنیم:

در کتاب مناقب ابن شهر آشوب ذیل تفسیر آیه 25 سوره حدید، «وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ» آمده است:

خداوند آدم را از بهشت فرود آورد در حالی که ذوالفقار همراه با او بود. ذوالفقار را از برگ درخت آس، در بهشت آفرید. سپس فرمود «فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ: در آن نیروی شدیدی است». آدم با ذوالفقار با دشمنانش از جن و شیاطین می‌جنگید. بر این شمشیر نوشته بود: پیوسته پیامبران من با این شمشیر نبرد می‌کنند،‌ پیامبری از پی پیامبر دیگر، صدیقی از پی صدیق دیگر، تا اینکه امیرالمؤمنین(ع) آن را به ارث برد و با ذوالفقار از نبی امی، دفاع می‌کرد.. .   (علامه مجلسی, 1403، أبواب ما یتعلق به و من ینتسب إلیه، 118، أسلحته و ملابسه.. صلوات الله علیه).

بنا بر آنچه من لایحضره الفقیه روایت نموده است، پس از امام علی(ع)، ذوالفقار به فرزندش امام حسن بن علی و سرانجام به حجت بن الحسن(عج) به ارث رسیده است.(ابن بابویه، 1413، ج 4، ص 418) در روایات اسلامی آمده است که حضرت مهدی(عج)، هنگام ظهور، ذوالفقار یا همان شمشیر دو دم را به همراه خواهد داشت.(طوسی، 1411).

نتیجه

یکی از بشارت‌های آشکار به امام زمان، مهدی موعود(عج) در مزامیر 149: 6، بخشی از کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان است که توسط حضرت داوود(ع)، از ایهام به ظهور رسیده است. در این آیه مزامیر از واژه شمشیر دو دم استفاده شده است. در کلیه ادیان ابراهیمی، شمشیر دو دم یا ذوالفقار برای هیچ شخصیتی همچون امام علی(ع) و فرزندش مهدی موعود(عج) به کار نرفته و هیچ شخصیتی بدین نشانه شهره نیست.




مسیح(ع) خبر از ظهور مسیح دروغین میدهد

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال عظیم آید.

مسیح(ع) خبر از ظهور مسیح دروغین میدهد

 

 

در کتاب مقدس ، انجیل متی ص 41 باب 24 اینطور آمده است که:

 

... عیسی در جواب ایشان گفت :

 زنهار کسی شما را گمراه نکند ز آن رو که بسا به نام من آمده 

و خواهند گفت که من عیسی هستم

و بسیاری را گمراه خواهند کرد و جنگ ها و اخبار جنگ ها را خواهید شنید.

زنهار مضطرب مشوید ، زیرا که وقوع این همه لازم است لیکن انتها هنوز نیست ، 

زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی تفاوت خواهد نمود 

و قحطی ها و وباها و زلزله ها در جای ها پدید آید....

و فورا پس از مصیبت آن ایام ، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد 

و ستارگان از آسمان فروریزند و قوت افلاک متزلزل گردد. 

آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد 

و در آن وقت جمیع طوایف سینه زنی کنند 

و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال عظیم آید.




موعود در مسیحیت / مسیح (ع) در مورد پسر انسان چه می‎گوید؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
آنچه در این مقالات با عنوان موعود در مسیحت ارائه می‎گردد با استناد به کتاب مقدس انجیل بوده و تفاوت بسیاری با آنچه امروزه به عنوان مسیحیت صهیونیسم نامیده می‎شود دارد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

مسيحيان و بازگشت مسيح

انديشه بازگشت عيسي (عليه‏السلام) يكي از باورهاي جامعه مسيحيت را تشكيل مي‏دهد. اين شوق و انتظار در بخش‏هاي قديمي‏تر عهد جديد مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونيكيان به خوبي منعكس شده است، اما در رساله ‏هاي بعدي مانند رساله ‏هاي پولس به تيموتاؤس و تيطس، همچنين رساله پطرس، به بعد اجتماعي مسيحيت توجه گشته است .

اين مسأله از آن‏جا ناشي مي‏شد كه مسیحیان با گذشت زمان بر این دیدگاه قائل شدند كه بازگشت مسيح بر خلاف تصور آن‏ها نزديك نخواهد بود، هر چند اقليتي از آنان بر اين عقيده باقي ماندند كه عيسي به زودي خواهد آمد و حكومت هزار ساله خود را تشكيل خواهد داد؛ حاكميتي كه در روز داوري پايان خواهد يافت. از همين رو از دير باز گروه‏هاي كوچكي به نام هزاره گرا در مسيحيت پديد آمدند كه تمام سعي و تلاش خود را صرف آمادگي براي ظهور دوباره عيسي در آخرالزمان مي‏كنند.

البته وجود آياتي در انجيل، اين حالت انتظار را تشديد مي‏كند و با اشاره به عدم تعيين وقت ظهور، آن را ناگهاني معرفي مي‏كند. به عنوان مثال در انجيل متّا از زبان عيسي عليه‏السلام اين گونه نقل شده است كه : «شما نمي‏توانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد؛ زيرا اين فقط در يد قدرت خداست. هيچ بشري از آن لحظه «زمان ظهور» آگاهي ندارد، حتي فرشتگان. تنها خدا آگاه است.»(1) و يا آن كه در انجيل لوقا اين چنين آمده است: «مسيح مي‏گويد: هميشه آماده باشيد، زيرا كه من زماني مي‏آيم كه شما گمان نمي‏بريد.»(2)

 بحث انتظار از مباحث کلیدی و مهم در مسیحیت مخصوصا در انجيل است؛ مثلا در بخش‎هایی از انجيل آمده است: «كمرهاي خود را بسته و چراغ‏هاي خود را افروخته بداريد. بايد مانند كساني باشيد كه انتظار آقاي خود را مي‏كشند كه چه وقت از عروسي مراجعت كند. تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بي‏درنگ براي او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد، زيرا در ساعتي كه شما گمان نمي‏بريد، پسر انسان مي‏آيد.»(3)

لازم به ذکر است، در این فراز از کتاب مقدس، به وضوح از لغت پسر انسان به عنوان منجی موعود، یاد شده‎است و این لقبی است که حضرت عیسی(ع) به موعود نهایی اطلاق می‎کند. باید گفت صاحب‎نظران بر این باورند که منظور از پسر انسان، حضرت عیسی نیست. زیرا مطابق با اعتقاد مسیحیان، عیسی پسر خدا می‎باشد. بنابراین پسر انسان با پسر خدا، دو فرد متفاوت می‎باشند.

در بخش‎های دیگری از انجیل که به وضوح به ترسیم ویژگی‎های «پسر انسان» پرداخته‎شده‎است این صفات و ویژگی‎ها به صفات و ویژگی‎های موعود در مذهب شیعه اثنی عشری بسیار نزدیک و در جاهایی کاملا منطبق می‎باشد.

همچنین باید گفت مسيحيت ضمن تأكيد بر غير منتظره بودن بازگشت عيسي و وقوع امر ظهور، هدف از اين بازگشت را ايجاد حكومتي الهي در راستاي حكومت الهي آسمان‏ها ارزيابي مي‏كند و علاوه بر اين ظهور مسيح را يگانه راه حل براي ادامه حيات و زندگاني بر مي‏شمرد و عيسي را منجي انسان‏ها و پادشاه پادشاهان معرفي مي‏كند. آنها معتقد هستند که مسیح، بر اساس سخنان دانيال نبي سيستم اجتماعي، اقتصادي، سياسي، تربيتي و مذهبي جهان را عوض خواهد كرد و جهاني بر مبناي راه و روش خدا بنا مي‏كند.

مسيحيان همچنين براي ظهور حضرت عيسي بن مريم علاماتي قائل مي‏باشند:

«عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، روزگاران خورشيد تيره و تار مي‏گردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرت‏هاي آسماني نيز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسماني آشكار خواهد شد و سپس تمامي قبائل زمين نگران و غمگين مي‏گردند و آنگاه عيسي از ابرهاي آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد.» (4)

در انجيل مرقس نيز ضمن تاكيد بر مضامين گذشته، به جمع‏آوري ياران توسط مسيح اشاره شده است:

 «سپس عيسي با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهار گوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايين‏ترين نقطه زمين جمع خواهد كرد.»(5)

ادامه دارد ...


پینوشت:
1.    انجیل متی 36: 24
2.    لوقا 40: 12
3.    لوقا ، فصل 12 ، بندهای 35 و 36
4.    انجیل متی 30 - 29: 24
5.    مرقس 27 - 24: 13

جایگاه «موعود» در آیین یهود

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

دورنمایی از جهان نوین که در آثار نویسندگان یهودی آمده‌ است، بیان کننده این معناست که خدا در آخرالزمان جهان را دگرگون خواهد کرد و صالحان از ظالمان و اشرار جدا خواهند شد، هر چند این پیروزی در آثار یهود به رهبری مسیح حاصل می‌‌شود.


انتظار موعود، موضوعى است که در همه مذاهب بزرگ جهان و از جمله دین یهود، از اهمیت ‌خاصى برخوردار است، آرزوى ظهور یک مصلح بزرگ جهانى، در همه مذاهب مشترک بوده و از اصول مسلم اعتقادى این ادیان به شمار مى‌رود.

این امر، علاوه بر اینکه از تعالیم دینى کتب آسمانى، مانند تورات، انجیل و قرآن کریم به حساب مى‌آید، از امورى است که به سرنوشت‌بشریت و تکامل انسان هم ارتباط دارد، به عبارت دیگر، وقتى انسان ناامید مى‌شود و مى‌بیند که با وجود این همه ترقى و پیشرفت‌هاى فکرى و علمى، روز به روز به فساد و تباهى بیشترى کشیده مى‌شود و اختراعات و اکتشافات حیرت‌آور، نتوانسته انسان را از سردرگمى نجات دهد، بنا به فطرت ذاتى خود، متوجه درگاه خداوند بزرگ مى‌شود و از او براى رفع ظلم، ستم و بحران‌هاى روحى و معنوى کمک مى‌جوید، از این رو، در همه قرون، آرزوى موعود جهانى، در دل‌هاى خداپرستان وجود داشته است، مرکز تخصصی مهدویت در نوشتاری به جایگاه «موعود در آیین یهود» پرداخته است که در ادامه می‌آید:

پیامبر دین یهود ـ یا بنی اسراییل ـ حضرت موسی(ع) است، یهود یکی از سه دین بزرگ توحیدی جهان است و اسم خاص خداوند در این دین «یَهوَه» است.

«عهد عتیق» نامی است که مسیحیان در مقابل عهد جدید خود به کتاب یهودیان داده‌اند که البته به هر دو عقیده دارند، عهد عتیق 39 کتاب دارد و از نظر موضوع به سه بخش تقسیم می‌شود:

1- تورات و بخش تاریخی عهد عتیق

2- حکمت، مناجات و شعر مانند کتاب ایوب و کتاب مزامیر

3- پیشگویی‌های انبیا مانند کتاب یونس، کتاب زکریا و کتاب حَبَقوق

کتاب مقدس یهودیان یعنی «تورات» در آغاز عهد عتیق قرار دارد و هر بخش آن به نام «سفر» و هر سفر به چند باب و آیاتی چند تقسیم شده است و تفسیری که علمای یهود بر آن نوشته‌اند «تلمود» نام دارد.

یهودیان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همواره در انتظار یک رهبر الهی فاتح بوده‌اند که اقتدار و شکوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سلیمان برگرداند.

آنان معتقدند نجات دهنده‌ آخرالزمان، مسیح (ماشِیَح) به معنای مسح شده خداوند است که جهان مطلوب و درخشان آینده را می‌سازد، به اعتقاد همه یهودیان، نجات‌دهنده(مسیح) انسانی همانند دیگران است؛ اما برخوردار از جلوه و جبروت خدایی. او جهان را با نور خویش که جلوه‌ای از نور خدا است روشن خواهد کرد.

در زبور داوود که تحت عنوان مزامیر در عهد عتیق آمده، تقریباً در هر بخش از آن، اشاره به ظهور منجی آخرالزمان و نوید پیروزی صالحان بر شریران و بالأخره تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب گوناگون به دینی واحد و جهان شمول دیده می‌شود:

«زیرا که شریران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود، در مکانش تأمل خواهی کرد و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد ... زیرا که بازوان شریر شکسته خواهد شد. و اما صالحان را خداوند تأیید می‌کند، خداوند روزهای کاملان را می‌داند و میراث آن‌ها خواهد بود، تا ابدالاباد»(1)

دورنمایی از جهان نوین و ظهور مسیحا که در آثار نویسندگان یهودی آمده‌ است، بیان کننده این معناست که خداوند متعال در آخرالزمان جهان را دگرگون خواهد فرمود و صالحان و ابرار از ظالمان و اشرار جدا خواهند شد و این روزگار پر از ظلم و جور به پایان خواهد رسید، هر چند این پیروزی در آثار یهود به رهبری مسیح با القابی مانند «فرشته‌ منتخب داوود» حاصل می‌‌شود.(2)

در کتاب حبقوق نبی نیز از دیگر بخش‌های مجموعه عهد عتیق آمده است:

«اگر چه تأخیر نماید، برایش منتظر باش، زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد ... بلکه جمیع امت‌ها را نزد خود جمع می‌کند و تمامی قوم‌ها را برای خویشتن فراهم می‌آورد».(3)

شور و التهاب انتظار موعود در تاریخ پر نشیب و فراز یهودیت موج می‌زند، یهودیان در طول تاریخ، هر گونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کرده‌اند که روزی مسیحا بیاید و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج برهاند و فرمانروای جهان گرداند، در عصر ما هم که یهودیان صهیونیست به پا خاسته و با اشغال فلسطین، در صدد برآمده‌اند حقارت همیشگی قوم یهود را برافکنند، چیزی از تب و تاب انتظار موعود کاسته نشده است. درست است که اقلیتی ناچیز از یهودیان بر اثر دلبستگی شدید به امیدهای قدیم، تشکیل دولتی صهیونیستی را مخالف آرمان مسیحایی شمرده و پیوسته با آن مخالفت کرده‌اند، ولی اکثر یهودیان آن را با جان و دل پذیرفته و آن را رهگشای عصر مسیحا دانسته‌اند.

هم اکنون صهیونیست‌های اشغالگر فلسطین، علاوه بر دعاهای مسیحایی روزانه، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسراییل غاصی، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می‌کنند: «اراده‌ خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده‌دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد».(4)


*پی‌نوشت‌ها:

1-مزامیر، مزمور 37، آیه‌های 9-18، به نقل از محمد خادمی شیرازی، یاد مهدی(عج)، ص46.

2- تاریخ ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، ص365.

3-حبقوق نبی، فصل 2، آیه‌های 3-5، به نقل از علی‌اکبر مهدی‌پور، او خواهد آمد، ص122.

4-حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 102.



مهدى منتظر (عج) و سیر تاریخى و نشانه‏‌هاى ظهور

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
ارتباط مهدی (عج) با پایان سیر تاریخ‏

بیشتر فلاسفه‏ی پوزیتیویسم به ویژه مارکسیست‏ها در سده‏ی نوزدهم و بیستم، درباره‏ی سنت‏ها و مرحله‏های تاریخ به بحث پرداخته‏اند.

بهترین دست آوردی که مارکسیسم، به اندیشه‏ی بشری تقدیم کرد، اصل جبر تاریخی(۱) و کوشش برای کشف سنت‏ها و مراحل تاریخ، نیز اهمیت شناخت قوانین آن برای پیش‏بینی مسیر حرکت تاریخ و پی‏آمدهای آن بود. مارکسیسم درباره‏ی شناخت سنت‏های تاریخ و نقش آن در ارتقای بینش و آگاهی انسان و تأثیر فعالیت‏های مثبت در رویکرد مرحله‏ی تاریخی که انتظار آن می‏رود، نیز کاوش می‏کند.

اما مارکسیسم با انکار وجود خدای متعال و تحریف دین الهی در برخورد و تعامل با پیامبران، گرفتار لغزش شد، که پی‏آمد آن، عدم موفقیت در کشف مراحل کلی حرکت تاریخ و شناخت سنت‏هایی است که مقطع کنونی و گذار را به مرحله‏ی آینده انتقال می‏دهد و در پایان محتومی نگه می‏دارد.

مهدى منتظر (عج) و سیر تاریخى و نشانه‏‌هاى ظهور

 

اندیشه‏ی بشری از راه افکار مارکسیستی، در سده‏ی ۱۹ میلادی، جبر تاریخی را درک کرد و به کشف مراحل و مقاطع جبری تاریخ و قوانین کلی آن پرداخت، اما در کشف خود به راه اشتباهی رفت.(۲) در مقابل، اندیشه‏ی نبوی، از آغاز پیدایش در بیش از هزار سال پیش، تصور خود از حرکت جامعه‏ی بشری را براساس جبر تاریخی نهاد و اندیشه‏ای روشن از سنت‏ها و مراحل تاریخ را تقدیم کرد.

میراث دینی یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، نصوص مشترکی را درباره‏ی سنت‏های تاریخی به گزارش پیامبران، در بر دارد و پژوهشگران می‏توانند بگویند باور دینی به سنت‏های تاریخی، از مهم‏ترین اعتقادات اساسیِ مشترک میان ادیان سه گانه‏ی اسلام، یهودیت و مسیحیت است.

مایلم تأکید کنم متون دینی که میراث ادیان سه گانه‏ی مذکور است، اطلاعات یکسانی توسط شخصیت‏های تاریخی ارایه می‏دهد که حرکت و نهایت تاریخ براساس آن پایه‏ریزی می‏شود.

بنابراین، در برابر ما فقط اندیشه‏ی مشترکی درباره‏ی نهایت سیر تاریخ نیست، بلکه اندیشه‏های هم‏خوان شخصیت‏های تاریخی است که از متون دینی به دست می‏آید. به سبب وجود متونی که از شخصیت‏های تاریخی سخن می‏گوید، قرائت‏ها و تفسیرهای گوناگونی یافته می‏شود که ما را در برابر مصداق‏های مختلفی از یک اندیشه قرار می‏دهد. البته راه گفت و گوی آرام علمی برای ادیان سه گانه و گرایش‏ها و مذاهب، برای راه‏یابی و وصول به قرائتی یکسان از متون، باز است.

پس از این مقدمه می‏توان گفت:

به اعتقاد شیعه، وجود مهدی موعود، حجت بن الحسن العسکری، فرزند حسین مظلوم و شهید، با مراحل و سنت‏های سیر تاریخ مرتبط است، چنان که این سخن را تمامی پیامبران توسط متون اساسی مانند قرآن و تورات و انجیل گفته‏اند.

سیر اعتقادات شیعی، به گواه میراث معتبرش، مدعی است که مهدی موعود (عج)، قهرمان پایان تاریخ است. متون شیعی، مهدی موعود (عج) را ((محمد بن الحسن العسکری، فرزند حسین مظلوم شهید)) می‏داند. متون دینیِ مسیحی و یهودی نیز وی را مشخص کرده‏اند.

گواه اندیشه‏ی ما، تأکید قرآن است که پایان درخشان تاریخ، به خواست خدا حتمی است و خداوند در قرآن و کتاب‏هایی که بر پیامبران پیشین فرستاده، آن را بیان کرده است. قرآن تأکید دارد که خبر بعثت پیامبر مکی، در تورات و انجیل هست. اهل بیت‏علیهم السلام در سخنان خود تأکید دارند که کتاب‏های پیشین [تورات و انجیل‏] به محمد و اهل بیتش بشارت داده است. علی و حسین و مهدی‏علیهم السلام در این کتاب‏ها نام برده شده‏اند، چنان که از پیامبرصلی الله علیه وآله نام برده شده است.

 

اعتقاد مشترک ادیان سه گانه‏ی آسمانی درباره‏ی پایان تاریخ‏
پیروان ادیان سه گانه‏ی آسمانی (مسلمانان، مسیحیان و یهودیان) باور دارند آینده‏ی نهایی مسیر زندگی خاکی، پیروزی ایمان بر کفر، حاکمیت حق و علم و عدالت اجتماعی و عبادت خدای متعال، وراثت زمین به صالحان، پایان خرافات و گمراهی و ستم و تمامی گونه‏های انحراف است. نیز اتفاق نظر دارند شخصی که خداوند  عهد و پیمانش رابه دست او تحقق می‏بخشد، از فرزندان ابراهیم بوده‏است و شریعتی که بِدان حکومت می‏کند، آیین موسی نیست، بلکه دین پیامبری است که خداوند در آخر زمان، وی را مبعوث می‏کند و اُمّی‏ها [اهالی مکه (اُم القری) ]منتظر اویند.(۳)

در قرآن کریم، سوره‏ی انبیا (۲۱) آیه‏ی ۱۰۵ آمده است:

و ما بعد از تورات، در زبور داوود نوشتیم [و در کتب انبیای پیشین وعده دادیم ]که بندگان نیکوکار من، مُلک زمین را وارث و متصرّف خواهند شد.

مزمور ۳۷ کتاب مقدس خطاب به داوود چنین می‏گوید:

کار اشرار تو را نگران نکند و بر گناه کاران حسرت مبر؛ زیرا مانند گیاه، زود پژمرده می‏شوند و مثل علف سبز، تند خشک می‏گردند. بر پروردگار توکل کن و کار خیر انجام بده. با خیال آسوده، در زمین سکناگزین و امانت‏دار باش. به پروردگار امیدوار باش تا آرزوی قلبی‏ات را برآورد. راهت را برای پروردگار خالص ساز و بر او توکل کن تا کارت را بر عهده گیرد و بی‏گناهی‏ات را مانند نور، آشکار کند و مثل خورشید تابان، حقّت را ظاهر سازد. در پیشگاه پروردگار، آرام گیر و با شکیبایی، در انتظار [فرمان‏] وی باش و به آن‏که به کمک نیرنگ، در تلاشش موفق می‏شود، حسرت مبر. خود را از غضب نگه دار و خشم را ترک کن و برای انجام شر، متهوّر مباش؛زیرا اشرار در می‏مانند، اما منتظرانِ [فرمان‏] پروردگار، وارثان خیرات زمین اند. به زودی ، شخص شریر نابود می‏شود و اگر در پی وی باشی، او را نخواهی یافت. اما نیکوکاران، خیرات زمین را به ارث می‏برند و به فیض صلح و سلامت می‏رسند… خیر کمی که راستگو داراست، بهتر از ثروتِ بسیار اشرار است؛زیرا دستان اشرار به زودی می‏شکند، اما پروردگار نیکوکاران را پشتیبانی خواهد کرد. پروردگار به روزگار افراد باکمال ، آگاه است و تا ابد، میراث‏شان پاینده خواهد بود… از شر دور باش و خوبی کن که تا ابد آرام باشی؛ زیرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسایان حمایت و تا ابد آنان را حفظ می‏کند. اما ذریه‏ی اشرار نابود می‏شوند. درستکاران، خیرات زمین را به ارث می‏برند و تا ابد در آن می‏مانند. دهان راستگو، همیشه سخن حکمت‏آمیز می‏گوید و به سخن حق، برتری می‏یابد. آیین معبودش، در دلش ثابت است و گام‏هایش متزلزل نیست. شریر در کمین درستکار است و تلاش در کشتن وی دارد، اما پروردگار نمی‏گذارد او به چنگ شریر افتد و به وقت محاکمه، محکوم گردد. منتظر [فرمان ]پروردگار باش و همیشه در راهش رَوْ، تا مقامت را رفیع کند و زمین را مالک شوی و شاهد نابودی اشرار باشی.

می‏بینم شخص شریر [که در دنیا به ظاهر] پرثمر و پرسایه مانند درختی سبز و ریشه‏دار در زمین اصلی خود است، پس از مدتی، دیده نمی‏شود. به دنبال آن هستی، ولی اثری از آن نمی‏یابی.

کمال را در نظر گیر و مستقیم بنگر؛ که پایان چنین انسانی، سلامت است. اما همگی عصیان‏گران هلاک می‏شوند و نهایت اشرار، فناست، لیکن

رهایی و رستگاری نیکوکاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگی، دژ و امان آنان است. به حق، پروردگار کمک‏شان می‏کند و از اشرار نجات‏شان می‏دهد و رهایی می‏بخشد؛ زیرا زیر حمایت پروردگارند.

 

اختلاف نظر مسلمانان و مسیحیان و یهود در هویت رهبر موعود الهی و کتاب وی‏

در هویت شخصی که خدای متعال به دست وی، رخداد بزرگی را که انتظار می‏رود، به اجرا می‏گذارد، اختلاف نظر است. مسلمانان و یهود و مسیحیان، نظر گوناگونی در اُمتی که رهبر بزرگ الهی، از آن است و شریعت الهی که بِدان عمل می‏کند، دارند.

همگی مسلمانان معتقدند وی از ذریه‏ی اسماعیل و از فرزندان محمدصلی الله علیه وآله خاتم انبیا و از نوادگان فاطمه، دخت پیامبر است و امتِ این رهبر [موعود]، امت محمد است و آیینش، شریعت محمد می‏باشد.

ابی داود و ابن ماجه و ابن حنبل و طبرانی و حاکم در مستدرک و دیگران از قول پیامبر روایت کرده‏اند:

اگر از دَهْر (دنیا) جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند مردی از اهل بیتم را برمی‏انگیزاند که زمین را چنان که پر از ستم شده‏است ، پر از عدل و داد خواهد کرد.

نیز فرمود:

مهدی از عترت من، از فرزندان فاطمه است.

اما یهود و مسیحیان معتقدندکه وی از ذریه‏ی اسحاق، از فرزندان یعقوب و از نوادگان داوود است. مسیحیان می‏گویند: این رهبر [موعود ]اسراییلی، مسیح عیسی بن مریم است که به دست یهود کشته شد. خدای متعال، وی را زنده کرد و از میان مردگان برانگیزاند و به آسمانش بُرد و در آخر دنیا، وی را می‏فرستد تا توسط وی، وعده‏اش را تحقق بخشد.

یهودیان می‏گویند: وی [= رهبر موعود] هنوز زاده نشده است.

آیه‏ی ۲۰ اصحاح [= سوره‏] ۱۷ سِفْر تکوین [= پیدایش‏] به وعده‏ی خدای متعال به اسماعیل اشاره دارد:

((ای اسماعیل! سخنت را درباره‏ی وی [= رهبر موعود] شنیدم. مَنَم آن‏که مبارکش می‏گردانم و رشدش می‏دهم و توانش را بسیار بسیار می‏کنم و دوازده رهبر می‏زاید و امت عظیمی قرارش می‏دهم)).

((حنان ایل))؛ مفسّر یهودی در حاشیه بر این آیه می‏گوید:

از پیش‏گویی این آیه، ۲۳۳۷ سال گذشت تا عرب (سلاله‏ی اسماعیل) [با ظهور اسلام در سال ۶۲۴ م‏] امتی عظیم گردند. در این مدت، اسماعیل مشتاقانه منتظر بود وعده‏ی الهی محقق شود و عرب بر عالَم چیره گردند. ولی ما که ذریه‏ی اسحاق هستیم، تحقق وعده‏ی الهی که به ما داده شده بود، به سبب گناهان‏مان، به تأخیر افتاد، اما حتماً وعده‏ی الهی، در آینده محقق خواهد شد. پس نباید نومید شویم.(۴)

در سِفْر اشعیا ۱۱۱ آمده است:

از تنه‏ی ((یسَّی)) شکوفه می‏روید و از ریشه‏اش، شاخه سبز می‏شود. روح پروردگار، روح حکمت و هوشمندی، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر ((یسَّی)) مستقر می‏شود و شادی‏اش در تقوای پروردگار خواهد بود. به آن‏چه چشمانش می‏بیند، قضاوت نخواهد کرد و به آن‏چه گوش‏هایش می‏شنود، حکم نخواهد نمود. برای مسکینان، به عدل قضاوت می‏کند و برای بینوایان زمین، به انصاف حکم می‏نماید. با دهان و زبانش، زمین را مجازات خواهد کرد و به نَفَسی که از میان لبانش بیرون می‏شود، منافق را می‏میراند. او لباس نیکی می‏پوشد و کمربند امانت‏داری می‏بندد. در نتیجه [و در پرتو حکومت عادلانه‏اش‏] گرگ با میش خواهد زیست و پلنگ در کنار برّه خواهد نشست و گوساله و شیرِ درنده همدم خواهند شد و همه‏ی حیوانات با هم چرا خواهند کرد و بچه‏ی خردسالی، همگی را خواهد راند. گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و کرّه‏های‏شان کنار هم خواهند بود. شیرِ درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و کودک شیرخواره، در امنیت، کنار لانه‏ی مار، بازی خواهد کرد و بچه‏ی خردسال، دستش را داخل لانه‏ی افعی می‏کند و بدو آسیبی نمی‏رسد. در هر کوه قدسی، آدمیان اذیت نمی‏شوند و بدی نخواهند کرد؛ زیرا زمین، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنان که دریا از آب پر است. در آن روز، اصل و نسب ((یسَّی)) پرچم‏دار [هدایت ]امت خواهد بود و همگی مردم )Gentiles(زیر پرچم وی خواهند آمد و بِدو نظر خواهند داشت و جایگاه ((یسَّی)) رفیع خواهد شد.

آیا رهبر موعود از فرزندان اسحاق یا اسماعیل است؟ تفصیل سخن در اختلاف مسلمانان و مسیحیان و یهود، با تحقیق در این مسأله  ممکن است: پیامبری که اُمّی‏ها [= مردم یا اهالی اُم‏القری (مکه)] منتظر اویند، عیسی است یا محمدصلی الله علیه وآله؟ وارث ابدی امامت ابراهیم کیست؟ آیا اسماعیل و ذریه‏ی برگزیده‏ی وی هستند یا اسحاق و فرزندان برگزیده‏ی او؟ و رهبر الهی که بی‏آن‏که گناهی کرده باشد، کشته می‏شود و کشتن وی سبب هدایت بسیاری خواهد شد، کیست؟ چنان که کشته شدن وی سبب حفظ و نشر دین می‏شود و نسلی از ذریه‏ی او، روزگار درازی خواهند زیست و آینده‏ی روشن تاریخ بشریت، به دست آنان محقق خواهد شد.

علمای مسلمان و بسیاری از علمای یهودی و مسیحی، درباره‏ی ((رهبر موعود از نسل کیست)) و ((پیامبر آخرالزمان کیست)) بحث کرده و پیروی خود از پیامبر و اهل بیتش را اعلام نموده‏اند.(۵)

درباره‏ی ((کشته شدن رهبر موعود))، مسیحیان پیرو ((پولِس)) به تفسیر متونی پرداخته‏اند که ازمردِ دردها و رنج‏ها سخن می‏گوید و چنان که قوچ ذبح می‏شود، کشته خواهد شد. اینان معتقدند وی عیسی بن مریم است. اما تطبیق متون، متناسب با او نیست؛ زیرا عیسی، ذریه و نسلی نداشت که روزگار دراز یا کوتاهی زندگی کنند.

 

اختلاف شیعه و سنی در رهبر موعود
شیعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسکری است که سال ۲۵۶ هجری متولد شد و والدش [امام‏] حسن عسکری بر امامت وی تصریح کرده است. سپس به اذن خدا، او غیبت صغری‏ و کبری‏ مانند عیسی نمود. غیبت صغری‏ هنگامی بود که خدا، وی را از نیرنگ حکومت عباسی نجات داد. وی از هنگام تولد، مخفی می‏زیست و پدرش او را [از دیده‏ها ]پنهان می‏کرد. پس از وفات پدرش در ۲۶۱، شیعیان را توسط وکیلانش (نواب اربعه) راهنمایی می‏کرد. نیابت اینان ۶۹ سال (۲۶۱ – ۳۲۹) به طول انجامید.

غیبت کبری‏، پس از وفات نایب چهارم (علی بن محمد السمری) آغاز شد. به هنگام وفات، وی به شیعه گفت: نایبی خاصی پس از او نخواهد بود تا خدای متعال، ولیّ‏اش را در آخر زمان ظاهر کند.

سنّی‏ها معتقدند مهدی هنوز متولد نشده است و  در آخرالزمان به دنیا می‏آید.

تفصیل سخن در اختلاف شیعه و سنّی درباره‏ی ولادت رهبر موعود و این‏که وی فرزند [امام ]حسن عسکری است یا در آینده متولد می‏شود، با تحقیق در این مسأله ممکن است. پیامبر جانشین و اوصیایی معصوم دارد و نقل سخنِ پیروان از امامان‏شان پذیرفته می‏شود؛ زیرا مانند پیروان مذاهب دیگرند که به نقل از رهبران مذهبی خود، مسایل فقهی و تاریخی را روایت می‏کنند.

تمامی شیعه از زمان قدیم، اتفاق نظر دارند که  پیامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدی را معرفی کرده‏است . [امام‏] حسن عسکری خبر داده است فرزندی دارد که وصیّ وی است و مهدی منتظر می‏باشد.

گواه شیعه بر بیان امامتِ الهیِ اهل بیت توسط پیامبر، حدیث ثقلین [کتاب اللَّه و عترتی ]و حدیث سفینه [مَثَل اهل بیتی کَمَثَل سفینه نوح…] است. دلیل شیعه بر شمار امامان، حدیث اثنی‏عشر [اثنی عشر نقیباً] است و گواه بر این‏که نخستین امامان الهی، علی سپس حسن، بعد حسین‏اند، حدیث غدیر [من کنت مولاه فعلیّ مولاه‏]و حدیث منزلت [اَنْتَ مِنّی بمنزله هارون مِن موسی…] و حدیث کسا و حدیث الحسن و الحسین سِبْطٌ مِن

الأسباط است که همگی در احادیث معتبر سنّی روایت شده‏اند.

گواه امامت نُه فرزند [امام‏] حسین، احادیث وصیت در کتاب‏های معتبر شیعه است، مانند فرمایش امام باقرعلیه السلام که کلینی روایت کرده‏است:

یکون تسعه أئمه مِن ذریه الحسین بن علی، تاسعهم قائمهم.

نُه امام از فرزندان حسین بن علی‏اند، که نُهمی قائم است.

امام صادق فرمود:

آیا می‏پندارید اوصیای ما هر که را بخواهند وصی می‏کنند؟ نه، واللَّه! این عهد و گفته‏ای به جا مانده از رسول اللَّه درباره‏ی امامی پس از امامی دیگر است تا به وی [= مهدی موعود (عج) ]پایان پذیرد.

در خبری دیگر است:

تا به صاحب الامر ختم شود.(۶)

مشخصه‏ی سیره‏ی ائمه‏ی نه گانه، در اختیار داشتن کتاب‏های جامعه و جفر است که امام علی به نقل از پیامبر، در دیدارهای خصوصی که داشتند، نوشت و اخبار غیبی و کراماتی که از امامان دیده شد که جز از برگزیدگان مورد تأیید خداوند، ساخته نیست.

برادران اهل سنّت کوشیده‏اند ادعای نام بردن امامان و نخستین امام؛ علی‏علیه السلام توسط پیامبر را رد کنند. اینان می‏گویند: احادیث نبوی که گواه ادعای شیعه است، دلالت ندارد یا سند آن ضعیف است، اما علمای شیعی با سنی‏ها مناقشه کرده، اشتباه اهل سنّت را بیان کرده‏اند.

برخی فرقه‏های شیعی به ویژه زیدیه، امامت دوازده امام را نپذیرفته‏اند، اما علمای شیعی بِدانان پاسخ داده‏اند.

برخی نویسندگان معاصرنیز می‏گویند: مهدی متولد نشده است؛ زیرا فقط یک فرقه از دوازده فرقه‏ی پیرو حسن عسکری، معتقد به ولادت مهدی‏اند. ((نوبختی)) در کتاب ((فِرَق الشیعه)) و اشعریِ شیعی در ((المقالات و الفِرَق)) چنین گفته‏اند.

جواب اینان را به تفصیل در کتاب ((حول امامه اهل البیت و وجود المهدی)) داده‏ام.

 

غیبت به معنای وا نهادن عمل به احکام اسلامی نیست‏
غیبت به معنی توقّف عمل به احکام اسلام نیست. چگونه می‏تواند چنین باشد، در حالی که وجود اوصیای پیامبر، برای حفظ اسلام است تا راهی صحیح برای کسانی باشد که می‏خواهند به دین عمل کنند. امامان این وظیفه را به بهترین صورت انجام داده‏اند، بدین سان که گروهی امین را برای فراگیر علوم تربیت کرده‏اند.

پذیرش حکومت بر جامعه‏ی اسلامی توسط امامان، جزئی از فعالیت‏های اینان بود، اما شرط اساسی برای پذیرش حکومت ، که وجود یاورانی شایسته و پیرو امامان است، فراهم نشد. چنان که امیر مؤمنان فرمود:

اما والذی فلق الحبّه و برأالنسمه، لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر لألقیتُ حبَلها علی‏ غاربها و لسقیت آخرها بکأس اوّلها.

سوگند به آن‏که دانه را شکافت و بشر را آفرید! اگر بیعت کنندگان نبودند و یاران، حجت بر من تمام نمی‏نمودند، رشته‏ی کار را از دست می‏گذاشتم و پایانش را چون آغازش می‏انگاشتم.

غیبت امام، راه چاره‏ای الهی در برابر مکر عباسی‏ها بود که خواستند امام را بکُشند، اما خدای متعال می‏خواست او را حفظ  و برای روز موعود ذخیره کند. بارزترین حکمت غیبت و سرّ آشکارش در مورد امت ویژه (شیعه‏ی اهل بیت) دادن فرصتی به میراث داران ائمه بود که مسؤولیت فکری و علمی و سیاسی خود را بر اساس فهم بشرِ غیر معصوم، از قرآن اجرا کنند و میراث فکری را که تجربه‏ی معصومانه‏ی پیامبر و امامان برجا گذاشته بود، انجام دهند. اندیشه‏ی بازگشت معصوم غایب در آخر زمان و ظهور دوباره‏ی وی در صحنه‏ی اجتماعی و سیاسی، برای ارزیابی تجارب گذشته‏ی غیرمعصومانه‏ی بشر است. نیز کشف میزان تأثیر و صدق تعبیر و درستی تجربه‏های بشر و تحقق وعده‏ی الهی [در برقراری عدالت کامل و حکومت صالحان‏]است.(۷)

مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدی محمد بن حسن عسکری است که رانده شده و مخفیانه زیست و هنوز وجود شریفش در این حال است. خدایا! در فرج ولیّ‏ات؛ حجت بن الحسن، تعجیل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست که مهدی موعود (عج)، رهبر معصوم آنان است که برای انجام وظیفه‏ی خاص الهی آماده شده است. تقدیر خداست که پایان سرنوشت زمین، چنین باشد و حضرت عیسی‏علیه السلام او را کمک کند. بنابراین، حکمت وجود این اعتقاد در شیعه روشن می‏شود، گرچه سنّیان به مهدی موعود (عج) و غایب که رانده شده و نگران [وضع امت ]است، ایمان ندارند.

 

نشانه‏ های ظهور
احادیثی که از نشانه‏های ظهور مهدی سخن می‏گوید، چه در کتب شیعه و چه سنی، غالباً درباره‏ی دو موضوع بحث می‏کند:

نخست: حوادث مستقل و جداگانه‏ای که رخ خواهد داد.

دوم: وضع اجتماعی و سیاسی و تکنولوژی (فن‏آوری) که جهان، پیش از ظهور دارد. به عبارت دیگر، وضع دنیای سیاست و اجتماع و فن‏آوریِ پیش از ظهور را برای ما ترسیم می‏کند.

در مورد رویکرد دوم، هر که درباره‏ی نشانه‏های ظهور پژوهش کند، درمی‏یابد که جهان کنونی، از هر وقت دیگری، به زمان ظهور نزدیک‏تر است.

از جنبه‏ی تکنولوژی، احادیث از جهانی سخن می‏گوید که در آن هواپیماهایی است که مسافران را از کشوری به کشور دیگر می‏بَرَند و ایستگاه‏های رادیویی به تعداد مردم دنیا وجود دارد که می‏تواند خبر را در آن واحد، برای تمامی دنیا پخش کند و تلفن‏های تصویری هست و هر که در مشرق است، صدای برادرش رادر مغرب می‏شنود و چهره‏ی او را می‏بیند و رایانه‏های دستی وجود دارد که دارای برنامه‏های گوناگون است و دارنده‏اش را از همراه داشتن هزاران کتاب، بی‏نیاز می‏کند.

از جنبه‏ی اجتماعی، احادیث از وضع اجتماعی سخن می‏گوید که زنان، لباس مُدی پوشیده یا برهنه‏اند که گویای کشف حجاب یا آرایش‏های جاهلانه است و انواع منکرات به ظهور می‏رسد که پیش از پیدایش، آدمی تصورش را نمی‏کرد.

از جنبه‏ی سیاسی، سخن از کشف معبد هیکل‏سلیمان می‏گوید که لازمه‏ی بر پایی دولت اسراییل در دل جهان عرب و اسلام است. نیز وجود جنبش‏های اسلامی در جوامع مسلمان که تلاش دارد حکومت اسلامی بر پا کند، اما بسیاری از افراد مجاهد زندانی می‏شوند. هم‏چنین از تأسیس دولتی در مشرق سخن می‏گوید که زمینه ساز دولت مهدی است. نیز اختلاف کارگزاران شیعی و چند گانگی سخن‏شان که با بیعت با مهدی، وحدت کلمه پیدا می‏کنند. هم‏چنین مهدیان دروغینی  ظاهر می‏شوند. تمامی آن‏چه برشمردیم، در احادیث نشانه‏های ظهور آمده است.

 

تشخیص مدعیان مهدویّت‏
تنها اصلی که می‏توان برای شناخت مدعیان دروغ‏گوی مهدویّت، بدان اعتماد کرد، تأیید و امداد الهی است که توسط مدعی راست‏گوی مهدویّت نشان داده می‏شود. وی نبوت خاتم و جنبش اوصیای پیامبر را که پدرانش بودند، تصدیق می‏کند. این کاری لازم برای مدّعی نبوت و رسالت است. امداد و تأیید الهی، با ظهور عیسی بن مریم نشان داده می‏شود که قرآن، قصه‏ی وی را گفته است که مردگان را زنده می‏کرد و کور مادر زاد و مبتلایان به پیسی را شفا می‏داد.(۸)

این اصل، راه را بر هر مدّعیِ دروغینی می‏بندد، خواه شخص به عمد دروغ گوید یا قربانی مکاشفه‏ی عرفانی پنداری شود، مانند آن‏چه برای ((مهدی سودانی)) پیش آمد که پنداشت مهدی موعود (عج) است. وی خیال کرد پیامبر به او گفته که مهدی موعود (عج) است. مهدی سودانی در یکی از نوشته‏هایش در تاریخ ۱۶ شعبان ۱۲۹۹ هجری می‏گوید:

سید وجودصلی الله علیه وآله به من خبر داد: من مهدی منتظرم. پیامبر چندین بار مرا بر کرسی‏اش نشاند و خلفای چهارگانه [= ابوبکر، عمر، عثمان و امام علی‏] و قطب‏ها[ی دراویش ]و خضرعلیه السلام حضور داشتند، و مرا با ملایکه‏ی مقرّب و اولیای زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمانی کنون، نیز جنّیانِ مؤمن، تأیید و یاری کرد.

در هنگام جنگ، سید وجودصلی الله علیه وآله به عنوان امام و فرمانده‏ی سپاه حاضر می‏شود؛ نیز خلفای چهارگانه و قطب‏ها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشیر نصرت و پیروزی را به من داد و فرمود: با داشتن آن شمشیر، کسی بر من پیروز نمی‏شود، گرچه گروه انس و جن باشند.

آن گاه سرور وجود فرمود… پرچمی از نور برافراشته می‏شود و در جنگ، همراه من است. عزراییل پرچم‏دار است. از این رو، یارانم ثابت قدم می‏شوند و در دل دشمنانم، ترس افکنده می‏شود و هر که با من دشمنی کند، خداوند خوارش می‏کند. پس هر که به راستی سعادتمند باشد، می‏پذیرد من مهدی منتظرم. اما خداوند در دل کسانی که جاه‏طلب‏اند، نفاق می‏افکند. پس به سبب حرص بر جاه‏طلبی، مرا تصدیق نخواهند کرد… سید وجودصلی الله علیه وآله به من دستور داد به منطقه‏ی ((ماسه)) در کوه قدیر هجرت کنم و از آن جا به تمامی مکلفان، دستور کلی را بنویسم. ما هم به امیران و بزرگان دینی نوشتیم، اما بدبختان نپذیرفتند و درستکاران تصدیق کردند… سید وجودصلی الله علیه وآله سه بار به من خبر داد: آن‏که در مهدویّت تو شک کند، به خدا و رسول کافر شده است.

تمام آن‏چه درباره‏ی خلافتم و مهدویّت به شما گفتم، در بیداری و در حال صحت، سید وجودصلی الله علیه وآله به من گفت، بی آن‏که مانعی شرعی باشد. نه خوابی بود و نه ربایشی و نه مستی و نه دیوانگی….(۹)

وی در نامه‏ی دیگری می‏گوید:

اگر من نوری از جانب خدا نداشتم و رسول‏اللَّه‏صلی الله علیه وآله تأییدم نکرده بود، توان کاری نداشتم و روا نبود برایتان سخنی بگویم. آن‏چه گفتم که پیامبر فرمود، به دستور رسول اللَّه بود. به من اخباری گفت که اولیا و علما از آن خبر ندارند. باید بدانید جز به دستور پیامبر یا فرشته‏ی اِلهام که از طرف پیامبر اجازه دارد، کاری نمی‏کنم. ایشان به من خبر داد: امت به دست من هدایت خواهد شد، بی آن‏که رنج‏هایی را که پیامبر تحمل کرد، بر دوش کشم.

من از نور دل پیامبر آفریده شده‏ام. ایشان به من بشارت داد یارانم مانند اصحاب ایشانند و رتبه و درجه‏ی [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه‏ی شیخ عبدالقادر گیلانی است.(۱۰)

محتوای دو نامه نشان می‏دهد: دلیل راستی مهدی سودانی، مدّعی مهدویّت، فقط گفته‏ی خودش است و دلیلی دیگر در تأیید وی یافت نمی‏شود؛ افزون بر این‏که پیروزی جنبش وی که ادعا داشت با امداد الهی پشتیبانی می‏شود، تحقق نیافت.

به تصوّر شیعه، مهدی، انسان مشخصی است که فرزند [امام‏] حسن عسکری است و در ۲۵۵ (یا ۲۵۶) هجری زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجری با مردم زندگی می‏کند، تا هر وقت که خدا بخواهد. پس باید این مطلب را با دلیل ثابت کند؛ یعنی معجزه داشته باشد، چنان که آصف بن برخیا؛ وزیر سلیمان معجزه نشان داد، در حالی که پیامبر نبود. وی تخت ملکه‏ی سبا را در کم‏تر از چشم بر هم زدنی حاضر کرد. در آیات ۳۸ – ۴۰ سوره‏ی نمل آمده است:

سلیمان گفت: ای بزرگان! کدام یک از شما، تخت او را برای من می‏آورد، پیش از آن‏که به حال تسلیم نزد من آیند؟

عفریتی از جن گفت: من آن را نزد تو می‏آورم، پیش از آن‏که از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر توانا و امینم.

اما کسی که دانشی از کتاب [آسمانی‏] داشت، گفت: پیش از آن‏که چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!

هنگامی که سلیمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید، گفت: این از فضل پروردگار است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا می‏آورم یا کفران می‏کنم و هر کسی شکر کند، به نفع خود شکر می‏کند و هر کس کفران کند [به زیان خویش نموده است؛ که ]پروردگار من غنی و کریم است!)).

طریق دیگر اثبات امامت مهدی (عج) این است که راه‏های عادی را به کار گیرد که نشان دهنده‏ی عمر بسیار وی و هویتش باشد. مثلاً به اهالی لندن بگوید: در قرن دهم میلادی، از کشورشان عبور کرده و نامه‏ای را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده که در آن زمان کتاب‏خانه‏ی شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، کتاب‏خانه از بین رفته است. سپس به انگلیسی‏ها بگوید: می‏توانید چند متر بکَنید تا بر کتاب‏خانه‏ی از بین رفته، دست یابید که در آن اسناد قابل قبولی است. می‏توانید فلان پرونده را باز کنید و نامه‏ی مرا بیابید و این، نسخه‏ی دوم آن است.

همین کار را با روس‏ها و ایرانی‏ها و چینی‏ها و دیگران که در زمان ظهورش زنده‏اند، می‏تواند انجام دهد. می‏بایست درخواست وی نشان دهنده‏ی درایت و آگاهی‏اش از حلقه‏های گم‏شده‏ی مهم برای هر کشوری باشد، تا اهالی را به فعالیت و کنکاش برای کشف حقیقت وا دارد. می‏بایست از موضع و موقعیتی قوی و برتر، خواسته‏اش را مطرح کند، کمی پیش از آن‏که در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رییس دولتی باشد که داعیه دارد و توانمند است و تحرک می‏آفریند و شگفتی‏های بسیار دارد. اگر سال ۱۴۵۵ هجری، ۲۰۳۴ میلادی ظهور کند و ادعا نماید محمد بن حسن عسکری است و عمرش ۱۲۰۰ سال است، در حالی که سی ساله به نظر می‏رسد، مسلّماً سیاستمداران آن زمان خواهند پنداشت دیوانه است یا خرفت شده است، اما وقتی ادعا و درخواستش را بشنوند و ببینند وی هزینه‏ی کنکاش و پی‏آمدهای جنجال برانگیز را می‏پردازد و دانشمندان هر کشور، نتایج را ارزیابی خواهند کرد، هر که موافق ادعای وی است، با او همراه خواهد شد و دیگران به آزمایش و کنکاش دست خواهند زد.

 

ویژگی‏های دولت مهدی (عج)

دولت مهدی – که انتظار آن می‏رود – بدان معنا نیست که اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدی، دولت اسلامی برپا شود، بلکه به معنای ایجاد دولت خاصی است که نمونه‏ی کوچک آن، دولت و مُلک سلیمان بود. مُلک و حکومت سلیمان، با نیروهای جن و باد و حیوانات و نیز انسان‏های مؤمن، پشتیبانی می‏شد. مزیت دولت مهدی بر دولت سلیمان، این است که بر تمامی زمین حکم می‏راند و دولتی پس از آن نیست و به قیامت صغری‏ متّصل است، سپس زندگی بر کره‏ی خاکی پایان می‏پذیرد. قرآن به قیامت صغری‏ در آخر الزمان در آیات ۸۲ – ۸۸ سوره‏ی نمل اشاره کرده است:

و هنگامی که فرمان عذاب آن‏ها رسد [و در آستانه‏ی رستاخیز قرار گیرند]، بنده‏ای را از زمین برای آن‏ها خارج می‏کنیم که با آن‏ها تکلم می‏کند [و می‏گوید:] مردم به آیات ما ایمان نمی‏آورند.

[و به خاطر آور] روزی را که ما از هر امتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می‏کردند، محشور می‏کنیم و آن‏ها را نگه می‏داریم تا به یکدیگر ملحق شوند!

تا زمانی که [به پای حساب‏] می‏آیند، [خدا به آنان‏] می‏گوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و درصدد تحقیق برنیامدید؟! شما چه اعمالی انجام می‏دادید؟!

در این هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلم‏شان بر آن‏ها واقع می‏شود و آن‏ها سخنی ندارند که بگویند.

آیا ندیدید که ما شب را برای آرامش آن‏ها قرار دادیم و روز را روشنی بخش؟! در این امور، نشانه‏های روشنی است برای کسانی که ایمان می‏آورند [و آماده‏ی قبول حق‏اند].

[و به خاطر آورند] روزی را که در صور دمیده می‏شود و تمام کسانی که در آسمان‏ها و زمین هستند، در وحشت فرو می‏روند، جز کسانی که خدا خواسته است و همگی با خضوع در پیشگاه او حاضر می‏شوند.

کوه‏ها را می‏بینی و آن‏ها را ساکن و جامد می‏پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکت‏اند. این صنع و آفرینش خداوند است که همه چیز را متقن آفرید. او از کارهایی که انجام می‏دهید، مسلّماً آگاه است.

 

توضیح بیشتر آیات‏
إذا وقع القول علیهم؛ یعنی وقت مشخص و حادثه‏ی موعود رخ نماید.

دابه؛ به هر جنبنده بر روی زمین می‏گویند، چنان که در آیه‏ی ۵۶ هود آمده است:

هیچ جنبنده‏ای نیست مگر این‏که خدا بر آن تسلّط دارد.

در سوره‏ی نمل به معنای انسان مرده‏ای است که خدا زنده‏اش می‏کند [و او با مردم سخن می‏گوید] به قرینه‏ی أخرجنا مِن الأرض و تکلّمهم.

ذکر آیه بدان سبب است که پس از ظهور مهدی و مسیح، بسیاری از مردم، بر دین و مذهبِ پدری خود که بِدان خو و الفت گرفته‏اند، باقی خواهند ماند، چنان که قرآن درباره‏ی مردمِ زمان پیامبران در آیه‏ی ۱۰۴ سوره‏ی مائده گفته است:

و هنگامی که به آن‏ها گفته شود: به سوی آن‏چه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید، می‏گویند: آن‏چه از پدران خود یافته‏ایم، ما را بس است؛ آیا اگر پدران آن‏ها چیزی نمی‏دانستند و هدایت نیافته بودند [باز از آن‏ها پیروی می‏کنند؟!].

یوم نحشر مِن کلِّ اُمّه…؛یعنی از هر امتی، گروهی که آیات ما را تکذیب کنند، محشور می‏کنیم.

یوم ینفخ فی الصور…؛ اشاره به حشر اکبر و قیامت کبری‏ست.

قیامت صغری‏ که آیات بِدان اشاره دارد، بر این اندیشه استوار است که به برپایی دولت عدل مطلق و بهره‏مندی انسان از امنیّت و عدل و خودکفایی اقتصادی و اجتماعی که از پرتو دولت مهدی به دست می‏آید، نباید بسنده کرد؛زیرا تنها هدف مورد انتظار، قیام مهدی(عج) و مسیح نیست، بلکه هدف دیگری وجود دارد، که گفت و گوی میان ادیان و مذاهب و ارزیابی آن‏ها بر اساس شیوه‏هایی است که واقعیت‏ها و حوادث تاریخ را روشن می‏کند، که لازمه‏ی آن زنده کردن شهود و مردان تاریخ سازی است که اساس مذاهب و اندیشه‏ها بودند و خداوند، رسولش عیسی را ذخیره کرد تا شهود تاریخی را در پیشگاه حاکم والا مرتبه، مهدی آل محمدصلی الله علیه وآله زنده کند.

برخی نمی‏پذیرند که شیعه به قیامت صغری‏ ((رجعت)) معتقد باشد، اما شیعیان باور دارند عیسی بن مریم‏علیه السلام بار دیگر به دنیا برمی‏گردد و به امام مسلمانان اقتدا می‏کند، چنان که در روایت بخاری است:

کیف بکم إذا نزل عیسی بن مریم و إمامکم منکم.

چگونه خواهید بود آن زمان که عیسی پسر مریم، از آسمان فرو آید و امام از شما باشد؟

آیا اینان نمی‏پرسند چگونه مردم می‏فهمند این شخص، عیسی بن مریم است اگر مردگان را زنده نکند و کور مادر زاد و مبتلایان به پیسی را شفا ندهد؟! آیا آنان می‏پندارند عیسی که مردگان را زنده می‏کند، انسانی را که تازه مرده است، زنده می‏کند تا ساعتی زندگی کند، سپس بمیرد؟ یا این‏که تأثیر وی ماندگارتر و کارش مهم‏تر است؟ به این‏که شخصی را که قرن‏هاست مرده است، زنده کند تا سال‏ها زندگی کند.

مهم‏تر این است که شخصیتی مثل علی بن ابی طالب‏علیه السلام زنده شود که مسلمانان در موقعیت و جایگاه وی پس از رسول‏اللَّه‏صلی الله علیه وآله اختلاف نظر دارند. برخی می‏گویند: موقعیت رسالت و نقش سیاسی وی مانند رسول‏اللَّه‏صلی الله علیه وآله است، جز این‏که پیامبری پس از رسول‏اللَّه‏صلی الله علیه وآله نیست و مخالفت با امام علی روا نیست، چنان که نافرمانی پیامبر را نمی‏توان کرد.

امام از قول پیامبر، کتاب‏هایی را نوشت که امامان بعدی به ارث بردند تا به مهدی (عج) رسید. اما برخی منکر تمامی این مطالب‏اند و امام را چهارمین شخص در فضیلت [پس از ابوبکر و عمر و عثمان ]می‏دانند، بلکه برخی فضیلتی برای امام قایل نیستند!(۱۱)

مهدی (عج) صحیفه‏ی جامعه‏ای را که امام علی‏علیه السلام بر پوست، به خط خود و املای پیامبر نوشت، به مردم نشان می‏دهد. این کتاب را امامان – به بیان الهی – پس از پیامبر، یکی پس از دیگری به ارث بردند و محتوایش را منتشر کردند. از این طریقِ یگانه‏ی مورد اعتماد، سنت نبوی، به نقل از امامان، در کتب شیعه هست و معصوم به نقل از پیامبر می‏نوشت و معصومی دیگر حدیث را روایت می‏کرد، چنان که امام‏صادق‏علیه السلام می‏فرماید:

اگر ما به رأی و میل خود، به مردم فتوا می‏دادیم، هلاک می‏شدیم. آن‏چه می‏گوییم به نقل از رسول‏اللَّه‏صلی الله علیه وآله و دانشی است که یکی پس از دیگری، به ارث برده و ذخیره نموده‏ایم، چنان که مردم طلا و نقره را ذخیره می‏کنند.(۱۲) اما برخی بر اعتقادی که از پدران به ارث برده و بِدان خو کرده‏اند، باقی می‏مانند.

برای آن‏که دلیل حِسی باشد و بهانه‏ای دست کسی نماند، نگارنده‏ی هر کتابی زنده می‏شود، تا با دست خود، آن‏چه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وی کتاب را نوشته است و او با مردم، چنان که دیده و پیش آمده، سخن بگوید. مثلاً عیسی به مسیحیان خواهد گفت: دینی که در دست شماست، از من نیست، بلکه مثلاً از ((پولِس)) [= یکی از حواریون‏] است. عیسی، پولس را زنده می‏کند تا به مردم بگوید چگونه رسالت مسیح را که به رسالت محمد و اهل بیتش بشارت می‏داد، تحریف کرده و مسیح را خاتم رسولان، بلکه یکی از اقالیم [= خدا، پسر و روح القدس‏] قرار داده است.

بنابراین، دولت مهدی فقط برای اقامه‏ی عدل مطلق در جامعه‏ی بشری نیست، بلکه برای ایجاد فکری یکسان و مذهبی واحد است؛ مذهبی که بر متون درست و معتبر تاریخی استوار است. از این رو، دولت مهدی، پایان جنبش انبیا و رسولان و پیروزی عقل و دانش و توحید بر نادانی و خرافه و شرک است.

 

یهود و مسیحیت و انتظار رهبر موعود
به رغم دشمنیِ تاریخی شدید میان یهود و مسیحیان، به پندار کشتن عیسی بن مریم به دست یهود، پیروان هر دو دین در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی، به وحدت نظر در ظهور مسیح و پشتیبانی از برنامه‏ای سیاسی رسیدند که بر پایی دولت اسراییل بود؛ از آن رو که به پندارشان مقدمه‏ی ظهور مسیح به شمار می‏آمد. بدین بهانه صدها کلیسا و گروه‏های مسیحیِ امریکایی و اروپایی برای پشتیبانی دولت اسراییل بسیج شدند.(۱۳) در سال ۱۹۸۰، سازمانی به نام ((سفارت بین‏المللی مسیحیان )) در قدس اشغالی تأسیس شد که اهداف مؤسسان آن به اختصار چنین بود:

ما بیش از اسراییلی‏ها، صهیونیست هستیم و قدس تنها شهری است که مورد عنایت خداست و خداوند تا ابد این سرزمین را به اسراییل داده است.

اعضای سفارت معتقدند:

اگر اسراییل نباشد، مکانی برای بازگشت مسیح نیست.

بلافاصله پس از راه‏اندازی سفارت، جشن بین‏المللی سالیانه‏ی یهودی – مسیحی، با نام ((عید عریش)) برگزار شد و بیش از هزار روحانیِ مسیحی در آن شرکت کردند و در سال ۱۹۸۲، سه هزار رهبر مذهبی مسیحی در آن حضور داشتند.

((سفارت بین المللی مسیحیان)) یکی از سازمان‏های مهم بود که برای شنیدن مذاکرات کمیسیون‏های کنگره‏ی امریکا، به هنگام طرح جریان نبرد عرب‏ها با اسراییل، به ویژه بر سر قدس، دعوت می‏شد. در سال ۱۹۸۵، رهبری مسیحیان صهیونیست، کنفرانسی در ((بال)) سوییس برگزار و اعلام کرد:

ما گروه‏هایی از دولت‏های مختلف و نمایندگان کلیساها، در این‏جا گرد آمده، در این سالن کوچک که در ۸۸ سال پیش دکتر ((تئودور هرتزل)) به همراه اولین شرکت کنندگان کنفرانس صهیونیستی، در آن تجمع نمودند و سنگ بنای پیدایش دولت اسراییل را نهادند. همگی برای نیایش و خشنودی پروردگار جمع شده‏ایم، تا اشتیاق خود را به مردم و سرزمین و عقیده‏ی اسراییل و همراهی خود را اعلام کنیم و بگوییم: دولت اسراییل را تأیید می‏کنیم.(۱۴)

در امریکا، کنیسه‏ای به نام ((Indespensationalism)) تأسیس شد که شمار پیروانش به شش میلیون نفر می‏رسد. اعضا معتقد به بازگشت مسیح‏اند، که از جمله شرایطش، برپایی دولت صهیونیستی و تجمع یهودیان دنیا در فلسطین است.

از شمار پیروان این کنیسه، ((جرج بوش)) اوّل و ((ریگان)) رؤسای جمهور پیشین امریکا هستند. در اکتبر ۱۹۸۳، ریگان در برابر انجمن دوستی امریکا و اسراییل، گفت:

((من می‏پرسم: آیا ما همان نسلی هستیم که شاهد نبرد ((هِرْمَجیدون)) خواهیم بود؟ پیش‏گویی‏های زمان گذشته، زمانی را که اکنون در آن به سر می‏بریم، توصیف می‏کند)).(۱۵)

گفته‏ی ریگان مستند به کتاب ((The late grad planet erth)) [= سیّاره‏ی فانی بزرگ زمین ]نوشته‏ی ((هال لیندسی)) )Hal lindsey( است که نخستین بار در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و پانزده میلیون نسخه فروش کرد. در این اثر، مهم‏ترین فلسفه‏ی پایان تاریخ و بازگشت مسیح، بازگشت یهود به سرزمین اسراییل، پس از هزاران سال دانسته شده است. هم‏چنین گفته شده است: قوم یأجوج، اتحاد شوروی است که همراه عربها و هم پیمانان‏شان، به اسراییل حمله می‏کند. این کتاب تأکید دارد: ارتش نظامی اسراییل بر نیروهای شر پیروز می‏شود و پس از نبرد ((هرمجیدون))، وضع برای بازگشت نجات بخش مسیح آماده می‏شود. هرمجیدون نام منطقه‏ای در دشت ((المَجْدل)) فلسطین است که نیروهای شر و خیر در آن جا نبرد خواهند کرد.(۱۶)

 

گفت و گوی مسلمانان درباره‏ی مهدی موعود (عج)

در پرتو عقاید مشترک شیعی و سنی درباره‏ی برنامه‏ی الهی در آخرالزمان و این‏که رهبر موعود؛ مهدی از ذریه‏ی پیامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامی است و قرآن و سنّت، شیوه‏ی وی می‏باشد، سنی و شیعه، دو نوع گفت و گو می‏توانند داشته باشند:

نخست: گفت و گوی شیعی – سنی با هدف ایجاد بنیان محکم وحدت اسلامی که بر وحدت قبله و کتاب و خاتمیت پیامبر و آینده‏ی مشرق با ظهور مهدی آل محمدصلی الله علیه وآله استوار است. مسایل اختلافی را با روح محبت و برادری و بحث علمی می‏توان بررسی کرد. شاید از مهم‏ترین مسایل رو در روی مسلمانان، نشانه‏های الهی و ضوابطی است که مهدی موعود (عج) را مشخص می‏کند. به ویژه آن‏که دو تجربه‏ی سیاسی بزرگ، در این باره هست؛ تجربه‏ی مهدی اسماعیلی در قرن سوم و چهارم هجری و تجربه‏ی مهدی سودانی در قرن سیزدهم.

 

گفت و گوی اسلامی – مسیحی‏
در بسیاری از اندیشه‏های دینی، مسیحیان و مسلمانان مشترکند، چه درباره‏ی خدای متعال یا نبوت یا پایان سعادتمندانه‏ی زمین و نقش مسیح در این باره. نشر اندیشه‏های مشترک که بسیاری از مردم مسیحی و اسلامی از آن ناآگاهند، گسست بزرگی را که میان مسیحیان و مسلمانان هست، پر می‏کند. نیز احساسات منفی و سیاست‏های اشتباهی را که به سبب وضع استثنایی، دولت‏های دو طرف در طول تاریخ انجام داده‏اند، کم می‏کند. اگر شکاف میان پیروان ادیان پر شده و اندیشه‏ی دشمنی از بین رَوَد و تقدیر و احترام متقابل به جای آن بنشیند، می‏توان در مسایل اختلافی با روح محبت و احترام بحث کرد.

این مسأله سخت و محال نیست؛ زیرا میان مسلمانان و مسیحیان، مطلبی وجود ندارد که سبب اختلاف شود. برعکس آن‏چه در طول تاریخ بر روابط مسیحی – یهودی حاکم بوده است؛ زیرا یهودیان نمی‏پذیرند عیسی پسر مریم است، بلکه به وی و مادرش، صفات زشتی نسبت می‏دهند و اعتراف می‏کنند عیسی را کشته‏اند! مسیحیان نیز این مطلب را قبول دارند. اما به رغم این وضع، تلاش‏های یهودیانِ صهیونیست، نتیجه‏ی مثبت داده و مسیحیان، هم پیمانِ قدرتمند اسراییل شده‏اند و میلیون‏ها مسیحی، اسراییل را بیش از خود یهود، تأیید و حمایت می‏کنند!

 


پی‏نوشت‏ها:

۱) دو نوع جبر داریم: جبری طبیعی؛ یعنی وجود روابط ضروریِ ثابت در طبیعت که موجب می‏شود وجود هر پدیده‏ی طبیعی مشروط به پدیده‏ای قبلی یا پدیده‏ای همراه باشد. به دلیل فراگیر بودن نتایج استقرای علمی، اعتقاد به جبر ضروری است. اگر اعتقاد نداشته باشیم پدیده‏های طبیعی، مطابق نظام همیشگی است، نمی‏توانیم نتایج استقرا را فراگیر بدانیم.

نوع دوم، جبر تاریخی است که مقصود وقوع ضروری رخداد یا رویکردی تاریخی است؛ یعنی اگر شرایط فراهم شود، حتماً رخداد یا رویکرد تاریخی پیش خواهد آمد.

در اندیشه‏ی بشری، دو نظر در مورد جبر تاریخی هست. نظری که معتقد به جبر تاریخی است و به شناسایی احکام کلی که می‏تواند حوادث آینده را پیش‏گویی کند، فرا می‏خواند. نظر بعدی، منکر جبر تاریخی و مدعی است قوانین کلی تاریخ را نمی‏توان شناخت و پیش‏گویی حوادث یا رویکردهای تاریخی بر اساس آن ممکن نیست. ر.ک: المعجم الفلسفی، اصطلاح ((الحتمیه)) و ((التاریخیه)) ؛ فلسفه التاریخ، محمود صبحی، صص ۳۶ و ۴۱ – ۵۵٫

۲) انتساب ((مارکس)) به یهودیت، قبل از الحادی بودن وی، ما را ملزم می‏کند فهم وی از جبر را که ((جامعه‏ی بشری به مرحله‏ای می‏رسد که تمامی اختلافات اجتماعی برطرف شده، همدلی و صلح حاکم می‏شود)) به سبب تأثیر ((مارکس)) از دین بدانیم که در مدت طولانی از زندگی‏اش پای بند دین بود.

۳) در انجیل یوحنا (۶،۱۴) هست که وقتی مردم نشانه‏ای را که عیسی آورد دیدند، گفتند: این مطلب حقی است و وی پیامبری می‏باشد که به جهان خواهد آمد. در حاشیه‏ی چاپ دارالمشرق، محقق چنین می‏نویسد: انتظار پیامبر در سده‏ها و تاریخ اخیر، در جوامع و محیطهای مختلف رواج داشت.

۴) _ The stone edtion, The chvmash, by R.hosson Scherman, R.meir ziotowitz, Third edtion first impression: 4991.P.67.

((حنان ایل)) )Chananel( نگارنده‏ی مطلب مذکور، بزرگ علمای یهود در قیروان (۱۰۵۵ م / ۴۴۷ ه) و مؤلف مشهورترین تفسیر ((تلمود)) و اسفار پنج‏گانه‏ی نخست تورات است. مفسران پس از وی، بسیاری از آرائش راگواه آورده‏اند، از جمله ((بکیا)) [ )Bachya(1263 – 1340 م /۶۶۲ – ۷۴۱ ه] تفسیر وی دربردارنده‏ی چهار شیوه‏ی تفسیری است: ظاهری، کلاسیکی، فلسفی و صوفی. تفسیر وی، آرای ((کنعان ایل)) را در بر دارد.

۵) ابن تیمیه (۶۶۱ – ۷۲۹ ه) می‏گوید: بسیاری از یهودیانی که به دین اسلام تشرّف پیدا کرده‏اند، اشتباه نموده و پنداشته‏اند امامان، دوازده رهبری هستند که فرقه‏ی رافضه بِدان می‏خوانند و از اینان پیروی کرده‏اند. ر.ک: البدایه النهایه، ابن کثیر، ج ۶، ص ۲۵۰، چاپ نخست.

۶) کافی، ج ۱، ص ۲۷۷، روایت ۱ – ۴؛  بصائر الدرجات، صفار، ص ۴۷۰، روایت ۱ – ۲ و ۱۰٫

۷) شبهات و ردود، سامی بدری، ج ۳، صص ۲۳ – ۲۴٫

۸) بیماری‏هایی در زمان مسیح، شیوع داشت، که درمانش مشکل بود. وی با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان می‏کرد. با ظهور دوباره‏ی مسیح، این کار تکرار می‏شود؛ زیرا کمی پیش از ظهورش، دنیا پر از رفتار ناهنجار اخلاقی خواهد شد، که سبب آن مثلاً به کارگیری اشعه‏ی رادیوم، در جنگ‏هاست. شاید ما در آغاز این مرحله‏ایم، به ویژه پس از آن‏که اسلحه‏های جدید در جنگ خلیج فارس آزمایش شد، آگاهان منتظر حالت‏های ناهنجار اخلاقی به سبب آن تشعشعات هستند.

۹) ر.ک: آثار الکامله للامام المهدی السودانی، ج ۱، صص ۱۳۹ – ۱۴۹؛ سعاده المهتدی بسیره الامام المهدی، اسماعیل عبدالقادر الکردفانی، تحقیق: د. محمد ابراهیم ابوسلیم، ص ۱، چ نخست، بیروت، ۱۹۷۲٫

۱۰) آثار الکامله، ج ۵، ص ۹۴، نامه‏ی ۴۰٫

۱۱) صحیح، بخاری، ج ۴، ص ۲۰۳، دارالفکر، بیروت. بخاری می‏گوید: شاذان به نقل از عبدالعزیز بن ابی سلمه الماحشون از عبیداللَّه از نافع از ابن عمر می‏گوید: در زمان پیامبر، کسی را هم‏سنگ ابوبکر، سپس عمر و سپس عثمان نمی‏دیدیم و اصحاب پیامبر را رها کرده، در میان‏شان، کسی را برتری نمی‏دادیم.

۱۲) بصائر الدرجات، ص ۲۹۹٫

۱۳) البُعد الدینی فی السیاسه الامیریکیه تجاه الصراع العربی الإسرائیلی، یوسف الحسن. رساله‏ی دکترای وی است.

۱۴) مقاله ((الصهیونیه فی امیرکا))، حسن حداد،   مجله شوؤن فلسطینیه، ش ۹۲ – ۹۳، ۱۰/۹/۱۹۹۰٫

۱۵) مقاله ((الخلیج فی الطریق إلی هرمجیدون))،  محمد اسماک، السفیر، ۱۰/۹/۱۹۹۰٫

۱۶) الصهیونیه فی امیرکا، ش ۹۲ – ۹۳٫


موعود در کتاب مقدس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
به زعم برخی محققان، مفاهیم «نجات» و «موعود» آن چنان در کتاب مقدس گسترده شده‌اند که به مثابه یکی از ارکان کلامی و الهیاتی در هر دو سنت یهودی و مسیحی در آمده‌اند . از لحاظ تاریخی و به جهت موقعیت‌ها و شرایط خاص قوم یهود، مفاهیم مذکور در سنت عبرانی کمّاً و کیفاً از گسترش بیشتری نسبت به سنت مسیحی برخوردار بوده و به نوبه خود در شکل‌گیری باورها و الهیات مسیحی نیز مؤثر افتاده‌اند. بخش قابل توجهی از مضامین نوشته‌های عهد عتیق به نحو مستقیم یا غیر مستقیم به این موضوع اختصاص یافته و در حکم آرمان قطعی و همواره‌ی سنت یهود تلقی گردیده است. ذکر نمونه‌هایی از این تلقی در دو کتاب عهد عتیق و عهد جدید خالی از فایده نیست:
...‌ای خداوند! تو را در میان امت‌ها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند که نجات عظیمی به پادشاه خود داده و به مسیح خویش رحمت نموده است، یعنی به داود و به ذریت او تا ابد الآباد. (1)
مفهوم «نجات» در کتاب مقدس - به ویژه در عهد عتیق - عمیقاً با آرمان‌های قومی یهود پیوند یافته و در پرتو آنها تفسیر و تعبیر می‌شود. بسیاری از رسایل، اسفار و مکتوبات عهد عتیق، به ویژه بخش موسوم به «کتاب‌های انبیاء»، مشحون از نوعی ادبیات منجی‌گرایانه (2) به سبک و سیاق فرهنگ عبرانیان - و البته همراه با تصرفات بعدی نویسندگان - است. کتاب‌هایی نظیر ارمیای نبی، اشعیای نبی، حزقبال، دانیال، عاموس و مانند اینها به طور خاص ‌اندیشه نجات رایج در میان قوم یهود را با بیانی نزدیک به هم منعکس می‌سازد. این منجی‌گرایی، آرمان‌گرایی و انتظار مسیحا عمدتاً در قالب پیشگویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل - یا ادبیات مکاشفه‌ای (3)- عرضه شده و ظاهراً از میان این انبیا، نخستین کسی که اقدام به کتابت این پیشگویی‌ها کرده، عاموس بوده است:
اینک خداوند می‌گوید: ... اسیری قوم خود اسرائیل را خواهم برگردانید و شهرهای مخروب را بنا نموده، در آنها ساکن خواهند شد و تاکستان‌ها غرس کرده، شراب آنها را خواهند نوشید ... و بار دیگر از زمینی که به ایشان داده‌ام، کنده نخواهند شد. (4)
در سایر نوشته‌های عهد عتیق نیز مضامین مشابه با فقره مذکور دیده می‌شود:
خداوند چنین می‌گوید اینک خیمه‌های اسیری یعقوب را باز خواهم آورد ... و ایشان را خواهم افزود و کم نخواهند شد و ایشان را معزّز خواهم ساخت و پست نخواهند گردید. (5)
از این جهت یهودیان به آینده‌ای امیدوار بودند که تمامی آرزوها و آرمان‌های آنها را در قالب ظهور «دوره مسیحیایی»، یعنی همان دوره جلال و شکوه گذشته محقق می‌ساخت. این عبارت عهد عتیق در میان یهودیان بسیار رواج داشت که بیان می‌داشت:
اگر چه ابتدایت صغیر می‌بود، [ولی] عاقبت تو بسیار رفیع می‌گردد. (6)
اهمیت دوره طلایی گذشته - با تأکید بر دوره پادشاهی داود و سلیمان - به قدری بوده که تقریباً تاریخ یهود همواره درصدد احیای آن دوره و حاکمیت مطلق آنها به شکل اسطوره‌ای حرکت کرده است و امروزه نشانی از آن در زبان انگلیسی می‌یابیم: «روزگار خوش باستان» . (7)
و از این جهت می‌توان گفت ‌اند‌یشه انتظار مسیحا اصالتاً یهودی است. (8)
به لحاظ تاریخی دست مایه اصلی «اندیشه مسیحایی» و «نجات بنی‌اسرائیل»، دو اسطوره «تبعید بابل» و «آزار یهودیان در زمان حاکمیت رومی‌ها» است. گفته شده که «اندیشه مسیحا» در عهد عتیق مشخصاً پس از بازگشت از بابل شکل گرفته؛ با این مضمون که خداوند فرزندی از نسل داود نبی را برانگیخته و او با رهبری و پادشاهی بر بنی‌اسرائیل آنها را از ذلت و خواری نجات داده، به اورشلیم و سرزمین مقدس باز می‌گرداند. تجدید سلطنت داود چیزی است که بشارت آن در قالب مفهوم «سلطنت (ملکوت) خداوند» بیان گردیده و به کرات مصادیق آن را در عهدین می‌توان یافت. به نظر می‌رسد تب و تاب اصلی امید مسیحایی یهود باید در ایام پر اضطراب پس از ویرانی دوم اورشلیم در سال 70 میلادی به دست تیتوس به اوج خود رسیده باشد و حتی جنبه‌های تأویلی کتاب مقدس با غلبه گرایش منجی‌گرایانه نیز در همین دوره رونق گرفته باشد. گفته شده که دو کتاب مکاشفه باروک و مکاشفه عزرا - از مجموعه کتاب‌های قانونی ثانی (9) - بلافاصله پس از سقوط اورشلیم نوشته شده و به دنبال آن زمزمه‌های آشکار سلطنت مجدد داود بر سر زبان‌ها افتاده است. (10) برقراری سلطنت مجدد داود و تحقق حکومت واحد در ابتدا محدود به سرزمین یهودا (فلسطین) می‌شد ولی در نوشته‌های بعدی نظیر اشعیای نبی، این ایده جنبه فراملّی و فرامرزی پیدا می‌کند ولی تأکید شده که مرکز این حکومت همچنان «اورشلیم» و «صهیون» خواهند بود.
اشعیاء در نوشته‌های خود از تولد کودکی به نام عمانوئیل (11) (به معنای «خدا با ماست») به عنوان نجات دهنده بنی‌اسرائیل سخن می‌گوید، (12) نامی که بعدها در عهد جدید نیز تکرار شده و مظهر اتحاد جنبه‌های الوهی و ناسوتی در عیسی مسیح تفسیر شده است:
... اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زائید و نام او را عمّانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما. (13)
عمّانوئیل گسترش دهنده قلمرو پادشاهی داود از منطقه‌ای محدود و معین به قلمرو وسیع‌تر از سرزمین مقدس است که از نقطه‌ای به نام «تپه صهیون» بر تمامی سرزمین فتح شده حکومت خواهد کرد، والبته این پادشاهی به قیمت ریختن شدن خون‌های بسیار تحقق خواهد یافت:
... زیرا خداوند با آتش و شمشیر خود بر تمامی بشر داوری خواهد نمود و مقتولان خداوند بسیار خواهند بود. (14)
جالب است بدانیم که اشعیای نبی در پیشگویی‌های خود، انهدام پادشاهی بابل به دست حکومت فارس را خبر داده و کوروش هخامنشی را «مسیح خدا» که نجات دهنده بنی‌اسرائیل از دست بابلیان است، نام می‌نهد. (15) با این اوصاف می‌توان گفت کتاب اشعیای نبی محور اصلی منابع و نوشته‌های یهودی با محوریت ملی‌گرایی، قوم‌محوری و منجی‌گرایانه است که به شکلی متفاوت عرضه گردیده است.
اما به غیر از اشعیاء در سایر نوشته‌های عهد عتیق هم مضامین و مصادیق منجی‌گرایانه به شکلی مشابه با آنچه که گفته شد و یا اشکالی دیگر عرضه گردیده است. در رساله‌های حجّی و زکریا، شخص برگزیده خداوند و در واقع همان مسیحای موعود، «زرو بابل» (16) معرفی گردیده است و در رساله ملاکی به عنوان آخرین پیامبر عهد عتیق، چهره جدیدی به عرصه‌اند یشه مسیحایی قدم می‌گذارد و او همانا ایلیای نبی (الیاس) (17) است:
... اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد. (18)
هموست که فرا رسیدن روز بزرگ خداوند (نجات) و تحقق وعده الهی را بشارت می‌دهد. در منابع یهود، الیاس عهده‌دار اقدامات مهمی است که از زمره آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
* تنظیم تمامی مواد شریعت و تفسیر کتاب مقدس؛
* به قتل رسانیدن «سمّائیل» (=شیطان) که سرچشمه تمامی شرور است؛
* اجرای معجزاتی از قبیل: بازگرداندن موسی و بخشی از قوم نزد بنی‌اسرائیل، زنده کردن قارون و پیروانش، بازگرداندن برخی از لوازم معبد مقدس که به یغما برده شده، نشان دادن عصایی که خداوند به او عطا کرده و بالاخره برانگیختن مسیحا بن یوسف. (19)
فقره اخیر دقیقاً تأثیر خود را در چگونگی معرفی عیسی مسیح در عهد جدید نشان داده است. به طور کلی می‌توان نشان داد الیاس از مهم‌ترین چهره‌ها و شخصیت‌هایی است که بر ادبیات عهد جدید تأثیر گذارده، به طوری که نام او را به کرات در اناجیل و سایر نوشته‌های عهد جدید ملاحظه می‌کنیم. (20) او در واقع کسی است که بشارت ظهور نجات دهنده را قبل از آمدن وی اعلام می‌کند و در یک فقره از عهد جدید، او همان «یحیای تعمید دهنده» معرفی شده است:
... او (عیسی) در جواب گفت: البته الیاس می‌آید و تمام چیزها را اصلاح خواهد کرد... آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیای تعمیددهنده بدیشان سخن می‌گفت. (21)
باری، به عقیده تاریخ‌نگاران یهود و حتی به اعتراف نویسندگانی از همین سنت دینی، عمده نوشته‌ها و رسایل مکاشفه‌ای بایستی پس از دوره تبعید بابل و حتی در دوره تسلط رومی‌ها - به ویژه زمان حکومت اپیفانوس در سوریه - به رشته تحریر در آمده باشد و این معنا بیانگر آن است که تاریخ‌نگارش این نوشته‌ها نمی‌تواند به زمانی بیش از سه قرن قبل از میلاد باز گردد؛ با این همه برخی نویسندگان قدیم و جدید یهودی اصرار دارند این تاریخ را به قرن‌ها قبل از این منتسب ساخته و تصرفات نویسندگان بعدی و متأخر را ناچیز جلوه دهند. گفتنی است برخی تحقیقات قرون اخیر نشان می‌دهد که تاریخ نوشته‌ها‌ی مذکور می‌تواند حدود قرن نهم و دهم میلادی باشد و از این میان دو رساله دانیال و حزقیال را مصادیق مشخصی برای این موضوع ذکر کرده‌اند .
در مزامیر نیز شواهدی از رسواخ منجی‌گرایی یهود دیده می‌شود، به گونه‌ای که گویی تمامی امید و آرزوی بنی‌اسرائیل، در ظهور مسیحای نجات‌دهنده تبلور می‌یابد. در جهت اینکه از منظر عهد عتیق پیامبر شریعت‌گذار پس از موسی (علیه السلام) کیست و از چه نسل و طایفه‌ای است، قراین و شواهدی در این کتاب وجود دارد که نشانه‌هایی را برای پیامبر لاحق ذکر کرده است:
یهوه، خدایت نبی‌ای را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید. (22)
و همچنین می‌خوانیم که:
نبی‌ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. (23)
نکته اینجاست که اصرار کاتب تورات بر آن است که نشان دهد پیامبر موعود یا از میان بنی‌اسرائیل و یا حداقل پیامبری برای بنی‌اسرائیل است و نهایتاً شریعتی جز شریعت یهود را عرضه نخواهد کرد. از سوی دیگر به اعتقاد یهودیان سامری، نبّی منتظر و موعود تاریخی آنان از «سبط یوسف» است، درحالی که عموم یهودیان و به ویژه یهودیان اورشلیم بر این باورند که موعود آنها از «سبط یهودا» و از نسل داود (علیه السلام) است.
با مقایسه میان متون و منابع یاد شده می‌توان نتیجه گرفت که مسیحای منتظر در عهد عتیق، عمدتاً به نام‌ها و عناوین زیر آمده است:
1- مسیح پسر داود (در کتاب‌هایی نظیر حزقیال و ملاکی)؛
2- بنده خدا (در کتاب اشعیاء)؛
3- پسر انسان (در کتاب دانیال که نمونه روشنی از ادبیات مکاشفه‌ای در میان رسایل عهد عتیق است).
اکنون به وجه دیگری از اوصاف موعوده عهد عتیق می‌پردازیم و آن عبارت است از مأموریت و رسالت اصلی وی که اساس‌ اندیشه قومی یهود را شکل داده و زمینه پدید آمدن ادبیات ویژه‌ای با صبغه‌ی موعودگرایانه را در سنت یهودی و سپس سنت مسیحی سبب شده است.
باید توجه داشت که محور اصلی و بنیادین وعده‌های موجود در این ادبیات، همانا بازگشت به سرزمین مقدس است:
و بنده من داود پادشاه ایشان خواهد بود ... و در زمینی که به بنده خود یعقوب دادم و پدران ایشان در آن ساکن می‌بودند، ساکن خواهند شد و ایشان و پسران ایشان و پسران پسران ایشان تا به ابد در آن سکونت خواهند داشت و بنده من داود تا ابدالآباد رئیس ایشان خواهد بود ..و و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود... آنگاه امت‌ها خواهند دانست که من یهوه هستم که اسرائیل را تقدیس می‌نمایم. (24)
مسیحای قوم یهود از نسل همین داود است و نخستین دلیل آن این است که منجی بنی‌اسرائیل ضرورتاً همان ویژگی‌های داود را باید داشته باشد سلطنت، قدرت وگستردگی پادشاهی او انعکاس وسیعی در عهد عتیق دارد، به ویژه آنکه نام او با شهر اورشلیم و به خصوص منطقه «صهیون» - که احتمالاً مجعول و ساختگی است - پیوند تام پیدا کرده است:
و داود قلعه صهیون را گرفت که همان شهر داود است. (25)
چهره داود در عهد عتیق، نمونه انسانی جنگجو، شجاع و البته خونریز و انتقام جو است، کسی که به چیزی جز ستیز و خونخواهی و فتح سرزمین‌ها نمی‌ا‌ندیشد و حتی در مواردی به قتل و کشتار نزدیکان و وابستگان خود نیز اقدام می‌کند، (26) ولی در عین حال در ادبیات عهد عتیق هیچ یک از این خصوصیات نهی نشده و گویی در حکم فضایل و کمالات داود - و مانند او - به شمار آمده و در یک کلام شخصیت او نمادی از قدرت همراه با خشونت و قساوت توصیف گردیده است. البته باید گفت که ‌اند‌یشه «مسیحای بلاکس»، یعنی مسیحایی که «در میان ما زیست، رنج کشید و مصلوب شد»، در میان یهودیان متقدم معنا نداشت، بلکه این چهره از مسیحا یقیناً به عصر نزدیک به ظهور مسیحیت و تحولات متأخر آن باز می‌گردد.
«داود» نه تنها الگوی یک پادشاه مقتدر، بلکه نمونه یک مسیحای کامل برای تحقق تمامی آرمان‌های بنی‌اسرائیل بوده است. علاوه بر اینها او قهرمانی بود که شجاعانه و بی‌باکانه به جنگ دشمن می‌رفت، آنها را شکستی سخت می‌داد و مهم‌تر از همه قلمرو بنی‌اسرائیل را گسترش‌می داد: (27)
در آخر‌الزمان، ماشیح (مسیح) که فردی از نسل داود است، خواهد آمد و با ظلم و ستم مبارزه خواهد کرد و حکومت داود را بار دیگر بر پا خواهد نمود. (28)
جالب است بدانیم که این منجی در کتاب مقدس مسیحیان نیز با همین ویژگی‌ها توصیف شده است:
داود را برانگیخت تا پادشاه ایشان شود و در حق او شهادت داد که داودبن یسّی را مرغوب دل خود یافته‌ام که به تمامی اراده من عمل خواهد کرد، و از ذریت او خدا بر حَسَب وعده برای اسرائیل نجات دهنده یعنی عیسی را آورد. (29)
و همچنین:
در آن روز خیمه داود را که افتاده است بر پا خواهم نمود و شکاف‌ها‌یش را مرمت خواهم کرد و خرابی‌هایش را برپا نموده آن را مثل ایام سلف بنا خواهم کرد. (30)
فرزند داود یعنی سلیمان نیز کارکردی مشابه پدر دارد، با این تفاوت که به کار ساخت معبد (هیکل) اهتمام می‌ورزد؛ معبدی که از جایگاه ویژه‌ای در تکوین هویت، تاریخ و‌ اندیشه سنت یهودی برخوردار است:
و سلیمان شروع کرد به بنا نمودن خانه خداوند در اورشلیم بر کوه مور یا جایی که (خداوند) بر پدرش داود ظاهر شده بود ... . (31)
بدین ترتیب، اسطوره سلطنت داود و سلیمان علاوه بر اینکه متضمّن قدرت و شوکت دنیوی بنی‌اسرائیل است، مشتمل بر ویژگی‌های ساختاری «اندیشه نجات» و «موعودگرایی» یهودیت متأخر است. تحت تأثیر نمادگرایی یهود، نویسندگان عهد جدید نیز خود را ملزم می‌دیدند که دین عیسی را بر مبنای همین اسطوره‌ها و نمادها تقریر و تعریف کنند؛ چنان که به طور مثال در نخستین عبارات انجیل متّی، نَسَب عیسی مسیح به داود رسانده می‌شود. (32) تلاش برای تطبیق عیسای تاریخی مسیحیت با مسیحای موعود یهودیت یکی از مهم‌ترین جلوه‌های تلاقی و تأثیر و تأثر این دو سنت نیست به یکدیگر می‌باشد و گزافه نیست اگر بگوییم نقطه اصلی دگرگونی‌های کلامی و الهیاتی مسیحیت در همین جا نهفته است، به گونه‌ای که تلاش بسیاری از آباء نخستین کلیسا در سده‌های اولیه میلادی بر توجیه همین معنا تمرکز داشته وگویی برای متقاعد ساختن مخاطبان در این زمینه از تمامی ظرفیت‌های کلامی، ادبی و تأویلی بهره گرفته شده است.
با تأمل در مضامین و محتوای کتاب مقدس می‌توان نتیجه گرفت که حتی پس از بسط و استقرار مسیحیت نیز‌ اندیشه مسیحایی یهود، اسباب بروز برخی تحولات فکری و اجتماعی به ویژه در تاریخ اروپا را فراهم آورد. و در این ارتباط به طور خلاصه می‌توان گفت:
ظهور برخی محدودیت‌ها و احیاناً فشارهای اجتماعی و سیاسی اعمال شده علیه یهودیان در طول قرون وسطا، ناشی از احساس نفرت تاریخی و کینه‌ای که در دل مسیحیان علیه جماعت یهود وجود داشت، (33) زمینه شکل‌گیری برخی افکار، گرایش‌ها و فرقه‌ها و حتی جنبش‌ها‌ی فرهنگی و سیاسی منجی‌گرایانه را در دل جوامع کوچک و بزرگ یهودی فراهم کرد. نویسندگان و روحانیون یهودی، بروز آن محدودیت‌ها و محنت‌ها را زمینه‌ساز «ظهور مسیحا» و از زمره علایم نزدیک شدن آن تعبیر و تفسیر می‌کردند و از این رو توده‌های عوام مخاطب این سخنان نیز از آن افکار استقبال می‌نمودند. به چنین دعاوی مسیحایی، مضامین تلمود نیز دامن می‌زد، زیرا از دیدگاه تلمود، شخصی از خاندان داود که به قدرت ویژه الهی مجهز است و «طبیعت» نیز او را همراهی می‌کند، در وقتی معین (در روز «سبت» یا در ماه «نیسان») ظهور خواهد کرد و پس از تجدید اقتدار بنی‌اسرائیل، تمامی اقوام و ملل مشترک را نابود خواهد کرد. در منابع یهودی آمده است که از زمره نام‌های مسیحای مذکور «حَدرَک» می‌باشد، یعنی کسی که با ملل غیریهودی به سختی و خشونت و با بنی‌اسرائیل به نرمی رفتار خواهد کرد. (34)
در چنین بستر و شرایط تاریخی، برخی ربانیون یهود بر اساس مضامین تلمود، تاریخ‌هایی را برای ظهور مسیحا طبق تقویم عبری قایل شدند و همین امر باعث شد که در فاصله قرون متمادی، به ویژه در طول قرون وسطای مسیحی وبعد از آن حرکت‌هایی در جهت جمع‌آوری و اسکان یهودیان در نقاط مختلف دنیا بروز کند. به طور مثال، در اواخر قرن پنجم میلادی فردی به نام «موسی» ادعای شکافته شدن دریا و عبور یهودیان از آن را مطرح و متعاقب آن عده زیادی به امید دستیابی به سرزمین موعود در دریا غرق شدند! در قرن هشتم میلادی نیز افرادی در بین‌النهرین وایران ادعای استرداد سرزمین مقدس از دست مسلمانان و بازگشت یهودیان را عنوان نمودند! که نمونه بارز آن ادعای شخصی به نام ابوعسی در مرکز ایران و پیروان او به نام «عیساویه» است که به مدت حدود سه قرن دعاوی مسیحایی خود را تبلیغ می‌کردند. در قرن دوازدهم نیز شخصی به نام داود‌الرّاعی دعوی مشابهی را عنوان نمود، (35) اما در این قرن مهم‌ترین واقعه فرهنگی و فکری تاریخ یهود، همانا ظهور جریان «قبالا» (36) و نوشته اصلی این نحله به نام زوهر است که منشأ تحولات بسیاری در باورهای دینی و کلامی یهود واقع گردید. (37) نظر به اینکه طبق تعالیم این فرقه می‌توان با استفاده از حروف و اعداد و کلمات رمزی به باطن و حقیقت کلام تورات پی برد و به دنبال آن گرایش شدیدی به تأویل و تفسیر رمزی کتاب مقدس در میان آنان پدید آمد، تدریجاً عمل به شریعت امری ظاهری و ثانوی تلقی گردید. از این فراتر، نفوذ ‌اندیشه‌های حلول‌گرایانه و اعتقاد به تناسخ سبب شد که بسیاری از مفاهیم و حقایق الوهی و مجرد در قالب جسمانی و مادی جلوه‌گر شود، چنان که مسیحای کتاب زوهر نیز خدایی است که به شکل انسان در آمده و از قدرت الهی خود مدد می‌گیرد. (38)
گفتنی است قرائت کتاب یاد شده تا آنجا اهمیت و گسترش یافت که در عرض تلمود و در کنار آن قرار گرفت و به نوبه خود در ظهور باورهای «یهودیت سکولار» نقش اصلی را ایفا نمود. در طول قرون 13 تا 16 نیز افراد و فرقه‌هایی با دعاوی و مضامین مشابه در اروپا - و به ویژه در اسپانیا - ظهور کرده و دعاوی مسیحایی خاص خود را مطرح و تبلیغ می‌کردند. از جلوه‌های عوامانه این دعاوی که دامن ربانیون و خاخام‌های میهود را نیز گرفت، محاسبه عددی تاریخ ظهور مسیحا بود به گونه‌ای که اینان بر اساس فقراتی از عهد عتیق و بر مبنای تقویم خاص یهودی، زمان‌های خاصی را برای ظهور موعد خود استخراج ‌می‌کردند. (39) دامنه تبلیغ و اشاعه این مطالب آن چنان بود که به حوزه مراجع کلیسا نیز کشیده شد، به طوری که کاردینال‌ها، اسقف‌ها و مقامات دولتی برای یادگیری اسرار «قبالا» و دیگر تعالیم سنت یهودی، آموزگارانی را استخدام می‌کردند. (40) کار بدانجا کشید که وقایعی نظیر به زیر آب رفتن شهر رُم، ظهور جنبش طرفداران لوتر و بروز اختلافات میان پاپ و امپراتور از نشانه‌های نزدیک شدن عصر مسیحایی شمرده شد.
در سال 1648 شخصی به نام شبتای در اسپانیا خود را به عنوان «منجی بنی‌اسرائیل» معرفی کرد و با توجه به توانایی خاص کلامی و نوع شخصیت زاهدمسلک خود توانست عده زیادی پیرو را دور خود جمع کند. طُرفه آنکه سال مذکور در کتاب زوهر به عنوان سال ظهور مسیحا معرفی شده و از اتفاق همان سالی است که جنگ‌های سی ساله داخلی اروپا پایان یافته و عهدنامه «وستفالی» میان دولت‌های اروپایی آن عصر منعقد شد. شخص مذکور ادعا کرد که با تورات ازدواج کرده، بدین معنا که «مسیحا، پسر خدا» (یعنی خود او) با «تورات، دختر خدا» پیوند زناشویی برقرار کرده است! (41) وی پا را فراتر گذارده، الیاس خود (یعنی آن که زودتر از منجی موعود، بشارت آمدن وی را اعلام می‌کند) را در اورشلیم معرفی نمود و دست به تفسیری ویژه از تمامی مضامین تورات زد؛ و در نهایت خود را «فرزند خدا» (در عبری: «بچه آهو» بر مبنای فقره‌ای از غزل غزلهای سلیمان، 9/2) معرفی نمود، بدین معنا که روح خدا در او حلول کرده و لذا شایسته پرسش است! وی در این زمان صراحتاً به الغای شریعت موسوی و ظهور عهد جدیدی که در وی تجلی کرده قایل شد و پیروان بسیاری را به خود جلب کرد. با همه این اوصاف، محافل رسمی یهود هیچ گونه موضعی در برابر وی اتخاذ نکردند و حتی تلویحاً او را در این دعاوی مدد رساندند. گفتنی است که اعضای فرقه «حسیدیم» جدید، هم کتاب زوهر و عقاید قبالا و هم شخصیت شبتای را گرامی داشته و بر آموزش و ترویج تعالیم آنها به جوانان یهودی تأکید می‌کنند!!
قرن هیجدهم و دوره موسوم به «روشنگری» (42) اروپا به عنوان نقطه اوج ظهور مسیحای دروغین با عناوین مختلف بود و در عین حال زمینه‌ها‌ی بسط و توسعه یهودیت و انعقاد نطفه‌های جریان‌های افراطی «صهیونیسم» را به خوبی فراهم کرد. می‌توان گفت تمامی حرکت‌های نوین در سنت یهود، مستقیم یا غیرمستقیم ریشه در تحولات مربوط به انقلاب فرانسه به طور خاص و به نحو عام عصر روشنگری دارد. (43) از زمره پیشگامان این حرکت در قرن هیجدهم موسی مندلسون (44) در آلمان آن عصر است که با نوشته‌ها وآثار خود روح جدیدی به ‌اندیشه‌های مدرن و سکولار یهود تزریق کرد. مندلسون معتقد بود که یهودیان باید از «گتو»ها خارج شده و در میان مسیحیان زندگی کرده و حتی به زبان آلمانی تکلّم کنند. وی را می‌توان طلایه‌دار نهضتی دانست که در زبان عبری «هسکالا» (به معنای روشنگری) نامیده می‌شود و شعار اصلی آن نوعی خردگرایی و نهایتاً عرفی کردن دین می‌باشد. البته گفتنی است در مقابل این جریان روشنگری - و یا اصلاح‌طلبی - جریان سنت‌گرایی نیز وجود داشت که با تسلیم محض در برابر تجدد مخالفت کرده و پیروی از سنت‌های کهن را تبلیغ می‌کردند. این گروه را «ارتدوکس» یا راست کیش می‌خواندند و در رأس آن شخصی به نام رافائل هیرش (م. 1888) قرار داشت که پیروان خود را به پایبندی به دستورات دین و مخالفت با تغییر و تحول در آیین یهود فرا می‌خواند. این گروه تا به امروز نیز فعال است. (45)
منبع اصلی افکار مندلسون، تفاسیر رمزی و قبالایی تلمود و مخالفت قبالاییان با تقیّد و عمل به شریعت بود؛ چیزی که می‌توانست در قالب‌ اند‌یشه‌های تجددگرایانه قرن هیجدهم به مخاطبان خاص و عام خود به خوبی عرضه شده و پروژه سکولاریزاسیون عصر مدرن را تکمیل کند. در این قرن و قرن بعد از آن کسانی پیدا شدند که ادعا نمودند رهایی بنی‌اسرائیل نه از طریق معجزات و خوارق عادات، بلکه از طریق حوادث کاملاً طبیعی به وقوع خواهد پیوست. آنها استدلال می‌کردند همان‌طور که بازگشت یهودیان از تبعید بابلی به دست پادشاه غیریهودی (یعنی کوروش) میسر گردید، امروز نیز با حمایت دولت‌ها و جوامع مختلف دنیا بایستی زمینه استقرار یهودیان در سرزمین مقدس و تشکیل دولت واحد فراهم گردد. در این میان جنبش صهیونیسم (46) به عنوان موتور محرکه جریان ملی‌گرایی و نژاد‌پرستی یهود که از احساسات موعودگرایانه یهود و آموزه‌های مسیحایی تلمود و زوهر و مانند آن بهره فراوان می‌گرفت، در قرن نوزدهم سر برآورد. بیش از آن، اقتدار و نفوذ فوق‌العاده یهودیان در تمامی نهادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اروپا سبب شد که برای نمونه افرادی همچون ناپلئون با گرایش خاصی که نسبت به عقاید «فراماسونری» داشت، موجبات آزادی و گسترش تسلط یهودیان را بیش از پیش فراهم کند. نتیجه این حمایت‌های آشکار و پنهان دولت‌های لیبرال و نظام سرمایه‌داری دوره معاصر، تقویت روزافزون جنبش‌های افراطی و خشونت‌طلبی نظیر «گوش آمونیم» (47) بود که امروزه در اراضی اشغالی فلسطین خود را مجری و مخاطب اصلی این دعای یهودیان در صبح و شام می‌دانند:
سال آینده در اورشلیم ... امسال ما اینجا هستیم، ولی سال آینده در سرزمین اسرائیل خواهیم بود.
عبارت مذکور ترجمان دقیق رسالت مسیحایی اقلیتی است که خود را نماینده اجرای فرامین خدای متجسد خویش با نام‌های «یهوه»، «الیاس» و «ماشیح» می‌دانند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مزامیر، 49/18 - 50 و نیز: اول سموئیل، 51/23.
2. Messianism
3. Apocalypse
4. عاموس، 13/9-15.
5. ارمیا، 18/30-20.
6. ایوب، 7/8.
7. The Good Old Time
8. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 17.
9. Apocrypha
10. همان، صص 76-80.
11. Immanuel
12. اشعیاء، 14/7.
13. متی، 23/1.
14. اشعیاء، 15/66-16.
15. اشعیاء، 1/45.
16. حجّی، 23/2. Zerubbable
17. Elijah
18. ملاکی، 5/4.
19. انتظار مسیحا در آیین یهود، صص 63-64.
20. برای نمونه: متّی، 14/11، 10/17-13؛ مرقس، 11/9-13؛ لوقا، 17/1.
21. متّی، 10/17-13.
22. تثنیه، 15/18.
23. همان، آیه 18.
24. حزقیال، 24/38-28.
25. سموئیل، 7/5.
26. اول تواریخ ایام، باب‌های 18-20.
27. به طور مثال: هوشع، 5/3؛ ارمیا، 9/30؛ حزقیال، 24/37-25.
28. گنجینه‌ای از تلمود، فصل دوازدهم.
29. اعمال رسولان، 22/13-24.
30. عاموس، 11/9-12.
31. تواریخ ایام، 1/3-2.
32. متّی، 1/1-16.
33. زیرا در عهد جدید آمده است که عیسی مسیح با توطئه و خیانت «یهودا» و پافشاری کاهنان و رؤسای کنیسه اورشلیم مصلوب شد.
34. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 67.
35. همان، ص 81.
36. Kabbalism
37. بنگرید به: المسیری، عبدالوهاب، دایرة‌المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ج 5، صص 174-215.
38. همان، ص 191.
39. تاریخ‌هایی نظیر، 1503 یا 1513، 1621 میلادی و مانند آن که مخاطبان را به وقوع تحول یا تحولاتی بزرگ در آن تاریخ نوید می‌داد!
40. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 130.
41. همان، صص 135-137.
42. Enlightenment (Aufklarϋng به آلمانی)
43. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 125.
44. Moses Mendelssohn (1729-1986)
45. انتظار مسیحا در آیین یهود، صص 13-14.
46. Zionism
47. Gosh - Amunim

منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزاره‌گرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

هزاره‌گرایی، مبادی و زمینه‌ها

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
تأسیس جامعه آرمانی به مثابه خواست و غایت مشترک ابنای بشر، مقوله‌ای است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند. از دیرباز صورت‌ها‌ی مختلف این خواست در اکثر آیین‌ها و ادیان و نحله‌های فکری، فلسفی و عرفانی بشر وجود داشته و دارد. بی‌تردید «آرمان‌شهر» یا همان اندیشه‌های «اتوپیایی» یکی از صور فلسفی - اجتماعی این خواست بشری بوده و بسته به زمینه‌های فکری، اسطوره‌ای و فرهنگی هر جامعه، به هیئت خاصی خود را نشان داده است. جستجوی تاریخی در آیین‌های هندی - چینی، آیین زردشت، آیین‌های آفریقایی و آمریکای جنوبی و به ویژه ادیان ابراهیمی نشان می‌دهند که آنها گردش زمان و صیرورت تاریخ را متوجه و معطوف به مرحله‌ای می‌دانند که گویی یا از طریق بازآفرینی و یا در اثر تحولی شگرف و تکان دهنده، دنیایی جدید پدید می‌آید و عالم نوپدید یا نتیجه خواست و مشیت الهی و اراده مافوق طبیعی است و یا نتیجه تلاش خود بشر برای تحقق جامعه آرمانی است. بدین لحاظ هر چند اصطلاح «فلسفه تاریخ» متعلق به دوران معاصر و از زمره واژگان عصر روشنگری اروپاست، می‌توان مسامحتاً گفت اغلب آیین‌ها و ادیان زنده عالم به نوعی از عنصر «فلسفه تاریخ» برخوردارند، گرچه تلقی از «زمان» و «تاریخ» در ادوار قدیم و جدید کاملاً متحول گردیده است. به طور خاص در ادیان ابراهیمی اندیشه جامعه آرمانی، مدینه فاضله - و به اصطلاح آگوستینوس «شهر خدا» (1) - با مفاهیمی چون «خیر و شر»، «اراده الهی»، «ایمان و شرک» و به ویژه «نجات و رستگاری» و «داوری و جزا» آمیخته است و گویی تحقق و تأسیس مدینه آرمانی، ترجمان تقدیر الهی در جهت دادن به حوادث و رویدادهای تاریخی و امور عالم است. در جوهره تلقی اخیر از حوادث تاریخی، عملاً خواست بشر با خواست الهی متحد گردیده و تمامی رویدادها با ظهور منجی («مسیح» یا «مسیحا») به سمت خواست خداوند تغییر جهت می‌دهد:
اعتقاد به ظهور مسیح با دخل و تصرف در آیین و اساطیر کهنِ مربوط به مصائب تموز و خدایان مشابه او، به ویژه با از بین بردن امکان تکرار سرمدی این گونه ماجرا، ارزش جدیدی بدان‌ها داد. مردم اینک معتقد بودند که چون مسیح درآید جهان یکباره و برای همیشه نجات خواهد یافت و تاریخ از حرکت باز خواهد ایستاد. با توجه بدین معنی است که می‌توانیم هم درباره ارزش معادی دادن به زمان آینده و آن «روز موعود» سخن بگوییم و هم می‌توانیم راجع به مسئله «نجاتِ» صیرورت تاریخی از هیچی و پوچی، گفت‌و‌گو کنیم. تاریخ دیگر نه به صورت دوری که تا بی‌نهایت در حال تکرار است جلوه می‌کند - نظیر آنچه مردم بدوی تصورش می‌کردند (به صورت آفرینش، فرسایش، فروپاشی و بازآفرینی سالانه گیتی) - و نه نظیر آنچه در فرضیه‌های بابلی انگاشته شده است (به صورت خلقت، نابودی و باز خلقت مجدد که در فاصله‌های طولانی از زمان یعنی هزاره‌ها ، سنه‌ی کبری و دهرها انجام می‌گیرد). مطابق برداشت جدید، تاریخ که مشیت الهی، آن را مستقیماً مدبّری می‌کند، عبارت است از یک سلسله از تجلیات ربانی که هر کدام از آنها، مثبت یا منفی، دارای ارزش ذاتی مستقل هستند. (2)
در این میان مفهوم «نجات» و «رهایی» ناظر به چیزی است که نگاه بشر را به آینده معطوف می‌دارد، آینده‌ای سرشار از عدالت و برابری، یا دنیایی که در آن از ظلم و بی‌عدالتی و نابرابری خبری نیست. بدین ترتیب، «نجات» لاجرم امری بالفعل و حاضر نیست، بلکه با فراهم آمدن شرایطی خاص محقق می‌گردد و در اینجاست که آدمی به «انتظار» و لوازم و مقتضیات آن باید تن در دهد. در کنار این مفاهیم، مفاهیم دیگری چون «پایان عالم» و «آخر الزمان» نیز سر بر می‌آورد؛ خصوصاً آنکه برای تحقق عالم مطلوب، بعضاً بر هم ریختن نظم موجود ضرورت دارد. وصفی که از جهان پایانی در ادیان مختلف دیده می‌شود، از بسیاری جهات با اوصاف دنیای پس از مرگ همانند است، به طوری که گاه جدا کردن این دو از یکدیگر امکان ندارد.
درباره مفهوم آخر‌الزمان آنچه در همه ادیان مشترک است این است: جامعه‌ای که پس از ظهور «موعود» تشکیل می‌شود، مجموعه‌ای به تمام معنا هماهنگ و زیباست؛ حکومتی جهانی بر بنیاد دین که از رهبری فردی الهی و آسمانی برخوردار است؛ حکومتی که در آن نادرست و ناراستی نیست؛ جهانی که در آن دانش به اوج خود رسیده و فرهنگ عمومی بدان حد رشد یافته است که نزاع‌ها و کشمکش‌ها‌ی فردی رخت بر می‌بندد؛ عدل و داد بر همه ارکان جامعه حاکم است و فراوانی در همه مظاهر طبیعت به چشم می‌خورد. وفور و امنیت و آسایش همگانی و فراگیر از اوصاف این دوره است و قانون مسلط در جامعه همان قانون خدایی است که در کتابش بر مردم فرو فرستاده؛ بدین نحو که پیرو آیین زردشت معتقد است اوستا حاکمیت می‌یابد، یهودی یا مسیحی معتقد به تسلط تورات یا انجیل است و بالاخره مسلمان قائل به حاکمیت قرآن کریم است. این جهان بی‌رنج ادامه می‌یابد تا بدان جا که به رستاخیز بپیوندد و به سعادت ابدی منتهی گردد. (3)
گفتیم که برای پدید آمدن چنین جهانی، بعضاً زوال و نابودی عالم کنونی ضرورت دارد، اما تعیین عمر عالم حاضر و مدت زمان جهان پایانی خود از مقولاتی بوده است که در آیین‌ها و ادیان به تعابیر و مقادیر مختلفی بیان شده و در عصر حاضر نیز مفهوم «هزاره‌گرایی» به همین وجه از بحث ارتباط می‌یابد و خاستگاه آن مشخصاً کلمات و عباراتی است که در تورات و انجیل در ضمن بحث از خلقت عالم، پایان آن و آغاز عالمی دیگر مطرح گردیده است. در ادیان دیگری نظیر دین زردشت هم مفهوم «هزار» و «هزاره» را می‌توان مشخصاً تشخیص داد، به ویژه آنکه در این دین، مفهوم اخیر با مفهوم «نجات» پیوندی وثیق پیدا کرده است. (4) بدین ترتیب، هر کدام از معانی و مفاهیمی که ذکر گردید، خود با مفهوم یا مفاهیم دیگری پیوند و ارتباط یافته و شاید تعیین تقدم و تأخر ذاتی و علّی میان آنها دشوار باشد، الّا اینکه اعتباراً می‌توان گفت کمال‌خواهی انسان، وی را به «انتظار» گشایش عالمی دیگر و «نجات» از شرایط دشوار و نامطلوب کنونی سوق می‌دهد.
این مقوله در اصل به حالت انتظار بشر نسبت به آینده باز می‌گردد و هر کدام از مقولات «انتظار» و «آینده» از سویی در مناسبت با یکدیگر و از سویی دیگر با ساحت روحی و معنوی انسان، افق‌های جدیدی را با هزاران معنا و مفهوم می‌گشایند؛ و هنگامی که به سراغ یکی از ساحت‌ها‌ی یاد شده می‌رویم، باز دریچه‌ای دیگر به رویمان گشوده می‌شود. نگاه به «آینده» خود نشان از ناخشنودی آدمی نسبت به وضعیت حال و «اکنون» دارد و اگر گذشته‌ی رضایت‌بخشی در نظر او وجود داشته، باز درصدد بازسازی آن در آینه فرد است. این درست است که انتظار و توقع آدمی از آینده و فردا به وضعیت روحی و روانی افراد و اقوام وابسته است، ولی در عین حال نگاه به آینده و پرسش از فردایی که نیامده است، ویژگی مشترک تمامی اقوام و طوایف است. شاهد بر این معنا وضعیت بشری است که با پشت سر گذاشتن تجربه علم تحصّلی و شعار عبور از ادوار دین و متافیزیک، همچنان نسبت به وضع کنونی خود ناخشنودی است و به صور مختلف در سودای تأسیس «اتوپیا»ی مطلوب خود بی‌قراری می‌کند.
در عصر حاضر با وجود سیطره همه جانبه علم جدید و غلبه نگاه تکنیکی به عالم، این تعلق روحی و گرایش معنوی به انحای گوناگون و در قالب ادبیات ویژه هر زمان - ولی با روح و جوهره مشترک - عرضه و مطرح شده و عرصه‌های اصلی حیات او شامل ادبیات وهنر و اخلاق و حتی عرصه‌های سیاست واقتصاد و حقوق و مانند آن را متأثر ساخته است. بدین لحاظ، گرچه مقوله‌ای مانند هزاره‌گرایی بدواً با منشأ دینی و در هیئت کلامی به چشم می‌آید، ولی در واقع آنچه این مقوله را از سایر مقولات فکری و اجتماعی متمایز می‌گرداند، جنبه فرافرهنگی و فراتمدنی بودن آن است؛ بدین معنا که در اغلب فرهنگ‌ها و تمدن‌های بشری می‌توان نشانه‌های این مقوله را جستجو و مصادیق آن را به درجات مختلف شناسایی کرد. در عین حال باید بدانیم که صورت کامل و منسجم آن را در ادیان و آیین‌ها و به ویژه ادیان آسمانی - با تأکید بر ادیان ابراهیمی - می‌توان یافت و‌ای بسا صورت‌های متنوع دیگری از این معنا در قالب داستان و شعر و اسطوره و حماسه و ... از همین جوهره دینی مایه گرفته باشند. آنچه که امروزه با عنوان «هزاره‌گرایی» شهرت یافته، خود با عناوین دیگری نظیر «منجی‌گرایی» (5)، «موعود‌گرایی» (6)، «آینده‌گرایی» (7) و بالاخره اندیشه‌های آخرالزمانی و «آخرت‌شناسی» (8) پیوندی وثیق یافته و به هنگام طرح مقوله‌ای از مقولات مذکور، خواه ناخواه دیگر مقولات و معانی مربتط با آن نیز به میدان بحث و تأمل وارد می‌شوند. از سویی دیگر، تشخیص نوعی تقدم و تأخر میان مفاهیم یاد شده و یا تمایز اصل و فرع میان آنها کار چندان ساده‌ای نیست؛ گرچه میتوان اعتباراً مقوله «نجات» و «منجی‌گرایی» را به عنوان یکی از اصیل‌ترین مفاهیم اجتماعی بشر و البته برآمده از متون دینی و از زمره آرمان‌های فطری و الهی آدمیان بر شمرد. با وجود این، در مقام تحقیق روشن می‌شود که معنای اخیر خود در ارتباط نزدیکی با مفاهیم و اندیشه‌های آرمان شهری (9) بشر قرار دارد، مقوله‌ای که به نحو وسیع در ساحت‌ها‌ی ادبی، هنری، سیاسی، اجتماعی و صور مربوط به خلاقیت‌های آدمی انعکاس وسیع داشته و دارد.
با توجه به آنچه که گفته شد، در باب این مقوله می‌توان ملاحظات مقدماتی و مختلفی را مدنظر داشت که قابل پیگیری و جستجو است:
الف) زمینه‌ها و خاستگاه‌های نظری و جامعه‌شناختی اندیشه و جنبش هزاره‌گرایی؛
ب) علل و عوامل رشد، گسترش و همچنین زوال گرایش‌های هزاره‌گرایی؛
ج) نتایج و پیامدهای گرایش هزاره‌گرایی در اخلاق و سیاست؛
د) مناسبت میان هزاره‌گرایی و اندیشه‌های مربوط به منجی‌گرایی و موعود‌گرایی دینی.
تمامی این ملاحظات می‌توانند ما را در جهت شناسایی زمینه‌ها و ظرفیت‌های موعود‌گرایی دینی یاری رسانند. علی‌القاعده فهم دقیق ارتباط و مناسبت میان هزاره‌گرایی و موعودگرایی دینی، از منظر خاستگاه‌های نظری و بسترهای تاریخی آنها میسر است و بدین وجه نگاهی اجمالی و فشرده به زمینه‌های نظری و عینی موضوع ضرورت دارد.

الف) زمینه‌ها وخاستگاه‌های نظری و جامعه‌شناختی هزاره‌گرایی

گرایش‌ها و جنبش‌های هزاره‌گرایی، در اصل واکنش‌ها و تمایلات نظری جوامع بشری نسبت به وضع موجود و آرزوی دستیابی به وضعیت مطلوب را بازتاب می‌دهد. این گرایش ریشه در خواست آدمی برای اصلاح، ترقی و کمال دارد و این خواست و تمایل آنقدر شایع و فراگیر است که در وجود آن کسی تردید نکرده و نمی‌کند.
با قطع نظر از ویژگی‌های فطری و خدادادی بشر و وجه کلامی و الهیاتی موضوع، می‌توان چنین تصور کرد که واحدهای بشری چه به لحاظ فردی و چه در ساحت اجتماعی، میان دو قطب تناهی و عدم تناهی وجود خود در تقلا و تکاپو به سر می‌برند. همه ما انسان‌ها مانند سایر اعیان در قیود و حدود زمانی - مکانی قرار داریم؛ هر کدام از ما محدود و مقید به زمان و مکانی خاص هستیم و این بارزترین وجه متناهی وجود - از جمله وجود بشر - است، اما همین موجود متناهی با وجه دیگری از وجود، یعنی وجه نامتناهی نیز قرین است و به تعبیر برخی از فیلسوفان معاصر، وجود انسان ترجمان تجلی نامتناهی در متناهی است. از مؤلفه‌های عدم تناهی بشر همین نظر به آینده و امکانات آتی و عرصه‌های فراروی اوست و به لحاظ انضمامی، همین قدر که آدمی در بدترین و سخت‌ترین شرایط بیرونی و درونی خویش باز توجه و امید به آینده دارد، این نشان از نامتناهی بودن وجود اوست. در بیان اهل عرفان، وجود انسان خلاصه و آینده تمامی مراتب و شئونات هستی از طبیعت تا مثال و تجرد محض است، در واقع رکن اصلی خلاقیت‌ها و به ویژه آفرینش هنری از همین جنبه نامتناهی وجود انسانی مایه می‌گیرد و در غیر این صورت، انگیزه‌ای برای تولید و حتی باز تولید آثار و محصولات ذوقی و هنری وجود نخواهد داشت.
بنابراین، نفسِ تمایل و التفات انسان به بهبود، گسترش و اصلاح وضع موجود با گرایش به امکانات آتی و بالقوه، سخت مرتبط است و چنانچه همین التفات درونی با زمینه‌های دینی و مابعدالطبیعی امتزاج یابد، علل و مبادی حیثیت تاریخی مفاهیمی چون «هزاره‌گرایی» را فراهم می‌سازد، بدین صورت که اگر جامعه‌ای در مسیر کمالیه خویش با موانع و ناکامی‌هایی مواجه شود، امید به کمال را از طریق پناه بردن به ظهور شخصیت‌ها و چهره‌هایی که می‌توانند از درون رکود و سکون موجود، مسیری را به سوی کمال ایجاد نمایند، زنده نگه می‌دارند. با این وصف، زمینه‌های روحی و درونی بشر، همراه با رویکردهای تکامل‌گرایانه از حرکت تاریخ، مبادی عالی و نظری ایده هزاره‌گرایی را قوام می‌بخشد و البته که از استعداد پذیرش و الحاق به جهت‌گیری‌های دینی نیز برخوردارند.
از منظر جامعه‌شناختی، هزاره‌گرایی فاقد مختصات و ویژگی‌های یک جنبش اجتماعی به معنای متداول آن است و از همین رو، زمینه‌ها‌ی شکل‌گیری ایده هزاره‌گرایی را نمی‌توان در چارچوب نظریات رایج در خصوص علل ظهور و رشد جنبش‌های اجتماعی تحلیل و توجیه نمود. جنبش هزاره‌گرایی نه یک جنبش و حرکت اجتماعی است و نه از مضامین جنبش‌های سیاسی و فرهنگی برخوردار است، بلکه هزاره‌گرایی بیانگر نوعی نگرش وجود شناسانه است که آمال و آرزوهای درونی بشر جهت رسیدن به وضع مطلوب را انعکاس می‌دهد. در واقع باید گفت رشد وگسترش ایده و گرایش هزاره‌گرایی با رکود و ناکامی جنبش‌های اجتماعی و عدم تحقق طرح‌ها و آرمان‌ها ارتباط مستقیم دارد. نگاه تکامل‌گرایانه در عرصه اجتماعی، آحاد جامعه را به سوی تکوین الگوهای کمال و فرآیند دستیابی به ترقی و کمال مطلوب وا می‌دارد. از این رو جنبش‌های اجتماعی، به ویژه آنها که دارای ماهیت اصلاحی و انتقادی است، در تلاش برای عرضه الگو یا الگوهای خاص از ترقی و شیوه‌های نیل به آن الگوها بر می‌آیند. اما ناکامی این حرکت‌ها و جنبش‌ها و عدم کفایت الگوها و طرح‌های عرضه شده برای هدایت جوامع بشری به غایات مطلوب، سبب می‌شود که این جوامع به استقبال ایده‌هایی از نوع «هزاره‌گرایی» رفته و تقدیر جامعه را در سایه ظهور منجی و مصلح اجتماعی که در این مورد خاص در آغاز هر هزاره‌ای رخ می‌نمایاند، توجیه کنند.

ب) علل رشد و گسترش و زوال هزاره‌گرایی

از آنچه که گفتیم می‌توان نتیجه گرفت که علل درونی (روحی، نفسانی) و بیرونی (عینی، خارجی) که به نسبت و به نحو ترکیبی خاصی در تکوین و ظهور اندیشه هزاره‌گرایی نقش داشته‌اند، هر چند همان طور که ذکر شد، نخستین زمینه‌های این اندیشه را باید در کتب آسمانی و تعالیم ادیان ابراهیمی جستجو کرد. احصای کامل علل ایجاد و گسترش این ایده دشوار می‌نماید، ولی اجمالاً به برخی از مهم‌ترین عوامل دخیر در این امر می‌توان اشاره کرد:

1. علل اجتماعی - فرهنگی :

اعتقادات و باورهای دینی، نظام‌های ارزشی و تعلقات روحی و معنوی هر جامعه که در عین حال مقوّم فرهنگ آن جامعه نیز می‌باشد، معمولاً در حکم اصول و مؤلفه‌های ثابت حیات اجتماعی تلقی می‌شوند؛ اما در عین حال همین اصول و مبانی ثابت، متناسب با اوضاع و احوال و شرایط اجتماعی، در معرض تفسیرها و برداشت‌های گوناگون قرار گرفته یا حداقل از شدت و ضعف برخوردار می‌گردند. بر این اساس، اندیشه هزاره‌گرایی نیز در مقاطع خاص تاریخی از شور و هیجان بیشتری برخوردار گردیده، به صورت گفتمان غالب و شایع فرهنگی و اجتماعی ظهور می‌کند.
از سویی دیگر، برخی فرهنگ‌ها و نظام‌های اعتقادی، از زمنیه مساعدتری جهت پرورش و رشد ایده‌های مآرمانی از جمله ایده هزاره‌گرایی برخوردار می‌باشند. ایدئولوژی‌ها و نظام‌های ارزشی معتقد به رستگاری و سعادت نهایی انسان و به ویژه معتقد به استقرار عدالت و صلح جهانی و غلبه مطلق بر دشمنان و بیگانگان، تحقق این غایات را در قالب ایده‌هایی همچون هزاره‌گرایی وعده می‌دهند. در واقع پشتوانه مهم - و حتی اصلی - این مقوله، ساختار ایدئولوژیک و فرهنگی جامعه است که بنا به چارچوب نظری و قدرت انگیزش این نظام‌ها ، در نوع و شتاب حرکت ایجاد شده، تأثیر می‌گذارند.

2. علل روان شناختی:

بحران‌های اجتماعی و سرخوردگی روحی بشر از طرح و الگوهای عرضه شده، به اضافه ناکامی الگوهای مزبور در ساماندهی همه جانبه و اعتدال‌گونه جوامعه بشری، یکی از ریشه‌ها و عوامل اصلی ظهور اندیشه و هزاره‌گرایی و اقبال بشر به این ایده اجتماعی است. این معنا در سراسر تاریخ و به ویژه در جوامع دینی دارای نمود و مصادیق فراوان است و حتی در دوره جدید و حاکمیت «عقل خودبنیاد» و عصر مدیریت عقلانی جوامع بشری نیز التفات و دعوت به این اندیشه و عمل به لوازم آن مشاهده می‌شود. آنچه در باب وجه نامتناهی انسان، کمال‌طلبی و عدم رضایت و خشنودی او نسبت به وضعیت حاضر و بالفعل او گفتیم، در حکم عقبه روان‌شناختی این موضو ع به شمار می‌روند و البته با لحاظ معنا و مفاد واژه «انتظار» و معادل آن در فرهنگ‌های دیگر، بدینه موضوع نیز منصرف خواهیم شد که در ذیل هزاره‌گرایی نوعی انقلاب، آغاز و تولدی دوباره و در معنای فنّی‌تر، نوعی نقطه عطف تاریخی نهفته است. آنچه که فی‌المثل در هزاره‌گرایی برآمده از دو سنت یهودی و مسیحی می‌توان مشاهده کرد، بر محور پایان دوره‌ای خاص و آغاز دوره‌ای دیگر بنا گردیده است.

ج) نتایج و پیامدهای اندیشه هزاره‌گرایی در عصر جدید

شاید گزافه نباشد ادعا کنیم امروزه هیچ حوزه‌ای از حوزه‌های انسانی به اندازه حوزه «اخلاق» و «سیاست» از مقوله «هزاره‌گرایی» متأثر نگردیده است. البته در معنایی وسیع «فرهنگ» و در ذیل آن «هنر» و «ادبیات» نیز به نحو چشمگیری از این معنا تأثیر پذیرفته‌اند. اما می‌توان پرسید چرا قید «امروزه» و «عصر حاضر» در اینجا آمده است؟ اگر در پاسخ تنها به توصیف صورت‌های متنوع و نوپدید الگوها و هنجارها در هنر و سیاست و اخلاق اکتفا کنیم، آنگاه می‌بینیم که تجلیّات انسان و عالم مدرن در ساحت‌های مختلف، چیزهایی کاملاً متفاوت از قراین خود در عصر ماقبل مدرن است و این نه یک امر اتفاقی و یا برعکس نه کاملاً اختیاری و ارادی است، بلکه در یک کلام تقدیر برآمده از اراده بشر مدرن است. «جمهوری» افلاطون، «آتلانتیس» فرانسیس بیکن، «اتوپیا»‌ی تامس مور و «لویاتان»‌ ها‌بز جملگی بر تأسیس شهر آرمانی مطابق طرح‌های نظری خویش تمرکز دارند، اما «جمهوری» افلاطون با هیچ یک از طرح‌های بعدی مشابهت ندارد، چه در مبادی و چه در غایات و شیوه‌ها و مناسبات اجتماعی. اصولاً شهروند مدینه افلاطونی با شهروند عامل جدید نه تنها در خواسته‌ها و نوع انتظارات فردی و اجتماعی، بلکه در مقام وجودی و نسبت‌اش با کیهان و هستی تفاوت اساسی دارد که یکی از آن تفاوت‌ها در فردیت (10) و خود بنیادی انسان مدرن است.
دوره جدید به طرحی نظر داشت که در آن انسان به قدرت خویشتن و اراده جمعی، بهشت موعود را بسازد و خود در تأسیس آن مدخلیت تام داشته باشد. قرن هیجدهم اروپا و دوره موسوم به «روشنگری» به بسط آرمان‌های عدالت‌خواهانه و مناسبات اجتماعی برآمده از انقلاب فرانسه می‌اندیشید و شاید همان زمان به حضور آحاد انسانی در «شهر جهانی» مطابق طرح‌های روشگری یقین کامل داشت. اما با گذشت دو قرن از ایده «صلح پایدار» امانوئل کانت، چیزی غیر از آنچه معماران در دنیای مدرن بدان نظر داشتند، ظهور کرد. به رغم ظهورات خیره کننده تکنیکی و صنعتی دو قرن اخیر، آدمی در عرصه مناسبات فردی و اجتماعی شکاف‌ها و تضادهای گوناگون و دامنه‌داری را تجربه کرد. گسترش دموکراسی و لیبرالیسم به خارج از موطن اصلی‌اش، نه تنها امکان «جهانی شدن» تجدد را به چالش کشید، بلکه حتی در امکان سازگاری و همسانی عناصر مقوم خود نیز تردید و تشکیک نمود. کافی است تنها حوادث قرن گذشته و حتی نیم قرن اخیر را در سطح بین‌المللی و حتی دنیای توسعه یافته مرور کنیم؛ آن گاه می‌توان به برخی از علل اقبال به اندیشه نجات، موعودگرایی و اخیراً هزاره‌گرایی پی بُرد. البته فراموش نکنیم که احیای این معانی و مفاهیم به معنای رجوع به گذشته و تمسک به سنت صرف نیست، بلکه در مقوله‌ای مانند «موعودگرایی» و «هزاره باوری» دوره اخیر، با قرائتی جدید از این موضوع همراه با روحی کاملاً مدرن مواجهیم و در نتیجه مقوله هزاره‌گرایی خود در طی قرون متمادی دستخوش تغییرات معنایی قابل توجهی گردیده است. این روایت و قرائت جدید، به نوبه خود در عرصه‌های سیاست و اخلاق نیز تأثیرگذار بوده به طوری که امروزه در نظریات و دیدگاه‌های نظریه‌پردازان و حتی بسیاری از چهره‌های سیاسی، مفاهیم مذهبی و دعاوی پیشگویانه و آینده‌گرایانه کاملاً رسوخ کرده است. این تغییر و تحول، حکایت از ناخشنودی بشر امروز از اوضاع عالم معاصر می‌کند و هم نشانه بحرانی است فراگیر که دنیای توسعه یافته و توسعه نیافته هر دو در آن مشترکند.

د) مناسبات میان هزاره‌گرایی، منجی‌گرایی و موعود‌گرایی دینی

با لحاظ آنچه که گفتیم، التفات مجدد بشر به بازخوانی متون و منابع دینی برای آگاهی از تقدیر عالم و حوادث آینده امری طبیعی و شاید قهری به نظر می‌رسد. وقتی در چیزی یا جایی «بحران» بروز می‌کند، آدمی به تکاپو می‌افتد و برای خروج از بحران به دنبال گریزگاهی می‌گردد و هر چه بحران شدیدتر و عمیق‌تر باشد، نگرانی و التهاب بشر نیز فزونی می‌یابد. واقعیت این است که به سختی می‌توان دوره‌ای از حیات بشر را سراغ گرفت که شدت التهاب و بحران به اندازه عصر حاضر باشد، زیرا دست کم در هیچ مقطعی، شعاع و طیف بحران همانند امروز گسترش نیافته بود. با ملاحظه همین معناست که می‌توان علل طرح و شیوع مفاهیمی مانند «جهانی شدن» را در دهه‌های اخیر دریافت، زیرا نخستین چیزی که در ذیل جهانی شدن به ذهن خطور می‌کند این است که به راستی چه چیز است که باید «جهانی» شود؟ و مگر در بسط طرح‌های عالم مدرن و اخذ و اقتباس آنها توسط ملل دیگر خلل وکاستی وجود داشته که امروز باید جبران شود؟
به هر روی، درک بحران و احساس ناامنی بشر، رجوع به اندیشه نجات و چشم دوختن به «موعود» و احیای هزاره باوری و مانند آن را طبیعی می‌سازد، به ویژه آنکه در ذیل و ضمن این مفاهیم، نوید ظهور عالمی متفاوت و سرشار از کامیابی موج می‌زند. امروزه حجم وسیعی از برنامه‌های تلویزیونی، شبکه‌های ماهواره‌ای، کتاب و مقاله و گزارش و به طور کلی امکانات رسانه‌ای و فناوری اطلاعات در سطح جهانی به تبلیغ و ترویج این معانی و مفاهیم اختصاص دارد؛ این در حالی است که درست در سه دهه قبل، حضور تبلیغ و ترویج آموزه‌های دینی در عرصه سیاست و اجتماع امری غیر متعارف و به لحاظ مقررات و قوانین مدنی، ممنوع شناخته می‌شد! بنابراین جا دارد در چرایی احیا و ظهور مجدد این مفاهیم بیندیشیم واز خود بپرسیم آیا امروز چنان «شدت» و «عسرت» بالا گرفته است که به «فَرَج» و «گشایش» نزدیک امیدوار باشیم؟ یقیناً علائم و قراین تحقق وعده الهی آشکار شده و آدمی فارغ از دین و آیین مختار خود، چشم به نجات و گشایشی دوخته است که از پس آن عدالت و امنیت و کرامت انسان را به چشم خود ملاحظه کند.
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل *** چرا که بی‌تو ندارم مجال گفت و شنید
بهای وصل تو گر جان بُود خریدارم *** که جنس خوب مبّصر به هر چه دید، خرید
به لب رسید مرا جان و بر نیامد کام *** به سر رسید امید و طلب به سر نرسید

پی‌نوشت‌ها:

1. De Civitate Dei
2. الیاده، میرچا، اسطوره بازگشت جاودانه، ترجمه بهمن سرکاراتی، ص 116.
3. راشد محصّل، محمدتقی، نجات‌بخشی در ادیان، صص 246-247.
4. بنگرید به: همان، گفتار نخست، صص 39-71.
5. Messianism
6. Promisianism
7. Futurism
8. Eschatology
9. Utopia
10. individuality

منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزاره‌گرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

پیشینه تاریخی و کلامی هزاره‌گرایی مسیحی

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
هزاره‌گرایی مسیحی (1)
اینکه عامل تاریخ و گذشت زمان تا چه حد می‌تواند در محتوا و ماهیت عقاید دینی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی اثرگذار باشد، خود موضوعی قابل توجه - والبته تأمل‌برانگیز - می‌تواند باشد. در حوزه عقاید و باورهای دینی گفته شده است که آموزه یا آموزه‌هایی توانسته‌اند در زمانی خاص منشأ تحولات ودگرگونی‌های چشمگیری واقع شوند، در حالی که همان آموزه‌ها در زمانی دیگر بی‌اثر شده یا مورد غفلت قرار گرفته‌اند. همچنین برخی محققان برآنند که بخش یا عناصری از پیکره باورهای دینی از آغاز پیدایش یک دین خاص پدید نیامده‌اند، بلکه در مقطعی معین از تاریخِ آن دین ظاهر شده و بنابراین نمی‌توانند ناظر به تمامی گذشته آن دین باشند. در مقابل این دیدگاه نیز دیدگاه دیگری وجود دارد که معتقد است آموزه‌های شناخته شده و اصلی هر دین، ریشه در ساختار و ماهیت جهان‌شناسی آن دین دارد، ولی در هر زمان بالنسبه صورت آشکار یا نهفته‌ای پیدا می‌کند.
دیدگاه‌ها و فرضیات مذکور در خصوص مفهوم «هزاره‌گرایی» و وجوه مختلف آن کاملاً صادق است. امروزه افراد یا گروه‌هایی مثلاً در دنیای مسیحیت وجود دارند که معتقدند اندیشه هزاره‌گرایی ریشه‌ای عمیق در تاریخ بشر و پیشینه‌ای معادل پیشینه ادیان الهی دارد. از این گروه‌ها مبلغانی هستند که مدعی‌اند هر فرد مؤمن به عیسی مسیح باید صورتی از هزاره‌گرایی را بپذیرد؛ گویی باور به این معنا، از لوازم ایمان مسیحی به شمار می‌رود. در مقابل این افراد و گروه‌ها نیز کسانی هستند که معتقدند «هزاره‌گرایی» ریشه تاریخی ندارد و به ویژه اگر صورت متأخر آن را در نظر بگیریم، این معنا یا نظریه عمری کمتر از دو هزار سال دارد؛ یعنی آموزه هزاره‌گرایی از متن اناجیل و گفتار عیسی مسیح بر نمی‌آید. اینان منشأ چنین عقیدهای را به آیین‌های غیرالهی و احیاناً سنت‌های شرکت نسبت می‌دهند. بدین ترتیب مطابق دیدگاه مذکور، ریشه هزاره‌گرایی را باید بیشتر شدر ذهن و وضع روحی انسان‌ها جستجو کرد، نه در آموزه‌ها و تعالیم اصلی ادیان الهی.
باری، به نظر برخی محققان نظیر ویلیام کاکس، ریشه‌ها و مبادی هزاره‌گرایی را نباید به استناد شواهد تاریخی مورد ارزیابی قرار داد، بلکه صرف نظر از اعتقادات گروه‌های مذهبی، شعارها و برخی حرکت‌های اجتماعی، باید به خود کتاب و متون مقدس رجوع کرد واز مطالب و مظامین آن کمک گرفت (1) و بنابراین صحت و سُقم نظریات هزاره‌گرایانه را بایستی با قراین و شواهد کلام خداوند بسنجیم. دیگر محققانی هم هستند که معتقدند پرسش از هزاره‌گرایی و نظریات مربوط به بازگشت و رستاخیز و...، اساساً پرسش‌هایی است در حوزه اعتقادات کلامی و بنابراین بدون پیش‌داوری خاصی باید پاسخ آن را از کتاب مقدس و متون اصیل دینی دریافت کرد. (2) اما در عین حال نباید وجه تاریخی و تحول تدریجی این نظریات را نادیده گرفت و بنابراین شایسته است هم کتاب مقدس و مضامین آن و هم عنصر تطوّر تاریخی در این بررسی و پژوهش مورد توجه قرار گیرد.

الف) هزاره‌گرایی در سنت یهودی

عقیده به ادوار هزار ساله - و به تعبیری هزاره‌گرایی - در سنت یهودی در اساس به آموزه چگونگی خلقت عالم در تورات باز می‌گردد. در نخستین کتاب از اسفار پنج گانه تورات، یعنی سفر پیدایش (3) (یا سفر تکوین) به مراحل آغازین پدید آمدن موجودات و اعیان اشاره شده و بر اساس آن هر کدام از طبقات موجودات در وقت و مقام معینی از عدم به وجود درآمده‌اند. این کتاب اختصاصاً از آغاز خلقت تا زمان فوت یعقوب را روایت می‌کند. به اختصار می‌توان گفت کتاب پیدایش به دو بخش اصلی تقسیم می‌شود: بخش اول شامل بیانی در خصوص ایجاد ممکنات و آفرینش مخلوقات می‌باشد (4) و بخش دوم شامل بیانی در خصوص خلقت انسان و جریان هبوط او به زمین و نیز داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) تا احوالات یعقوب نبی (علیه السلام) می‌گردد، (5) به نحوی که بخش دوم به مثابه شرحی بر بخش نخست تلقی شده است. در بخش نخست پیدایش زمین و آسمان به دست خداوند در خلال شش روز به قرار زیر توصیف گردیده است:
روز اول: پیدایش نور؛ روز دوم: پیدایش آسمان‌ها، نظم و جداسازی آن از زمین؛ روز سوم: جداسازی آب‌ها از خشکی و پدید آمدن علف‌ها؛ روز چهارم: پیدایش نور آفتاب و سایر کواکب؛ روز پنجم: پیدایش حیوانات و مرغان هوا؛ روز ششم: پیدایش حیوانات صحرا و حشرات و بالاخره پیدایش انسان به صورت الهی؛ روز هفتم: روز استراحت خداوند پس از پیدایش آسمان‌ها و زمین و انسان.
در باب استعمال واژه «روز» در این کتاب باید گفت که از نظر غالب مفسران و محققان کتاب مقدس، مراد از این واژه فاصله متعارف طلوع تا غروب خورشید و یا ساعات یک شبانه روز نیست، بلکه تمثیلی است از یک مقطع زمانی که به مراتب از تلقی رایج طولانی‌تر و دامنه‌دارتر است، چنان که در همین کتاب بارها از واژه‌هایی چون «روز بیداری»، «روز اشرار» و «روز انتقام» یاد شده و آن گونه که از برخی فقرات کتاب مقدس بر می‌آید، هزار سال در حضور خداوند همچون یک روز در نظر آدمیان است؛ (6) و از همین جا عقیده به وقوع احوالات خاص کیهانی و پدید آمدن امور نو و خارق‌العاده در هر یک هزار سال شکل گرفته است. در سنت یهودی و پس از آن در سنت مسیحی، پایان هر هزار سال و آغاز هزاره بعدی به مثابه نقطه عطفی در کل عالم و تقدیر همه جانبه آن تلقی می‌شود و با گسترش تاریخی این دو سنت و بروز نگرش‌های تأویلی و استعاری در قرائت کتاب مقدس، تدریجاً جریان کلی حوادث عالم - و به ویژه ظهور منجی و مسیحا - و تحقق وعده‌های کتاب مذکور در قالب هزاره‌باوری و اندیشه‌های هزاره‌گرایی توصیف و توجیه گردید. با توجه به آنچه که در فصول پیشین مطرح گردید، مقوله مهم و بنیادی «موعودگرایی» و «اندیشه نجات» در دو سنت یهودی و مسیحی، با ادبیات مکاشفه‌ای و دعاوی هزاره‌گرایانه پیوند یافته و در نتیجه این مقوله از محدوده یک باور کلامی محض به صورتی از اندیشه اجتماعی، سیاسی و اخلاقی در مذاهب مختلف یهودیت و مسیحیت مبدل گردیده است. در اینجا می‌توان پرسید آیا قرینه این باور را می‌توان در دیگر سنت‌های آیینی و دینی نیز مشاهده کرد یا خیر؟
شاید گزافه نباشد که بگوییم هزاره‌باوری وتمایلات هزاره‌گرایانه تنها به دو دین یهودیت و مسیحیت محدود نشده و در اکثر ادیان و آیین‌های مشهور عالم ریشه دارد. در غالب این ادیان عنصر کلیدی آن است که در زمانی - دور یا نزدیک - نیروها و عوامل خیر بر نیروها و عوامل شر غلبه خواهند کرد و به دنبال آن دوره‌ای طولانی سرشار از صلح و آرامش پدید خواهد آمد. با این وصف می‌توان گفت به رغم جنبه‌ها و عناصر قومی و منطقه‌ای در ایده‌های هزاره‌گرایانه، از دیگر معانی یا مفاد هزاره‌باوری، جهان‌شمول بودن آن است؛ هر چند نقطه آغازین آن منطقه یا محدوده خاصی از عالم باشد. شاید بتوان گفت اعتقاد به دوره هزار ساله صلح و رهایی از نیروهای شر نخستین بار در آموزه‌های دینی زردشت مطرح شده، زیرا اعتقاد بر این است که این دین قبل از دوره اسارت بابلی یهودیان ظاهر شده و در درون اسارت در منطقه بین‌النهرین، مورد استقبال آنان واقع گردیده است. زردشتیان خود معتقدند نخستین مردمانی بوده‌اند که مفهوم خدای قادر مطلق (همه توان) (7) و ظهور منجی (سوشیانت) (8) را به منظور صیانت عالم از نیروهای شری که همه جا را فرا می‌گیرند، طرح کرده و تعلیم داده اند. (9) در آینی‌های هندو - چینی نیز قراین متعددی از حرکت دوری زمان و گردش منظم و هدفمند حوادث و رویدادها وجود دارد که بعضاً با فواصل زمانی صد، هزار یا چند هزار سال از یکدیگر متمایز می‌شوند. به جهت اختصاص بحث حاضر به هزاره‌گرایی سنت مسیحی - و قبل از آن سنت یهودی - مرور تاریخی موضوع را از همین نقطه آغاز می‌کنیم.
در میان کتاب‌ها و نوشته‌های دین یهود به غیر از رسایل و نوشته‌های عهد عتیق، مجموعه کتابهای فرعیِ (مجعول) (10) این سنت نیز مشحون از عبارات و آموزه‌هایی درباره آینده عالم و صلح جهان‌شمولی است که توسط بندگان خداوند برقرار می‌شود. (11) تفاوت عمده و مهم میان این دو دسته از نوشته‌ها (کتاب‌های قانونی و کتاب‌های قانونی ثانی) این است که در متون عهد عتیق، اراده خداوند است که مدار و محور چگونگی آینده بشر است ولی در متون مربوط به کتاب‌های ثانی، به نظر می‌رسد این اراده انسان‌ها - به ویژه انسان‌های برگزیده، قهرمان و اساطیر - است که مسیر تاریخ و چگونگی سرنوشت بشر را رقم می‌زند. به هر روی، مهم آن است که در این نوشته‌ها دیدگاه هزاره‌گرایی جایگاه مهمی دارد و چنانچه به شرایط زمانی نگارش این نوشته‌ها توجه کنیم، در می‌یابیم که آن دوران، دوران اغتشاش دینی و احیاناً محدودیت‌های اعمال شده در مورد پیروان این دین بوده است. بدین ترتیب علاوه بر تأثیر آشکار هزاره باوری زردشتی در دیگر سنت‌های دینی، وجود شرایط خاص اجتماعی هم زمینه را برای امید به اینکه اراده خداوند دخالت کرده، دشمنان را نابود و صلح جهانی را برقرار خواهد ساخت نیز فراهم ساخته بود. (12)
در مورد سنت یهودی باید اضافه کنیم که مفهوم هزاره‌گرایی عمیقاً با فرجام‌شناسی (13) و مفهوم رستاخیز و چگونگی پایان عالم در این سنت پیوند دارد. در زمین مبادی و عناصر فرجام شناسانه سنت مذکور پژوهش‌های گسترده‌ای صورت گرفته و می‌گیرد و گروهی از محققان را به این برداشت سوق داده که مفهوم «رستاخیز و معاد» در یهودیت تاریخی، از سنت‌های غیر دینی و مشرک حوزه فلسطین و یونان و بین‌النهرین متأثر گردیده و طبعاً از صورت اولیه دینی و وحیانی خودخارج گردیده است. (14) خاستگاه‌های معادشناسی یهودیت نشان می‌دهد که از زمان انبیای عهد عتیق، چهره‌ها، قهرمانان و رهبران این دین همواره در میان دو قطب الوهیت و جسمانیت در نوسان قرار داشته و خواننده متون مربوط به آنها در این زمینه با یک تصویر دوگانه مواجه می‌گردد:
از یک سو نظم و ساختار نهایی عالم (آخر الزمان) با ظهور چهره‌ای به عنوان «پادشاه مسیحایی» (15) تکوین و قوام می‌یابد واز سویی دیگر نظم یاد شده به واسطه ظهور و دخالت خود خداوند پدید می‌آید. بنابر این در این مرحله دو مفهوم متقابل و ناسازگار «پادشاه مسیحایی» و «سلطنت خداوند» (16) ظاهر می‌گردند، بدون آنکه تلاشی برای سازگاری و رفع تعارض آنها صورت گیرد. اگر به دقت بررسی شود، در آنجا که سخن از پادشاه مسیحایی به میان آمده، جنبه‌های ناسوتی و عناصر انسان گونه بر مفاهیم الوهی غلبه دارد و لذا این تردید مطرح می‌شود که معادشناسی یهود - به ویژه در آنجا که به مجموعه کتاب‌های ثانی (فرعی) مربوط می‌گردد - به شدت از عناصر برون دینی تأثیر پذیرفته است؛ هر چند برخی از محققان تلاش می‌کنند این جنبه را نیز به گونه‌ای موجه جلوه دهند و ادعا کنند که عقاید و باورهای اقوام مشرک تنها در حاشیه سنت یهودی حضور داشته اند، نه در متن و نوشته‌های اصلی دینی این سنت. (17)
به نظر می‌رسد بر مبنای نوشته‌ها و رسایل عهد جدید، عیسی مسیح با همین وجه از باورهای شرک‌آلود درباره هزاره‌گرایی و سلطنت دنیوی مبارزه می‌کرده است و البته یهودیان عصر او نیز با اعتقاد به همین وجه دنیوی، با عیسی مسیح مقابله می‌کرده اند. مدارک فراوانی در دست است که یهودیان عصر عیسی مسیح از اینکه پیامبر خدا به جای تبلیغ و گسترش «قدرت»، منادی «رأفت» و مهربانی است ناخشنود بوده‌اند. بر طبق مضامین عهد جدید، برخی از اطرافیان و نوکیشان دین مسیح به غلبه عیسی بر دشمنانش و بر پایی حکومت این جهان وی اعتقاد داشته‌اند. مثلاً در اناجیل آمده است که در هنگام عروج عیسی مسیح، یکی از رسولان از وی سؤال می‌کند که آیا در همین زمان است که حکومت و سلطنت‌اش را بر پا خواهد کرد؟ (18)؛ ولی تا زمان فرا رسیدن «عید پنجاهه‌ی» (19) یهودیان، آنها درنیافتند که سلطنت و حکومت او کاملاً روحانی و نه جسمانی است. اما در عین حال با دقت و تأمل در مطاوی کتاب مقدس، به نظر می‌رسد امید به سلطنت مسیحایی از دل سنت یهودی به مضامین عهد جدید راه یافته است، به طوری که بر اساس گزارش این کتاب، پطرس (20) در زمان عید مذکور اعلام می‌کند که عیسی مسیح در کنار خداوند بوده و او همان مسیحای موعود است. با این وصف پیشگویی‌ها درباره سلطنت عیسی مسیح در هنگام معراج و رستاخیز او به واقعیت خواهد پیوست:
... ولی چون پیامبر بود، می‌دانست خداوند قول داده و سوگند یاد کرده که از نسل او، مسیح را بر تخت سلطنت او بنشاند؛ او این مطلب را پیش از رستاخیز مسیح دیده بود ... (21)

ب) ریشه‌های هزاره‌گرایی در کتاب مقدس

امروزه التهاب ناشی از هزاره‌باوری بر بسیاری از شئون زندگی دنیای مسیحیت سایه افکنده است، اما شاید عموم مسیحیان به این امر وقوف ندارند که منشأ تصور ادوار هزار ساله ریشه در شش آیه باب بیستم مکافشه یوحنا دارد؛ به گونه‌ای که نویسنده پنج بار در آن از ادوار هزار ساله سخن گفته است:
و دیدم فرشته‌ای را که از آسمان نازل می‌شود و کلید هاویه را دارد و زنجیری بزرگ بر دست وی است. و اژدها یعنی مار قدیم را که ابلیس و شیطان می‌باشد، گرفتار کرده، او را تا مدت هزار سال در بند نهاد. و او را به هاویه انداخت و در را بر او بسته، مُهر کرد تا امت‌ها را دیگر گمراه نکند تا مدت هزار سال به انجام رسد؛ و بعد از آن می‌باید اندکی خلاصی یابد.
و تخت‌ها دیدم و بر آنها نشستند و به ایشان حکومت داده شد و دیدم نفوس آنانی را که به جهت شهادت عیسی و کلام خدا سر بریده شدند و آنانی را که وحش و صورتش را پرستش نکردند و نشان او را بر پیشانی و دست خود نپذیرفتند که زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند، و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید. این است قیامت اول. خوشحال و مقدس است کسی که از قیامت اول قسمتی دارد. بر اینها موت ثانی تسلط ندارد، بلکه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند کرد. (22)
باید توجه داشت هزار سالی که در مکاشفه یوحنا آمده با هیچ هزار سال خاصی در تجربه بشر مطابقت ندارد، بلکه تنها می‌توان گفت منظور، آن هزار سال پایانی است که به رستاخیز مردگان و روز داوری عظیم (23) ختم می‌شود اما برای پی بردن به منشأ تقسیم زمان به ادوار هزار ساله باید به ادبیات مکاشفه‌ای (24) یهود در نوشته‌ها و رسایل عهد عتیق و نیز کتاب‌های قانونی ثانی (فرعی) (25) مراجعه کرد؛ ادبیات و نوشته‌هایی که بنابر عقیده برخی مورخان غربی، در زمان تبعید بابلی و نیز اواخر دوره دوم بنای بیت‌المقدس (و بنابر گفته یهودیان «معبد سلیمان») و در فاصله سال‌های 200 تا 70 پیش از میلاد تکوین یافته است. در این میان حتی مضامین و محتوای مزامیر (26) - که به داود نبی (علیه السلام) نسبت داده می‌شود - نیز مورد توجه و استناد قرار گرفته است. به احتمال زیاد مفهوم هزاره‌گرایی را گروهی از مسیحیان اولیه به عنوان یک اصل دینی مسلم پذیرفته و با استناد به مطالب عهد جدید، صورتی نظام‌مند و مکاشفه‌ای به آن دادند.
اگر میان رسایل و نوشته‌های عهد عتیق بتوان نوعی تقدم و تأخر زمانی تشخیص داد، ایده تقسیم زمان به ادوار هزار ساله نخستین بار در مزامیر داود نبی آمده است، آنجایی که درباره خداوند چنین توصیفی را می‌خوانیم:
... زیرا که هزار سال در نظر تو مثل دیروز است که گذشته باشد و مانند پاسی از شب. (27)
در عهد جدید و در ضمن یکی از رساله‌های پطرس نیز به نحو صریح و روشن‌تری می‌خوانیم:
لکن‌ای حبیبان، این یک چیز از شما مخفی نماند که یک روز نزد خداوند چون هزار سال است و هزار سال چون یک روز. (28)
برخی از مفسیران کتاب مقدس ریشه مفهوم هزاره را به قبل‌تر از این زمان نیز برده و اصل آن را در سفر پیدایش می‌دانند. همان‌گونه که پیش از این گفتیم، اینان جریان شش روز خلقت در این رساله و به دنبال آن روز هفتم - یوم السبّت - یعنی روزی که خداوند دست از کار کشید (29) را مطابق با ادوار تاریخ بشر که دقیقاً شش هزار سال به درازا می‌کشد تعبیر کرده و بر این باورند که در پایان تاریخ عالم، پایان «روز» یا «هزاره» هفتم می‌آید که همانند «یوم السبّت»، دوره صلح و آرامش عالم است. در سنت مسیحی، «یوم السبت» به معنای رهایی و آرامش و خلاصی از وسوسه و سیطره شرور و شیاطین در زمین است. در میان مسیحیان، هزاره‌گرایی اساساً به «سلطنت هزار ساله مسیح» و به طور کلی به هر دیدگاه آرمانی درباره دوره‌ای جدید و متحول اشاره دارد.
از شواهد و قراین دیگری که در سنت یهودی به عنوان منشأ مفهوم هزاره بدان استناد می‌شود، گفت‌و‌گویی است که میان دو روحانی یهود در باب تقسیم تاریخ شش هزار ساله بشر جریان یافته و در ضمن آن به نابودی جهان در هزاره هفتم اشاره گردیده است. (30) بسیاری از جمعیت‌های یهودی در قرن نخست میلادی بر این اعتقاد بودند که ظهور «مسیحا» و «منجی» قریب‌الوقوع است. در برخی فقرات تلمود که در حدود قرن ششم میلادی به نگارش درآمده، ادعا شده است که به تعویق افتادن ظهور مسیح، نتیجه نابودی یهودیان به دست رومی‌ها بوده و نمونه بارز آن تخریب بیت‌المقدس در سال 70 میلادی و پس از آن سرکوب شورش گروهی از یهودیان به دست رومی‌ها در سال 135 میلادی می‌باشد. بر مبنای این شواهد و دیگر قراین تاریخی می‌توان گفت اساس مفهوم هزاره از سنت یهودی به سنت مسیحی راه یافته، هر چند که عموم یهودیان به «مسیحا» (31) بودن «عیسی» (32) اعتقاد نداشتند و هنوز هم بر این اعتقاد مانده‌اند. با وجود این، باورها و نوشته‌های سنت یهود چنان تأثیری را در سنت مسیحی گذاشت که «هزاره‌باوری» نزد مسیحیان به مفهومی بنیادین مبدل شد؛ چنان که تاریخ هزاره محور بشر امروز عمدتاً به شخص عیسی مسیح و ظهور مجدد او ختم می‌گردد. قدیمی‌ترین شرح مختصر و نظام‌مند مسیحی شدر باب تقسیم هزاره‌ای تاریخ که در نهایت به روز داوری خداوند ختم می‌شود در نامه بارنابا (33) آمده است که تاریخ نگارش آن به اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم میلادی باز می‌گردد. این نوشته نزد بسیاری از مسیحیان «مقدس» شمرده شده و حتی برخی آن را جزو رسایل اصلی و قانونی (34) کتاب مقدس می‌دانند. در بخشی از این اثر نویسنده نامه می‌نویسد:
او درباره یوم السبّت در آغاز خلقت سخن به میان آورده است: و خداوند در شش روز کارهایش را به اتمام رساند و روز هفتم را روز پایان کار قرار داد و در آن روز به استراحت پرداخت و آن روز را تطهیر کرد.
اما‌ ای دوستان! توجه داشته باشید که معنای به پایان رساندن در شش روز چیست؟ مراد از آن این است که خداوند همه امور را در شش هزار سال به اتمام می‌رساند، زیرا هر روز برای او مطابق هزار سال می‌باشد ... بنابراین دوستان بدانید که در شش روز، یعنی در شش هزار سال است که تمامی امور عالم به اتمام می‌رسد. و خداوند در روز هفتم دست از کار می‌کشد، این بدان معنا است که هنگام آمدن فرستاده‌اش آنچه را در شش روز خلقت انجام داده، ویران خواهد کرد و کافران را محاکمه و خورشید و ماه و ستارگان را دگرگون خواهد ساخت و سپس واقعاً در هفتیمن روز استراحت می‌کند. (35)
این دیدگاه که بر طبق آن خداوند، عالم مادی را در شش روز خلق کرده و در «یوم السبت» دست از کار کشیده و به استراحت پرداخته است، و اینک در یک دوره شش هزار ساله می‌خواهد عالم روحانی جدیدی را خلق کند که از هر جهت کامل باشد، دیدگاهی معمول در آغاز کار کلیسا به شمار می‌آمد که بارها آباء کلیسا آن را تکرار کرده‌اند. در عالم ما نمادگرایی مکاشفه‌ایِ (36) «شش»، عدد فعالیت‌های نوع بشر بدون کمک مبدأ الوهی است و عدد هفت نماد کمال یا تمامیتی است که سلطنت خداوند (=یوم السبّت) به وجود آورده است. در میان رسایل عهد عتیق، کتاب دانیال نمادگرایی قابل ملاحظه‌ای در مورد عدد شش عرضه کرده است. در این کتاب از ساخت مجسمه‌ای به دستور پادشاه بابل - بخت النّصر - خبر داده می‌شود که اندازه آن با عدد شش و مضرب‌هایی از آن مطابق است. (37) به نظر می‌رسد نویسنده مکاشفه یوحنا با آگاهی از این تصویر عرضه شده در کتاب دانیال، شرحی از اوصاف و خصوصیات پیامبری دروغین یا شخصیت مسیح دروغین (=دجّال) را بیان می‌کند که در روزهای پایانی عالم، مجسمه یا تندیسی از یک حیوان پدید آورده و نمایانگر سلطنت پایانی عالم است. در این رساله، عدد شش کلید پی بردن به هویت اوست:
... در اینجا حکمت است. پس هر که فهم دارد، عدد وحش را بشمارد، زیرا که عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است. (38)
فصل سیزدهم مکاشفه یوحنا شخصیت نهایی «دجّال» (39) را با عدد نمادین 666 مشخص کرده که در پایان ششمین هزاره تاریخ بشری، جهان را به پرستش تصویر یا تندیسی از یک حیوان دعوت می‌کند و در واقع با این عمل بار دیگر فرمانروایی بابلی‌های مشرک را احیا می‌کند، ولی نزد مسیحیان بابل مبدل به روم شده است. (40) در طی قرون متمادی تبین‌های گوناگون درباره نماد 666 و معانی رمزی آن عرضه شده که ظاهراً یکی از آنها به نحو خاصی مورد توجه جامعه علمی قرار گرفته است. در این خصوص گفته شده که نویسنده رساله مکاشفه یعنی یوحنای رسول که در فاصله میان فرمانروایی دو امپراتور رومی یعنی نرون (41) و دامیتین (42) زندگی می‌کرده (68-69 م)، نرون را به منزله تجّسمی از خصایص حیوانی و خشونت در نظر داشته است. ظاهراً میان نام نرون و عدد 666 بر اساس حروف الفبای عبری نوعی ارتباط مفهومی قابل تشخیص است. نگارش نام نرون به زبان یونانی هم گویای ارتباطی میان نام عددی خاص است.
... اگر نام نرون (Nero) را بخواهیم به یونانی بنویسیم، شبیه به این خواهد بود: Nεpwv Kxōxp=Nero Ceasar . مجموع ارزش عددی این حروف در یونانی معادل 1332 است که اگر ندانیم 1332 در واقع حاصل 1332=2×666 است، عددی کاملاً عادی به نظر می‌رسد. مؤلف مکاشفه یوحنا آشکارا به خواننده زیرک خود یادآور شده که نرون نماد دجّال است، اگرچه نرون آمده و رفته است، ا ما نرون دوم در راه است، در عین حال احتمال اندکی وجود دارد که امپراتور دامیتین، کسی که مسیحیان را شکنجه و اذیت می‌کرده است، مدنظر او باشد.
شاید این امر تصادفی نباشد که اعداد رومی - (500) D و (100) C و (50) L و (10) X و (5) V و (1) I - در مجموع معادل 666 می‌شوند! روم و اکثر فرمانروایان فاسدش به نظر می‌رسد نمایانگر تمامی حیوانات فصل سیزدهم مکاشفه یوحنا باشند. در مقابل، یقیناً نزد مسیحیان اولیه پوشیده نبوده است که مجموع ارزش عددی نام و لقب عیسی مسیح (43) در یونانی: Lesous = 888 می‌شود، که در این دیدگاه، چیزی ورای عدد هفت یا کمال و مانند آن را نشان می‌دهد. (44)
اگرچه متنی را که از مکاشفه یوحنا در دست داریم، تنها به هفتمین دوره هزار ساله اشاره دارد، اما مؤلف آن آشکارا مخاطبینی را فرض کرده که با این تصور به عنوان امری کلی آشنا هستند و از این رو به سادگی می‌تواند نقایص و کاستی‌های آن را پر کند. در متون و نوشته‌های مکاشفه‌ای دو سنت یهودی و مسیحی، این تصور که شش هزار سال تاریخ بشری مطابق با طرح و نقشه‌ای الهی و سلسله‌ای از رویدادهای متوالی و منظم می‌باشد که البته با طرح و اراده الهی هماهنگی دارد، امری رایج و قانع کننده است، اما این تصور به مفهوم حساس‌تری پیوند خورده که در نظر بسیاری از پیروان این دو دین وقوع آن نزدیک است. این چیزی نیست جز مفهوم آخرالزمان! البته اگر کسی بتواند تعیین کند که در کجای این سلسله هزاره‌ها، آخر‌الزمان معنای عینی و ملموس - یعنی تعیّن عددی - می‌یابد یقیناً توجه میلیون‌ها انسان را به خود جلب می‌نماید و این چیزی بود که در پایان هزاره دوم و آغاز هزاره سوم بسیار رونق گرفته بود.
در پایان قرن بیستم نوشته‌ها و سخنرانی‌های متعددی به این موضوع اختصاص داشت، حتی برخی بر آن شدند که بر مبنای تقویم عبری یا رومی و محاسبه اعداد و ارقامی که در عهد عتیق در خصوص پیدایش حضرت آدم (علیه ‌السلام)، توفان نوح (علیه ‌السلام)، نبوت ابراهیم (علیه ‌السلام) و مهاجرت و تبعید بنی‌اسرائیل ذکر شده، به محاسبه زمان پیدایش آدم (علیه ‌السلام) تا زمان حاضر بپردازند و بر این مبنا تاریخ جهان را از زمان پیدایش بشر تا سال 1999 معادل 5999 سال تعیین کردند! با این وصف با آغاز سال 2000، هزاره ششم از تاریخ جهان نیز سپری شده و هفتمین هزاره آغاز می‌گردد. (45)
اما از سویی دیگر، اکثر انسان‌ها معتقد نیستند که عمر این جهان و حتی پیشینه خلقت آدم تنها 6000 سال باشد. به یقین می‌توان گفت انسان صاحب فکر (46) از ده‌ها هزار سال پیش تا کنون بر روی زمین می‌زیسته و عدد 6000 سال در مقابل تحولات این جهانی بشر همانند یک پلک بر هم زدن می‌باشد. در واقع پیروان این نگرش راه درازی را برای رسیدن به نقطه نهایی تحولات این جهان قایل‌اند و بر این مبنا معتقدند که سخن گفتن از «پایان تاریخ» بسیار زود هنگام است.
با این حال، میلیون‌ها نفر در جهان هستند که این اعداد و ارقام مطرح شده در کتاب مقدس را مطلق وحقیقی دانسته و معتقدند خلقت نخستین انسان‌ها - یا نخستین موجودات برخوردار از نفس انسانی - به زمان آدم و حوا، یعنی 4000 سال پیش از میلاد باز می‌گردد. اما در مقابل، بسیاری از مؤمنان به کتاب مقدس نیز هستند که تاریخ حیات و زندگی انسان بر روی کره خاکی را برابر با میلیون‌ها سال می‌دانند و روزها و اوقات مطرح شده در سفر پیدایش را به ادوار زمانی استعاره‌ای - یعنی فواصل چند هزار ساله یا حتی میلیون سال - تفسیر می‌کنند، اما با وجود این، تاریخ ظهور تمدن‌های کهن - تمدن‌های مصر، سومر، چین و ایران - حدوداً به 4000 سال قبل از میلاد باز می‌گردد. بدین ترتیب، کسانی که ارقام موجود در کتاب مقدس را به گاه شماری استعاره‌ای در مقابل گاه شماری علمی تحویل می‌کنند، هنوز هم می‌توانند باور داشته باشند که تاریخ بشری مسیر قهری خود را طی می‌کند. البته آنچه که درباره این طرح گاه شماری 6000 ساله قابل توجه است و به منزله شاخص و معیار اخذ شده - یعنی اینکه سال 2000 میلادی برابر است با 6000 سال پس از خلقت حضرت آدم (علیه ‌السلام) - این است که گاه شماری مذکور ارتباط نزدیکی با تاریخ تولد حضرت عیسی (علیه ‌السلام) دارد. البته باید توجه داشت که تمامی این اعداد و ارقام مأخوذ از کتاب مقدس نسخه عبری است و لذا هنوز هم شاهد ارتباط تنگاتنگ میان تقویم‌های عبری و مسیحی می‌باشیم.
با تمامی این ملاحظات باید توجه داشت که اساساً پایان دو هزارمین سال پس از تولد عیسی مسیح هیچ برجستگی خاصی در کتاب مقدس ندارد. به علاوه هیچ عبارتی در عهد جدید که به نحو خاصی به ظهور «عصر مسیح» (47) در پایان سال 2000 میلادی اشاره داشته باشد، به چشم نمی خورد. تنها عبارت مورد استناد هزاره‌گرایان در عهد جدید، همان باب بیستم مکاشفه یوحنا است که اگر آغاز هفتمین هزاره عالم مصادف با دو هزار سال پس از میلاد مسیح باشد، آنگاه آغاز «عصر مسیح» امری حتمی خواهد بود! اما مشکل دیگری که در خصوص ارتباط «تاریخ تولد حضرت عیسی» با «تاریخ ظهور مسیح» در پایان چهارمین هزاره جهان وجود دارد این است که اکثر محققان معاصر بر این باورند که عیسی مسیح دقیقاً 2000 سال پیش متولد نشده است. ظاهراً این تردید و اشتباه به خطایی باز می‌گردد که دیونوسیوس کوچک، (48) راهب و متکلم قرن ششم میلادی در محاسبه‌اش دچار آن شده است.
بنابر گزارش‌های مورخان، دیونوسیوس به زمان فرمانروایی امپراتور رومی، دیوکلتیان (49) (245-313 م. فرمانروایی: 284-305 م) که دشمن سرسخت مسیحیان بوده، توجه داشته است. دیونوسیوس معتقد بود که تقویم موجود باید بر طبق تاریخ تولد عیسی مسیح مجدداً تنظیم شود، از این رو سال 754 تقویم رومی - که بر مبنای تاریخ تأسیس امپراتوری روم تنظیم شده بود - مبدأ سال میلادی قرار گرفت و به همین خاطر آن را «سال خداوند» (50) نامید؛ یعنی نخستین سال تولد عیسی مسیح که قبل از هیچ سال دیگری نیست. تدریجاً این تقویم و مبدأ تاریخی رونق گرفت و در زمان فرمانروایی شارلمانی (51) (قرن نهم میلادی) به تقویم رسمی عالم مسیحیت تبدیل شد.
اما نکته اینجاست که «تقویم گرگوری» (52) که امروزه مورد استفاده غربی‌هاست، بر مبنای محاسبات دیونوسیوس در خصوص تعیین تاریخ تولد عیسی مسیح شکل گرفته و به عنوان مبدأ تاریخ میلادی که توسط پاپ گرگوری هشتم (53) در قرن شانزدهم اعلام گردید، تنظیم شده است. به هر حال، امروزه خطای دیونوسیوس مذکور روشن شده است: او در محاسباتش در خصوص تاریخ مرگ حاکم رومی هرودوس (54) که فی‌الواقع در سال چهارم قبل از میلاد رخ داده، چندین سال را نادیده گرفته است. محاسباتی که امروزه درباره تاریخ تولد عیسی مسیح انجام می‌گیرد بر مبنای ارجاعات موجود در انجیل متی است و بر این مبنا اعتقاد دیگری شکل گرفته که اعلام می‌دارد تولد عیسی مسیح قبل از مرگ هرودوس بوده است. روی هم رفته، اکثر محققان بر این اعتقادند که عیسی مسیح چندین سال قبل از سالی که به عنوان نخستین سال میلادی شهرت یافته، به دنیا آمده است و غالباً سال‌های 7 تا 5 پیش از میلاد و برخی نیز سال‌های 3 تا 2 پیش از میلاد را تاریخ تولد واقعی او می‌دانند. (55) با این اوصاف، اگر هزاره‌ها را بر مبنای تولد عیسی مسیح، به شویه‌ای که امروزه مورد توجه اغلب محققان قرار گرفته است، محاسبه کنیم، در واقع چندین سال است که وارد هزاره جدید سلطنت مسیح شده‌ایم. در خوش‌بینانه‌ترین حالت، ورود بشر به هزاره جدید در سال‌های 1994 تا 1998 به وقوع پیوسته است، اما در هر صورت همچنان این ابهام باقی می‌ماند که چه تاریخ دقیقی میان سال‌های سوم تا هفتم قبل از میلاد را می‌توان به عنوان سال تولد عیسی مسیح تعیین کرد. از سوی دیگر برخی محققان بر این اعتقادند که محاسبه هزاره را نه بر اساس سال تولد، بلکه بر مبنای تاریخ مصلوب شدن عیسی مسیح (یعنی سال 28 یا 33 میلادی) باید در نظر گرفت و بدین ترتیب هزاره سوم در سال 2028 یا 2033 میلادی آغاز خواهد شد. اما به رغم تمامی این ملاحظات، سال 2000 آن چنان معنای نمادینی را پیدا کرد که در میان قاطبه مسیحیان، باید سرفصل تحولات بزرگ و چشمگیری در کل جهان تلقی شود و به طور قطع به عنوان سومین هزاره پس از تولد عیسی مسیح لحاظ گردیده است. این بدان معناست که مفسران مکاشفه یوحنا خود را در موقعیت منحصر به فردی می‌بینند، زیرا برای نخستین بار در تاریخ، امکان مشاهده تمامی وقایع در پایان هزاره ششم تمدن بشری، یعنی همان موقعیت وزمان معینی که تمامی یهودیان و مسیحیان باستان به آن می‌اندیشیدند و در رؤیای رسیدن به آن بودند، بر ایشان فراهم آمده است. چیزی حدود 1900 سال بود که مفسران به اصطلاح «آینده‌گرا» (56) در تلاش برای رسیدن به موقعیتی بودند که پیشگویی‌های رمزی مکاشفه یوحنا لباس واقعیت بر تن کند. در نظر بسیاری از مسیحیان، کنایات و استعارات به کار رفته در رساله مذکور، مصادیق معینی داشت و برای نمونه و مظهر «حیوانیت»، امپراتوری روم بود و بعدها نیز می‌توانست تدریجاً دامنه‌ای از خود دستگاه کلیسای رُم تا آلمان نازی در قرن گذشته را در بر بگیرد.
با توجه به آنچه که درباره ریشه‌های هزاره‌گرایی در کتاب مقدس گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت که مجموعه‌ای از قراین صریح و مبهم در این کتاب در ظهور و استمرار هزاره باوری نقش داشته است، اگر چه قراین صریح هم بی‌نیاز از تفسیر و حتی تأویل معنا نمی‌باشند. نخستین قراین مربوط به این امر در عهد عتیق و کتاب پیدایش آمده، یعنی آنجا که مراحل مختلف خلقت و تکوین موجودات اشاره شده است؛ اما در آنجا نیز واژه اصلی به کار رفته همانا «روز» است، نه کلمه «هزار»؛ و این مفسیران بعدی در سنت‌های یهودی و مسیحی بودند که از واژه «روز»، معنای «هزار» و «هزاره» را استنتاج کردند. مهم‌ترین دلالت این تفسیر و تعبیرها چنان بود که در پایان هر هزاره و آغاز هزاره بعدی، رویداد یا رویدادهای عظیمی پدید خواهد آمد، آن چنان که گویی روند عالم را به جهتی دیگر هدایت می‌کند. با توجه به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی دنیای مسیحیت در خصوص مسئله نجات و موعودگرایی، مفهوم هزاره به این زمینه الحاق گردید وحاصل آن برداشتی از مسئله نجات در قالب ادبیات مکاشفه‌ای و هزاره‌گرایی شد. در اینجا به منظور عرضه تصویری دقیق‌تر از چگونگی طرح مفهوم هزاره‌گرایی و هزاره باوری در عهد جدید، به نوعی دسته‌بندی در میان آیات این کتاب قائل شده و بر اساس مشابهت‌های میان آنها، مفروضات و دلالت‌های مطرح شده در خلال آنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
درباره اندیشه موعودگرایی و منجی و همچنین علائم و نشانه‌های وقوع «آخرالزمان» اقوال و روایت‌های گوناگونی در عهد جدید دیده می‌شود که به اجمال به برخی از آنها اشاره می‌شود: (57)
1. عیسای تعمیدیافته به دست یحیی، در آغاز کار خود مردمان را به «توبه» و بازگشت به خدا و تحقق «ملکوت خداوند» دعوت می‌کرد و می‌گفت که تنها کسانی بخشوده و رستگار خواهند بود که پیش از رسیدن روز موعود خود را از گناه پاک کرده و شایسته برخورداری از رحمت الهی باشند. (58) بنابر روایت اناجیل مرقس ومتی، آن کس که باید پیش از آمدن مسیح بیاید همانا الیاس است، کسی که ظهور عیسی مسیح و وقوع داوری بزرگ را اعلام می‌کند. نحوه بیان در این موارد به گونه‌ای است که گویا این امر در آینده‌ای نزدیک تحقق خواهد یافت.
2. بعد از مرگ عیسی و رستاخیز و صعود او، این آینده نزدیک طبعاً به آینده دورتری، یعنی به بعد از رجعت و به زمانی که هنوز برخی از شاگردان او زنده خواهند بود موکول می‌شود:
هر آینه به شما می‌گویم برخی از ایستادگان در اینجا می‌باشند که تا ملکوت خدا را که به قوت می‌آید نبینند، ذائقه‌ی موت را نخواهند چشید. (59)
گاهی نیز از رجعت او در آینده‌ای بسیار دور، پس از ظهور مسیحیان دروغین و وقوع جنگ‌ها وقحطی‌ها و حوادث دیگر سخن می‌رود، (60) و در مواردی دیگر به آینده‌ای نامعلوم که هیچ کس جز خداوند (= پدر) از آن آگاه نیست، اشاره می‌شود. (61) به گفته پطرس رسول این تأخیر نشانه رحمت الهی است و نباید موجب شک و تردید شود، زیرا که خداوند به بندگان خود مهلت داده است تا توبه کنند و از گناه پاک شوند. (62)
3. رجعت عیسی مسیح و آغاز روز بزرگ و داوری نهایی، واقعه‌ای است ناگهانی و هیچ نشانه‌ای از وقوع آن خبر نمی دهد. (63)
کمرهای خود را بسته، چراغ‌های خود را افروخته بدارید ... مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی‌برید پسر انسان می‌آید. (64)
4. در موارد دیگر از علائمی که رجعت عیسی و وقوع آخر‌الزمان را خبر می‌دهد و از حوادثی که پیش از آن روی خواهد داد، به تفصیل سخن می‌رود: بشارت عیسی مسیح به سراسر جهان خواهد رسید، پیامبران و مسیحیان دروغین ظاهر خواهند شد، قحطی‌ها و وباها و زلزله‌های بزرگ و جنگ‌ها و بلاهای سخت روی خواهد داد، آفتاب و ماه تاریک می‌شوند و ستارگان فرو می‌ریزند، اساس افلاک متزلزل می‌شود، برادر برادر را و فرزند پدر را به هلاکت می‌سپارد و نیز فرزند به دست پدر به هلاکت می‌رسد، «اما همه اینها آغاز دردهای زه است». (65) در پایان این احوال، علامت پسر انسان بر آسمان پدیدار و مسیح «در جلال خود در ابرها» (66) و یا «با فرشتگان قدرت خود و در آتش مشعل» (67) ظهور خواهد کرد، دشمنان خدا و دجّال فریب کار را که معجزه‌های دروغین می‌آورد و مردم را به گمراهی و ارتداد می‌کشاند نابود خواهد کرد (68) و آخرین دشمن که همانا مرگ است نابود خواهد شد. (69)
سپس مردگان با پیکری روحانی زنده خواهند شد (70) و مسیح داوری بزرگ را برقرار خواهد کرد؛ بدکاران در آتش خواهند سوخت و مؤمنان و پاکان «چون آفتاب رخشان خواهند بود». (71) زمین و آسمان نو می‌شود و خلق جدید آغاز خواهد گردید. (72)
5. شرح وقایع آخرالزمان در عهد جدید از همه جا مفصل‌تر و نزدیک‌تر به فرجام‌شناسی یهود در رساله مکاشفه یوحنا انعکاس یافته است. این رساله مشتمل بر رؤیاها و مکاشفاتی است درباره نشانه‌های پایان جهان و تصویری را از شهر آسمانی (به اصطلاح اورشلیم سماوی) که جایگاه مؤمنان و رستگاران خواهد بود، عرضه می‌کند. (73) ادبیات این رساله کاملاً صورت استعاری و تمثیلی داشته و راه را برای شماری از تفاسیر و برداشت‌های حقیقی و مجازی هموار کرده است و همان‌گونه که پیش از این اشاره کردیم، مهم‌ترین نوشته عهد جدید است که تماماً مشتمل بر مضامین پیشگویانه مطابق با مضامین رساله‌های عهد عتیق همانند اشعیاء، ارمیاء، دانیال و مانند آن می‌باشد. به طور فشرده و فهرست‌وار می‌توان گفت برابر مدعای این رساله، پیش از رجعت عیسی مسیح «تحولات عظیم کیهانی واقع می‌شود (تحولاتی نظیر باریدن خون و آتش از آسمان، خونین و زهرآگین شدن دریاها و رودها، تاریک شدن خورشید و ماه و ستارگان ... که در پی دمیدن هفت فرشته در صورهای خود ظاهر می‌گردد)، و نیز فتنه‌ها و بلاهای عظیمی چون بیماری و مرگ، جنگ و کشتار، قحطی و خشکسالی که بروز می‌کند. (74) سپس مسیح با سپاهی از فرشتگان از آسمان فرود می‌‌آید، حیوان عجیبی که نماد قدرت‌های شیطانی حاکم‌اند و جهان را به فساد کشیده‌اند و نیز دجّال و پیروانش مغلوب و نابود می‌شوند؛ دجّال در دریای آتش افکنده می‌شود و پرندگان از خون و گشت جبّاران و بدکاران سیر می‌شوند. (75) چون قدرت‌های شیطانی نابود شدند، شیطان خود به زنجیر کشیده می‌شود و برای «هزار سال» در قعر هاویه محبوس می‌ماند. (76) در این هزار سال شهیدان زنده می‌شوند و مسیح بر جهان حکومت می‌کند و صلح و خیر و برکت در جهان برقرار می‌گردد. رنج و بیماری و مرگ نیست؛ ماه چون خورشید تابناک و خورشید هفت بار از ماه تابناک‌تر می‌گردد. در پایان این هزاره، شیطان از بند رها می‌شود و سپاه یأجوج و مأجوج، اورشلیم را محاصره می‌کند، ولی آتشی از آسمان فرو می‌ریزد که نیروهای شیطانی را نابود کرده و شیطان در دریای آتش سوخته می‌شود. پس از آن رستاخیز همگانی برپا و داوری بزرگ آغاز می‌شود؛ فرشتگان کتاب اعمال را می‌گشایند، گنهکاران به دریای آتش انداخته می‌شوند و نیکوکاران که نامشان در «دفتر حیات» ثبت است، در جهانی نو که ملکوت الهی است به حیات جاوید می‌رسند. (77)
6. در مواردی دیگر، این تحول امری است تدریجی و تکاملی که هم اکنون آغاز شده است؛ همچون افتادن دانه در خاک و رشد و نمو گیاه و به ثمر رسیدن آن در پایان این سیر و فرایند. عیسی خود این سیر تکاملی را به صورت تمثیلی باز گفته است. «ملکوت خدا» همانند دانه خردلی است که وقتی آن را در زمین می‌کارند کوچک‌ترین تخم‌های زمینی باشد، لیکن چون کاشته شد می‌روید و شاخه‌های بزرگ می‌آورد، چنان که مرغان هوا زیر سایه‌اش می‌توانند آشیانه گیرند. (78) طلیعه این جریان تکاملی، ظهور عیسی و انتشار بشارت اوست (79) و سرانجام با او به غایت خویش خواهد رسید. (80) هنگامی که فریسیان از عیسی می‌پرسند که ملکوت خداوند چه زمانی می‌آید؟ او در جواب می‌گوید که ملکوت خداوند هم اکنون «در میان شماست». (81)
7. در بخش‌های دیگری از عهد جدید، «ملکوت الهی» امری است باطنی و ایمانی که همه کس بالقوه در آن سهیم است و این تنها زمانی تحقق و فعلیت می‌یابد که ایمان درست و استوار در دل حاصل شود و حیات روحی و اخلاقی مؤمن را دگرگون سازد. در برخی از اقوال و تمثیلاتی که از عیسی نقل کرده‌اند، این نکته به روشنی ظاهر می‌شود. کلمه ملکوت مانند بذری است که در سنگلاخ و درخاک خوب کاسته شود. آنچه که بارور شده برخی صد، برخی شصت و برخی سی ثمر می‌آورد؛ کسی که به کلام خداوند ایمان نیاورد، شیطان بذری را که در دل او کاشته شده است می‌رباید. (82) کسی که به مسیح ایمان آورد، در غسل تعمید با او یکی می‌شود؛ (83) از گناه می‌میرد و به خدا زنده می‌گردد. این «زایش دوباره» و حیات جدید در مسیح آغاز نجات غایی و وصول به ملکوت الهی است. (84)
8. بنابر نظر دیگری که در بخش‌هایی از عهد جدید، خصوصاً در آخرین رساله‌های پولس رسول و در انجیل یوحنا دیده می‌شود و در حقیقت مکمّل نظر پیشین است، مسیح یک شخص معین نیست، بلکه اصلی است الهی و فوق طبیعی؛ فراتر از تاریخ و زمان که پیش از آفرینش جهان بوده و پس از پایان آن نیز خواهد بود. مسیح علت فاعلی و علت غایی هستی است و آفرینش عالم به واسطه او و برای اوست. (85) همان‌گونه که همه در آدم مرده‌اند، همه در مسیح زنده خواهند شد؛ (86) مسیح خود «قیامت و حیات» است، (87) «راه و دروازه نجات» است؛ (88) اصلاً او خود آخرالزمان است: رنج کشیدن ومصلوب شدن‌اش رنج ومرگ همگان است، از گور برخاستن‌اش رستاخیز همگانی است و به آسمان رفتن‌اش تحقق ملکوت الهی؛ و مؤمنان او که با او یکی شده‌اند در او می‌میرند و در او زنده می‌شوند و در او به حیات جاویدان می‌رسند. (89)
نکته قابل توجه درباره رستاخیز عیسی این است که درباره‌ی زمان رجعت عیسی برداشت‌های متفاوتی از کتاب مقدس صورت گرفته است.
کلیسای کاتولیک مدر کتاب اعتقادنامه رسمی خود اخروی بودن بازگشت مسیح را تأیید می‌کند، بدین صورت که قبل از داوری نهایی همه مردگان برخواهند خاست؛ و این زمانی است که همه اهل قبور صدای انسان را می‌شنوند و از قبور خود خارج می‌شوند، پس کسانی که اعمال ناپسند انجام داده‌اند برای داوی برخواهند خاست. در این هنگام «مسیح در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خویش آید، آن گاه بر کرسی جلال خواهد نشست ...». (90)
بر اساس این دیدگاه قبل از قیامت و داوری نهایی، یک دوره هزار ساله آرمانی در زمین تحقق خواهد یافت که در خلال آن عدالت و صلح حکمفرماست و مسیح پس از این دوره و مقارن با قیامت بازخواهد گشت. اما دیدگاهی دیگر ترتیب وقایع را به صورتی متفاوت، برگرفته از کتاب مقدس روایت می‌کند: نخست آمدن مسیح با مقدسان، (91) سپس وقوع نبرد هارمجدّون (یا آرماگدون)، (92) بسته شدن و به زنجیر در افتادن شیطان، (93) بر تخت نشستن مقدسان و قیامت نخست، (94) آزاد شدن شیطان پس از هزار سال، (95) داوری در مورد شیطان و وقوع قیامت دوم و داوری بزرگ (96). بنابراین خداوند قبل از دوره هزار ساله به زمین خواهد آمد تا سلطنت هزار ساله را برقرار سازد. در واقع این دیدگاه برآمدن مسیح قبل از دوره هزار ساله تأکید میکند و با این اوصاف می‌توان نتیجه گرفت که مسیحیان متفق‌اند عیسی مسیح در روز داوری عظیم در مقام یک داور الهی عمل می‌کند، اما در اینکه بازگشت و حکومت جهانی وی در این دنیاست یا دنیایی دیگر اختلاف است، زیرا مسیح در پاسخ به پرسش کنندگان، حکومت خویش را در آن جهان می‌داند. (97) با این حال در مجموع عقیده‌ی به اخروی بودن بازگشت و حکومت مسیح طرفداران بیشتری دارد.
چنان که ملاحظه می‌شود موضوع آخرالزمان و وقوع ملکوت الهی به چند صورت ناهمسان در بخش‌های مختلف عهد جدید مطرح شده و این خود از نخستین ادوار تاریخ مسیحیت موجب اختلاف نظر در میان اصحاب کلیسا گردیده و پیروان آنان رجعت عیسی مسیح و وقوع آخرالزمان را با همه‌ی علائمی که در مکاشفه یوحنا - و در دیگر رسایل پیشگویانه کتاب مقدس - آمده بسیار نزدیک می‌دیدند؛ گروهی دیگر خود را در هزاره آخر (هزاره ششم) که پایان آن آغاز هزاره مسیح و شهدا (هزاره هفتم) خواهد بود می‌پنداشتند و گروه سوّمی که اکثریت مسیحیان را شامل می‌شدند، کلیسای اولیه - یعنی جامعه مؤمنان مسیحی را که از آن به پیکر عیسی تعبیر شده بود - حضور مسیح و نیز روح‌القدس را مقدمه تحقق ملکوت الهی می‌دانستند. گرایش نخست با گذشت زمان و بی‌نتیجه ماندن انتظارها، به انتظار رجعت و وقوع آخرالزمان در آینده‌ای نامعلوم تبدیل شد و از آن هنگام تا کنون هر حادثه بزرگ طبیعی یا غیرطبیعی، جنگ‌های شدید، رواج بی‌دینی و همانند این گونه رویدادها از علائم رجعت و ظهور مسیح تصور می‌شده است. گرایش دوم، یعنی امید به آمدن هزاره مسیح گرچه در آغاز طرفدارانی داشت و در دوره‌های بعدی نیز گهگاه ظاهر می‌شد، لیکن هیچ‌گاه به صورت عقیده‌ای رایج و شایع تبدیل نشد. اما گرایش سوم اساس فکر مسیحیت در کلیسای کاتولیک روم و کلیسای ارتدوکس شرقی قرار گرفت. از نظر آنان کلیسا (جامعه مؤمنان) مظهر ملکوت الهی است و روح‌القدس در آن یعنی در جامعه مؤمنان و در روح هر مؤمن حضور دارد و تأسیس کلیسا آغاز و طلیعه تحقق حکومت خداوند است. جهان بیرون از کلیسا قلمرو شیطان و عرصه گناه است و هر که به جامعه مؤمنان بپیوندد، خود را از سیطره شیطانی رها کرده و نجات یافته است. به عقیده آنان کلیسا در حال گسترش است و سرانجام به کمال خواهد رسید و تمامی جهان را فرا خواهد گرفت و آن گاه ملکوت الهی بیرون از این جهان و بیرون از تاریخ، در جهانی نو برقرار خواهد شد. این نظر با رسمی شدن و قدرت یافتن کلیسا در امپراتوری روم (پس از سده چهارم به بعد) و با آثار و آرای کسانی چون آگوستینوس قوت و سیطره تمام گرفت و در شوراهای متعدد کلیسایی تأیید شد و امروزه از اصول اعتقادی کلیسای کاتولیک روم و کلیسای ارتدوکس شرقی است و کلیساهای پروتستان نیز غالباً با تفاوت‌هایی از برخی جهات، به طور کلی آن را پذیرفته‌اند. به دنبال جریان نهضت اصلاح دینی در قرن شانزدهم و به سبب پیشرفت‌های علمی و صنعتی جدید سده نوزدهم و غلبه خردگرایی نشئت گرفته از قرن هیجدهم، بسیاری از مبانی اعتقادی مسیحیت مورد بازبینی و حتی انکار قرار گرفت و طبعاً در میان متفکران مسیحی کوشش‌هایی در جهت سازگار کردن دین با علم و توجیه توافق میان آنها آغاز شد. محققان کتاب مقدس به پژوهش و نقادی متون آن از لحاظ موضوعی، تاریخی و زبان‌شناختی پرداختند و از آن زمان تا کنون آرا و برداشت‌های گوناگونی در باب مسائل مختلف کلامی، اعتقادی و تاریخی و نیز توجیه مسائل مربوط به فرجام شناسی عهد جدید پدید آمده است.
متکلمان و مفسرانی چون شلایر ماخر (98) معتقد بودند که تعلیمات عیسی مسیح کلاً پیام صلح و دوستی است و صرفاً جنبه‌ی اخلاقی و روحانی دارد و آنچه در کتاب مقدس از قول او درباره‌ی آخرالزمان و قیامت و همانند این گونه مطالب آمده است، ساخته نویسندگان اناجیل است و عیسی در این باب سخنی نگفته است. در پایان قرن گذشته کسانی نیز چون آلبرت شوایتزر (99) به رد نظریات پیش گفته پرداختند و اظهار کردند که محور و مرکز تعلیمات عیسی مسیح بشارت نجات و فرجام‌شناسی اوست و بدون آن مسیحیت فاقد معنا و محتوای اصیل است. امروزه در اینکه جوهر پیام عیسی، نوید مو بشارت تحقق ملکوت خداست توافق کلی برقرار است، لیکن در چگونگی تفسیر اقوالی که در این باب از قول او نقل شده، اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که عیسی مسیح تنها از آمدن ملکوت و نجات نهایی سخن گفته و آنچه درباره علائم آخرالزمان (چون تحولات عظیم کیهانی، خروج دجّال و غیره) در بخش‌های مختلف عهد جدید دیده می‌شود، همه را نویسندگان اناجیل از مکاشفات و فرجام‌شناسی یهودی از پیش آشنایی داشتند و از این رو عیسی سخنان خود را در قالب تصورات وانتظارات و مقولات فکری آنان عرضه نمود. امات عیسی مسیح هنگامی که با شاگردان خاص خود سخن می‌گفته، مقاصد خویش را صریح وخالی از آرایه‌های اسطوره‌ای و قالب‌های مکاشفه‌ای اظهار می‌داشته است. در نظر بولتمان، (100) متفکر معاصر و مؤسس مکتب «اسطوره گشایی» جوهر فرجام‌شناسی مسیحیت که در قالب تعبیرات و تصورات اسطوره‌ای بیان شده است، دعوت به «انتخاب» و اخذ تصمیم غایی و نهایی است. همچنین به عقیده کسانی چون تیاردوشاردن متفکر مسیحی معاصر، عالم هستی در جریان یک سیر تحولی و تکاملی کلّی و مداوم قرار دارد که غایت و سرانجام آن تحقق کامل اراده الهی و یکی شدن با خداست.

پی‌نوشت‌ها:

1. Cox, William, A Millennialism Today, p. 9
2. Vos, G. The Pauline Eschatology, p. 226
3. Genesis («برشیث» در لغت عبری)
4. پیدایش، 1/1 تا 14/2.
5. پیدایش، 15/2 تا 25/2.
6. مزامیر، 4/90؛ دوم پطرس، 8/3.
7. Omnipotent
8. Redeemer
9. بنگرید به: نجات بخشی در ادیان، گفتار نخست.
10. Apocrypha
11. برای نمونه در کتاب‌های اخنوخ، باروک، یشوع و دانیال.
12. The Pauline Eschatology, p. 230
13. Eschatology
14. در این زمینه می‌توان از متن و کتاب‌شناسی اثر زیر بهره گرفت:
-Jacobs, Louis, A Companion to Jewish Religion.
15. Messianic King
16. Kingdom of God
17. The Pauline Eschatology, pp. 230-232.
18. اعمال رسولان، 1/6.
19. Pentecost
20. St. Peter
21. اعمال رسولان، 30/2-31.
22. مکاشفه یوحنا، 1/20-6.
23. Great Judgment
24. Apocalyptic
25. Apocrypha
26. The Psalm
27. مزامیر، 4/90.
28. دوم پطرس، 8/3.
29. پیدایش، 31/1 و 2/2.
30. Babylonian Talmud, Sanhedrin, B 93
31. Messiah
32. Jesus
33. The Lettere of Barnabas
34. Canon
35. Letter of Barnabas, 15/3-5
36. Apocalyptic Sumbolism
37. دانیال، 1/3.
38. مکاشفه، 18/13.
39. Anti -Christ
40. همان، باب سیزدهم.
41. Nero
42. Domitian
43. Jesus Christ
44. Tabor, J., The Biblical Roots of Millennialism, in "Bible Review", p. 17
45. Ibid, p. 19
46. Homo Sapiens
47. Age of the Messiah
48. Dionysius Exiguss
49. Diocletian
50. Anno Domini
51. Charlemagne
52. Gregorian Calender
53. Pope Gregory VIII
54. Herodus
55. Finegan, J., Handbook of Biblical Chronology, p. 102
56. Futurist
57. مطالب این قسمت تا پایان فصل حاضر، اقتباسی است از دو منبع زیر:
- مجتبایی، فتح ا...، «آخرالزمان» در: دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی، ج 1، صص140-144.
- هوردن، ویلیام، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاووس میکائیلیان.
58. مرقس، 14/1-15؛ متی، 2/3-6.
59. مرقس، 1/9؛ متی، 28/16؛ لوقا، 27/9.
60. متی، 3/24-24.
61. مرقس، 32/13؛ متی، 36/24 و 13/25.
62. متی، 9/3.
63. مرقس، 35/13؛ متی، 1/25-13؛ لوقا، 35/12-46.
64. لوقا، 35/12-40.
65. مرقس، 4/13؛ متی، 3/24-31؛ لوقا، 8/21-28.
66. متی، 3/24-64.
67. دوم تسالونیکیان، 7/1-8؛ اول قرنتیان، 13/3.
68. دوم تسالونیکیان، 8/1-9؛ 3/2-9.
69. همان، باب‌های اول و دوم.
70. اول قرنتیان، 44/15-45.
71. متی، 14/13.
72. متی، 28/19؛ دوم پطرس، 13/3.
73. مکاشفه، 9/21-5/22.
74. همان، باب‌های 6، 15 و 16.
75. همان، 1/13-18.
76. همان، 1/20-10.
77. همان، باب 20.
78. متی، 31/13.
79. متی، 28/12؛ لوقا، 20/17-21.
80. اول قرنتیان، 24/15 به بعد.
81. لوقا، 20/17-21.
82. متی، 19/13 به بعد.
83. اول قرنتیان، 12/12.
84. یوحنا، 3/3-8.
85. کولسیان، 15/1-18.
86. اول قرنتیان، 22/15.
87. یوحنا، 25/11.
88. همان، 6/14 و 9/10.
89. کولسیان، 12/2 و 1/13-4؛ رومیان، 3/6 - 11.
90. متی، 31/25-33، 46.
91. مکاشفه، 11/19-16.
92. همان، 17-21.
93. همان، 1/20-3.
94. همان، 4-6.
95. همان، 7-9.
96. همان، 11-15.
97. یوحنا، 36/18.
98. Schleiermacher (1768-1834)
99. Albert Schweitzer (1875-1965)
100. Bultmann (1884-1976)

منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزاره‌گرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.


هزاره‌گرایی سنت مسیحی

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
 هزاره‌گرایی مسیحی (2)
امروزه هرگاه اصطلاح «هزاره‌گرایی» استعمال می‌شود، معمولاً دیدگاه‌های گوناگون و متنوعی را قبل و بعد از مسیحیت به ذهن متبادر می‌کند. واژه «هزاره» و مشتقات آن پیش از گروه‌ها و فرقه‌های هزاره‌گرا و قبل از آنکه به ویژه در مکاشفه یوحنا (1) مورد استفاده قرار گیرد، ریشه یونانی - لاتینی دارد. در یونانی واژه «chiliad» و در زبان لاتینی «chilioi» به ترتیب به معنای «هزاره» و «یک هزار» آمده و پس از آن واژه «chiliasm» به معنای هزاره باوری اخذ گردیده است. در مکاشفه یوحنا واژه «هزار» و «هزاره» شش بار تکرار شده و بر همین مبنا است که فرقه‌های مسیحی هزاره‌گرا، سلطنت هزارساله مسیح و زنده شدن و رجعت (2) قدیسان را استنتاج کرده‌اند.
به لحاظ تاریخی، یکی از این بدعت‌گذاران، گرینتوس (3) غنوصی است که در اواخر قرن نخست میلادی در اوج شهرت بوده و ادعا داشته که عیسی مسیح سلطنت باشکوه خویش را با کمک قدیسانی که تجدید حیات یافته‌اند در زمان ظهور مجددش بر پا خواهد کرد. وی اوصاف این دوره هزار ساله را با اوصاف و لحن بسیار حماسی و جذاب به تصویر کشیده است. (4) بعدها یکی از شاگردان یوحنا به نام پاپیاس، (5) اسقف شهر هیراپولیس (6) از مبلغان و مدافعان جدّی هزاره‌گرایی شد. وی اعلام کرد که ایده هزاره مسیح را از معاصران حواریون اخذ کرده وایرنائوس (7) نیز گفته است که تابعین عیسی مسیح (8) - یعنی کسانی که یوحنای حواری را دیده و درک کرده‌اند- هزاره‌گرایی را به عنوان بخشی از آموزه‌های عیسی مسیح از خود وی آموخته‌اند. اوزبیوس گزارش می‌کند که پاپیاس در کتابش بر این نکته تأکید کرده که رستاخیز مردگان به دنبال دوره هزاره ساله «سلطنت زمینی عیسی مسیح» روی خواهد داد و بر حسب نظر ایرنائوس، قدیسان نیز از فراوانی نعمات زمینی بهره‌مند خواهند شد. برای نمونه در آن دوره درختان تا‌کی رشد خواهند کرد که هر کدام 10/000 شاخه دارند و در هر شاخه 10/000 شاخه کوچک‌تر، بر هر شاخه کوچک‌تر 10/000 جوانه و بالاخره بر هر جوانه 10/000 خوشه انگور خواهد روئید که هر خوشه انگور از 10/000 دانه انگور برخوردار است و از هر دانه انگور ظرف‌های بزرگی از شراب به دست می‌آید!
در مورد رساله قدیس بارنابا (9) نیز بیشتر مفسران بر این اعتقادند که عبارت مربوط به «یوم السَبَت» (10) یهودی، مشتمل بر آموزه‌ها و مفاهیم هزاره‌گرایی است، زیرا استراحت کردن خداوند در روز هفتم پس از خلق عالم، متضمن همین معناست، چیزی که در سفر پیدایش نیزی بدان اشاره شده است. (11) در رساله بارنابا آمده است که پس از ظهور «پسر خدا» و محاکمه و مجازات انسان‌های شرور و پس از آنکه خورشید، ماه و ستارگان متلاشی و نابود شوند، او با شکوه تمام در روز هفتم دست از کار کشیده و به استراحت خواهد پرداخت! بارنابا چنین نقل می‌کند که اگر خداوند در شش روز به کار خلق عالم اشتغال داشته، این بدان معنی است که وی خلقت - و استمرار حیات - عالم را در شش هزار سال به پایان می‌رساند، زیرا «هر روز نمایانگر هزار سال است». یقیناً نویسنده رساله مذکور معتقد به شکل‌گیری دوباره عالم به واسطه ظهور مجدد عیسی مسیح بوده است، اما با توجه به این نشانه‌ها، روشن نیست که آیا نویسنده رساله مذکور یک «هزاره‌گرا» به معنای دقیق کلمه بوده است یا خیر؟
ایرنائوس مذکور که از شهروندان آسیای صغیر بوده، تحت تأثیر آثار یکی دیگر از آباء اولیه کلیسا یعنی پولیکارپ، (12) مفاهیم و مضامین هزاره‌گرایانه را پذیرفته و در یکی از آثارش علیه غنوصیّه، (13) از این عقیده سخت دفاع کرده ماست. وی در مقابل فرقه یاد شده - که منکر امید و انتظار مسیحیان برای زندگی سعادتمندانه در آینده بودند - از آموزه هزاره‌گرایی دفاع و آن را بسط داده و بر این اعتقاد بوده است که درک سلطنت شکوهمند عیسی مسیح بر روی زمین، مقدمه‌ای برای آخرالزمان، یعنی سلطنت روحانی خداوند و قلمرو نعمت سرمدی است.
از دیگر چهره‌های نخستین مسیحیت باید به ژوستین (14) (معروف به شهید) اشاره کرد که در رساله‌ای علیه یهودیان با عنوان محاوره با تریفون، (15) عقیده هزاره سلطنت مسیح را مطرح کرده و تأکید می‌کند که این تصویر از آینده شامل آن دسته از مسیحیانی می‌شود که به رستاخیز مردگان و تحقق وعده‌های کتاب مقدس در مورد سلطنت هزار ساله ایمان داشته باشند، و در ادامه می‌گوید گرچه بسیاری از مسیحیان به تعالیم و آموزه‌های عیسی مسیح سخت وفادارند، اما عملاً ایمان ندارند. در دیگر مناطقی از آسیا - به ویژه آسیای صغیر - نیز کسانی بودند که تفکراتی همانند ایرنائوس در مورد هزاره‌گرایی داشتند، مثلاً جنبشی در آن ناحیه با عنوان جنبش مونتانوسی (16) شکل گرفت که بر انتظار ظهور شهر ملکوتی (آسمانی) در خلال یک دوره هزار ساله تمرکز داشت. از چهره‌های معروف پیرو این جنبش ترتولیانوس (17) بوده که در یکی از آثارش - که امروزه مفقود شده - نظریه‌ای را مطرح کرد که بر اساس آن، فرمانروایی شکوهمند مسیح در اورشلیم جدید تأسیس شده و هزار سال به طور خواهد انجامید. به تدریج این آموزه اصلی مکتب مونتانوسی (18) تلقی گردیده است.
تمامی نویسندگان قائل به هزاره سلطنت مسیح به فقرات گوناگونی از نوشته‌های پیشگویانه (19) عهد عتیق ونیز فقراتی ‌اندک از نامه‌های پولس و مکاشفه یوحنا استناد می‌جویند. اگر چه هزاره‌گرایی مدافعان بی‌شماری در میان مسیحیان کسب کرده و تدریجاً از سوی برخی متکلمان و مراجع کلیسایی نیز مورد تأیید قرار گرفته، اما در عین حال این عقیده عمدتاً به عصر پس از حواریون، (20) یعنی به قرن دوم میلادی و پس از آن نسبت داده شده و تدریجاً به مثابه بخشی از سنت حواریون (21) و تعالیم آنها تلقی گردیده است. در واقع، طرح اولیه رسایل و نوشته‌های مکاشفه‌ای بر رستاخیز مردگان و بازگشت عیسی مسیح به منظور داوری میان مردگان تمرکز دارد و اساساً هیچ چیزی درباره هزاره سلطنت مسیح عنوان نکرده است. در قرن دوم میلادی بودکه تدریجاً مدافعان و مخالفان دیدگاه‌های هزاره‌گرایی پدید آمدند و برای نمونه «غنوصیه» منکر هزاره‌گرایی و آینده موعود مسیحیان بوده‌اند.
دراواخر قرن دوم میلادی مخالفت با هزاره باوری بالا گرفت و دامنه آن به مخالفت با جریان «مونتانوسی» کشیده شد. کایوس (22) کشیش رومی اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم نیز آموزههای هزاره‌گرایی را سخت مورد انتقاد قرار داد. از سویی دیگر، هیپولیتوس رومی (23) در دفاع از هزاره‌گرایی، تلاش نمود با نوعی بیان تأویلی و تمثیلی، آفرینش جهان در شش روز را به شش هزار سال عمر عالم - و در نتیجه تقویت ‌اندیشه هزاره‌گرایی - تحویل و توجیه کند. در این میان مشهورترین مخالف هزاره‌گرایی، اریگن اسکندرانی، (24) از مهم‌ترین چهره‌های آباء نخستین کلیسا است که در دفاع از مسیحیت نوشته‌های متعددی را تقریر کرد. با توجه به گرایش خاص او به مکتب نوافلاطونی و همچنین روش تمثیلی وی در تفسیر کتاب مقدس،‌ اندیشه هزاره‌گرایی نمی‌توانست مورد تأیید و تصدیق او باشد و از این رو به دلیل تأثیر گسترده او بر «الهیات روحانی» (25) به ویژه در حوزه مسیحیت شرقی، هزاره‌گرایی به تدریج از ذهن مسیحیان حوزه شرق محو گردید. در عین حال، کلام و الهیات اریگن و تمثیل‌گرایی (26) او با مخالفت‌هایی نیز مواجه شد، از جمله شخصی به نام نپوس (27) که در آن زمان اسقف ناحیه وسیعی از مصر بود به جمع مخالفان اریگن پیوست و دیدگاه‌های جدیدی درباره هزاره‌گرایی مطرح نمود و تدریجاً حامیانی نیز برای خود دست و پا کرد. این موضوع خود موجبات تفرقه میان مسیحیان مصر شد، اما با اقدامات مصالحه‌جویانه دیونوسیوس، (28) اسقف اسکندریه، اختلاف میان پیروان رخت بربست و منجر به این شد که هزاره باوران دست از دیدگاه‌هایشان بردارند. (29) با این همه به نظر می‌رسد که مصر در اواخر دوره متودیوس (30) اسقف اولیمپوس (31) - که خود از مخالفان اصلی اریگن در اوایل قرن چهارم بوده است - پناهگاه خوبی برای مدافعان و مبلغان هزاره‌گرایی بوده و خود او نیز در کتابی با عنوان جُنگ، (32) از هزاره باوری مسیحی دفاع کرده است. (33)
شاید آخرین مدافع هزاره‌گرایی در نیمه قرن چهارم، آپولیناریس (34) - مؤسس نحله‌ای به نام خودش (35) - باشد که البته آثار او در این زمینه مفقود شده‌اند، اما کسانی مانند باسیل قدیس، (36) اپیفانوس، (37) و همچنین جروم قدیس (38) تصدیق کرده‌اند که وی هزاره باور بوده است. شخص اخیر اضافه می‌کند که بسیاری از مسیحیان در آن ایام عقایدی مشابه او داشته‌اند، اما با وجود این پس از آپولیناریس، شخصیت برجسته‌ای از مسیحیت شرقی، یعنی از میان کلیسای یونانی به دفاع از عقیده هزاره‌گرایی ظهور نکرد.
اما در حوزه مسیحیت غربی وضعیت به گونه‌ای دیگر بود. انتظارات و امیدهای هزاره‌ای در خصوص سلطنت شکوهنمدن عیسی مسیح و اطرافیان و قدیسانش برای مدت زمان طولانی مدافعان و حامیانی پیدا کرده بود. برای نمونه لاکتانتیوس (39) ضمن اعلام سلطنت هزار ساله مسیح، مقدمات ظهور او را نیز شرح داده که البته تا حدی برگرفته از هزاره‌گرایان اولیه و پیشگویی‌های سوبلین (40) است. البته باید گفت هر چند توضیحات این نویسندگان برگرفته از «عصر طلایی» (41) شاعران یونانی و رومی بوده، ولی در نوشته‌های آنان مفهوم شش هزار سال زمان برای آفرینش عالم همواره غلب داشته است. برای نمونه ویکتورینوس (42) منیز یک هزاره‌گرا بوده، هر چند در تفسیرش بر رساله مکاشفه یوحنا، اشاره‌ای به این امر نکرده است. جروم قدیس هم خود را از مخالفان مفاهیم هزاره‌ای معرفی کرده و از سولپیکوس سوروس (43) به عنوان مدافع این عقیده نام می‌برد، هر چند که هیچ قرینه‌ای در آثار شخص اخیر برای تأیید ادعای جروم نمی‌بینیم در میان آباء کلیسای قرن چهارم باید از آمبروز قدیس (44) نام بردکه از نوعی «رستاخیز دو مرحله ای» (45) نام می‌برد، هر چند در این دیدگاه الزامات مربوط به ‌اندیشه هزاره‌گرایی یافت نمی‌شود. از سوی دیگر آگوستین قدیس (46) می‌گوید در دوره‌ای از زندگی‌اش از مدافعان جدی هزاره‌گرایی بوده است، اما بعدها به این دیدگاه روی آورده که هزاره سلطنت عیسی مسیح پس از رستاخیز کبری رخ خواهد داد و این معنا اساساً روحانی است نه دنیوی.
اما در عین حال، آگوستین وقتی پذیرفت که تنها یک رستاخیز کلی وجود دارد و بلافاصله پس از آن روز داوری نهایی وقوع خواهد یافت، طبعاً دیگر نمی‌توانست مبانی اعتقادی هزاره‌باوری را قبول کند. وی در نهایت به این معنا اعتراف کرد که اساساً هزاره سلطنت مسیح وجود ندارد و در کتاب شهر خدا (47) شرحی از جدال میان مسیح و قدیسانش از یک سو و شیطان و شیاطین از سوی دیگر در کلیسا و بر روی زمین عرضه می‌کند که این شرح و تفصیل در واقع نوعی بیان کنایی - تمثیلی درباره باب بیستم مکاشفه یوحنا است. به طور خلاصه نظر او در این زمینه چنین است: مراد از رستاخیز نخست در باب مذکور در واقع تولد مجدد و روحانی عیسی مسیح در غسل تعمید (48) است؛ «یوم‌البست» هزار ساله پس از شش هزار سال تاریخ جهان اشاره به نوعی حیات سرمدی است، یا به عبارت دیگر عدد هزار بیانگر مفهوم کمال است و آخرین هزاره را باید به عنوان آخر‌الزمان - مرحله کمالیه عالم هستی - فهمید؛ و تمامی وقایع مربوط به سلطنت مسیح که رساله مکاشفه از آنها خبر داده، تنها می‌توانند برای کلیسا محقق شوند. (49)
تبیین و توجیه آگوستین مورد پذیرش بسیاری از متکلمان غربی پس از او قرار گرفت و‌اندیشه هزاره‌گرایی به شکل و محتوای اولیه و خام آن دیگر مورد ادعا و دفاع کسی واقع نشد، به گونه‌ای که مثلاً «ابیونی‌ها» (50) با وجود اعتقاد راسخ به قیام عیسی مسیح، در آثار و نوشته‌های متأخرشان، مدافعان هزاره سلطنت عیسی مسیح را از شمار بدعت‌گذاران به حساب آورده‌اند. علاوه بر اینها، رویکرد کلیسا در این زمینه، به دلیل نزدیک شدن به دستگاه امپراتوری روم و کسب برخی مناصب دنیوی دستخوش تغییر و دگرگونی شد. بی‌تردید این امر در مقایسه با دوره مسیحیانی که در ایام محنت و فشار دستگاه حاکمه در انتظار ظهور مجدد عیسی مسیح و غلبه او بر دشمنانش بوده‌اند، تأثیر بسزایی بر دوری و انصراف مسیحیان از هزاره‌گرایی سنتی داشته است. بدین ترتیب دیدگاه‌ها و تمایلات هزاره‌گرایی سنتی تدریجاً از میان رفتند، زیرا همچنان که پیش‌تر اشاره شد، با وجود گسترش زیاد این عقیده میان مسیحیان مؤمن و حتی حمایت آباء اولیه کلیسا، هیچ‌گاه آموزه‌های هزاره‌گرایی به عنوان یکی از ارکان و مقولات «ایمان» مبتنی بر نوشته‌های کتاب مقدس از سوی کلیسا پذیرفته نشد.
در قرون وسطا، هزاره‌گرایی نه در سطح الهیات رسمی و نه حتی در عرصه تصورات و عقاید مردمان عادی به طور جدی مطرح نبود و اگر هم نظریاتی همچون نظریات یکی از روحانیون متعلق به فرقه فرانسیسکن‌ها به نام یعقوب فلوریسی (51) در خصوص نوشته‌های مکاشفه‌ای مطرح می‌شد، تنها به صورتی خاص از بازسازی معنوی و روحانی کلیسا دلالت داشت ونه صریحاً به بازگشت و رستاخیز عیسی مسیح. حتی نظریه‌ای همانند «اسطوره‌های امپراتوری» (52) که تأسیس سلطنتی عالم‌گیر و سعادتمند را به دست امپراتوران بزرگ در آینده پیش‌بینی می‌کرد، در حقیقت متضمّن امیدها وا نتظارات هزاره‌گراها و حامیان آنها در خلال نوشته‌هایشان بود، اما با وجود این، مسئله اصلی و بنیادین، یعنی بازگشت مسیح و ارتباط سلطنت او با رستاخیز قدیسان، تقریباً کم‌رنگ و فراموش شده بود، زیرا اساساً هزاره سلطنت عیسی مسیح برای آنها گمنام و ناشناخته بود.
در قرن شانزدهم و با ظهور مذهب پروتستان، شکل جدیدی از مفاهیم و آرمن‌های هزاره‌ای به میدان آمد. نخستین فرقه‌های پروتستان به ویژه «آناباپتیست‌ها» (53) به عصری جدید و طلایی تحت حاکمیت عیسی مسیح معتقد بودند که پس از غلبه بر امپراتوری‌های دنیوی (سکولار) و متعاقب آن حاکمیت پاپ (54) آغاز خواهد شد. در سال 1534 فرقه مذکور «حکومت جدید یهودیان» را در منطقه «وستفالی» (55) تشکیل دادند که مدافع اشتراک اموال و حتی زنان به عنوان مقدمه ظهور عیسی مسیح بودند. افراط آنها در عقیده و آرمان هزاره‌گرایی سبب واکنش مراجع کلیسایی و انتشار دو بیانیه علیه آنان شد و به همین دلیل حتی الهیات لوتری با عنوان و تابلوی «الهیات اصلاح شده» (56) جایگاه چندانی در میان مخاطبانش پیدا نکرد. اما با وجود این، در خلال قرون شانزده و هفده، شماری از عارفان و پیروان سنت مکاشفه‌ای و در مناطق مختلفی از اروپا صورت جدیدی از اعتقاد به هزاره سلطنت مسیح را مطرح کردند. در آلمان فرقه «برادران بوهمیایی مو موراویانی»؛ (57) در فرانسه شخصی به نام پیر ژوری (58) و در انگلستان زمان کرامول، (59) گروهی با عنوان «مستقل‌ها» (60) اعتقاداتی از این دست را تبلیغ می‌کردند. می‌توان گفت مرحله جدیدی از گسترش دیدگاه‌های هزاره‌ای در میان پروتستان‌ها با ظهور فرقه «پارسایان» (61) تکوین یافت. در آلمان از معروف‌ترین اشخاص مدافع هزاره‌گرایی بنگل (62) و کروسیوس (63) بودند که تعدادی از چهره‌های علمی و فرهنگی آن زمان را پیرو خویش ساختند و تدریجاً در آلمان میدان وسیعی از ‌اندیشه‌های یاد شده فراهم گردید. پروتستان‌هایی نظیر گروه «وُرتمبرگ» (64) با اعتقاد به اینکه در هنگام بازگشت عیسی مسیح به او نزدیک‌تر باشند به فلسطین مهاجرت کردند. برخی از فرقه‌های متعصب و افراطی پروتستان در انگلستان و آمریکای شمالی نظیر «مورمون‌ها»، (65) «آدونتیست‌ها» (66) و مانند اینها، آموزه‌های هزاره‌گرایانه و مکاشفه‌ای را سخت تبلیغ و ترویج کرده و به زعم خود در انتظار بازگشت عیسی مسیح و تأسیس سلطنت فراگیر او در آینده نزدیک بودند. در مقابل، برخی از متکلمان کاتولیک قرن نوزدهم نظیر پاگانی (67) با کتاب پایان جهان (68) (1856)، اشنایدر (69) با کتاب در باب نظریه هزاره‌باوری (70) (1859)، رولینگ (71) با کتاب تبیین مکاشفه یوحنا (1959)، نوعی هزاره‌گرایی معتدل و اصلاح شده به ویژه بر پایه تفسیرهایشان از مکاشفه یوحنا عرضه نمودند.
با آغاز سال 2000 میلادی، حجم وسیعی از کتاب‌ها و مقالات، به غیر از شبکه‌هایی رادیو - تلویزیونی و سایت‌های اینترنتی به موضوع «هزاره جدید» و ظهور تحولی فراگیر اختصاص یافت. نام برخی از این آثار و نوشته‌ها خود گویای محتوا و جهت‌گیری آنها از جهت موضوع است:
* به سوی آخرالزمان، (72) نوشته جان آپدیک، (73) رمانی درباره وقایع سال 2020؛
* دروازه دمشق، (74) نوشته رابرت استون، (75) درباره ظهور مسیح و حواریونش در آخرالزمان؛
* پرسش درباره هزاره سلطنت مسیح، (76) نوشته استفان گولد، (77) تحلیلی درباره وقایع آخرالزمان؛
* آخرالزمان: ایمان و ترس در سایه هزاره سلطنت مسیح، (78) نوشته دامین تامپسون، (79) تحلیلی درباره آخرالزمان؛
* پیشگویی آسمانی، (80) نوشته جیمز ردفیلد، (81) درباره یک جهش فوق‌العاده به سوی فرهنگ جهانی.
بخش‌های قابل توجهی از این سلسله آثار به آنچه که می‌توان آن را «روحانیت عصر جدید» (82) نامید، اختصاص دارند و غالباً به طور مستقیم ارتباطی با آغاز هزاره جدید و تحولات عادی آن ندارند. امروزه شاهد احیای دوباره آثار و نوشته‌های نوستراداموس (83) منجم فرانسوی قرن شانزدهم هستیم که فاصله میان سال‌های 1992 تا 2003 را زمان تحول و دگرگونی عظیم پیش‌بینی کرده بود، البته با قید این نکته که سال 2000 به لحاظ ارزش نمادین خاصی که دارد، ویژگی برتری نسبت به سال‌های قبل و بعد از خود می‌یابد.
پاپ ژان پل دوم (84) آغاز سال 2000 را عید و جشن ویژه صلح اعلام کرد و به دنبال آن میلیون‌ها مسیحی برای زیارت سرزمین مقدس (بیت‌المقدس) خود را آماده کرده و حتی دولت اسرائیل برای مواجهه با هجوم زائرین ونیز مقابله با گروه‌های به اصطلاح «رستاخیزی» (85) که ممکن بود برای تحقق برخی پیشگویی‌های مکاشفه یوحنا به وجد آمده و دست به اقدامات خطرناک بزنند، تمامی امکانات خود را بسیج کرد. هیجان ناشی از تبلیغات و پیشگویی‌ها به حدی بودکه وقوع بحران و آشوب در برخی مناطق جهان کاملاً مورد انتظار بود ولی در نهایت سال 1999 به پایان رسید وهمه چیز همانند گذشته تکرار شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. مکاشفه یوحنا، 1/20-7.
2. Rapture
3. Gerinthus (the Gnostic)
4. Eusebius, p. 152
5. Papias
6. Hierapolis
7. Irenaeus
8. Presbyteri
9. St. Barnabas
10. Jewish lSabbath
11. پیدایش، 2/2.
12. Polycarp
13. Gnostics
14. Justin (The Martyr)
15. Dialogue with Tryphon
16. Montanistic Movement
17. Tertullianus
18. Montanism
19. Prophetic Books
20. Post - Apostolic Period
21. Apostolic tradition
22. Caius
23. Hippolitus of Rome
24. Origenes of Alexandria
25. Ecclesiastical theology
26. Allegorism
27. Nepos
28. Dionysius
29. Eusebius, VII, 14.
30. Methodius
31. Olympus
32. Symposion
33. Eusebius, IX, 15.
34. Apollinaris
35. Apollinarism
36. St. Basil
37. St. Epiphanus
38. St. Jerume
39. Lactantius
40. Sybilline
41. Golden Age
42. Victorinus
43. Sulpicius Severus
44. St. Ambrose
45. Two fold Resurrection
46. St. Augostinus
47. De Civitate Dei (City of God)
48. Baptism
49. City of God, II, 5-7.
50. Ebionites
51. Jacob of Floris
52. Emperor myths
53. Anabaptists
54. Papacy
55. Westphalia (Munster)
56. Reformed theology
57. Bohemian and Moravian Brethren
58. Pierre Jurien
59. Cromwell
60. Independents
61. Pietism
62. Bengell
63. Crusius
64. Wurtemberg
65. Mormons
66. Advventistds
67. Pagani
68. The End of the World
69. Schneider
70. Die Chiliastische Doktrin
71. Rohling
72. Toward the End of Time
73. John Updike
74. Damascus Gate
75. Roberts Stone
76. Questioning the Millennium
77. Stephan Gould
78. The End of Time: Faith and Fear in the shadow of the Millennium
79. Domin Tompson
80. The Celestine Prophecy
81. James Redfield
82. New age Spirituality
83. Nostradamus
84. John Paul II
85. Domesday

منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزاره‌گرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

هزاره سلطنت عیسی مسیح

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
هزاره‌گرایی مسیحی (3)
آنچه که در ابتدا ضروری به نظر می‌رسد، تقریر فهم مسیحیان از هزاره‌گرایی و به ویژه مناسبت آن با بازگشت و سلطنت عیسی مسیح می‌باشد. معنای بنیادین هزاره‌گرایی - آن گونه که نویسندگان مسیحی دریافته‌اند - می‌تواند بدین قرار باشد:
در آخرالزمان، عیسی مسیح با تمامی شکوه و جلالش به منظور برقراری برابری و عدالت وغلبه بر نیروهای شیطانی و تأسیس حکومتی شکوهمند بر زمین، برای برخورداری و تمتّع انسان‌ها از عالی‌ترین نعمات روحانی و مادی، باز خواهد گشت؛ در این زمان وی خود فرمانروا است و تمامی انسان‌های عادل - از جمله قدیسان (1) - زنده شده و در آن حکومت سهیم خواهند شد. (2) در پایان این سلطنت، قدیسان به همراه عیسی مسیح به ملکوت آسمان عروج کرده و در همین حال انسان‌های شرور - که آنها نیز دوباره زنده گردیده‌اند - به عذاب ابدی دچار می‌شوند. مدت زمان رمانروایی شکوهمند عیسی مسیح و قدیسان او بر روی زمین غالباً دوره‌ای برابر هزار سال تلقی شده که عموماً از آن به «هزاره سلطنت مسیح» تعبیر می‌شود و در عین حال اعتقاد و باور به تحقق سلطنت یاد شده در آینده با عنوان «هزاره‌گرایی» مشخص شده است.
بدین ترتیب، مؤلفه اصلی و مشترک هزاره‌گرایی مسیحیت، همین اعتقاد به سلطنت هزار ساله است ولی در عین حال فرقه‌ها، گرایش‌ها و حوزه‌های مختلف مسیحی در جزئیات تحقق، شرایط و مکان - و حتی امکان - سلطنت هزار ساله مسیح با یکدیگر اختلاف دارند. با وجود این عناصر اصلی این باور و عقیده می‌تواند چنین باشد:
* رجعت عیسی مسیح با تمامی شکوه و قدرت و جبروتش؛
* تأسیس حکومتی زمینی توأم با عدالت؛
* رستاخیز قدیسان و سهیم شدن آنها در این حکومت؛
* نابودی قدرت‌هایی که دشمن خداوند به شمار می‌آیند؛
و بالاخره:
* در پایان این حکومت و سلطنت و پس از آنکه انسان‌های عادل به ملکوت آسمان عروج کنند، رستاخیز کبری (3) و روز داوری نهایی آغاز می‌شود، در حالی که انسان‌های شرور به اعماق آتش دوزخ (4) و عذاب همیشگی در خواهند افتاد.
همان گونه که ذکر شد، اعتقاد به سلطنت یاد شده - با تلفیقی از وجهی طبیعی و وجوهی فوق طبیعی - فی‌نفسه ریشه در باورهای یهودیان به ظهور منجی این جهانی (5) و در زمینه سنت پیشگویانه عهد عتیق دارد. مشهور آن است که قوم یهود به جهت پیشینه خاص اجتماعی‌شان و محرومیت از دولت و حاکمیت ملی واحد، همواره در انتظار ظهور «مسیحا» و نجات‌دهنده‌ای بوده‌اند که در ضمن به ویژگی‌های قدرت و کشورگشایی نیز مجهز باشد. اما علاوه بر ویژگی طبیعی و این جهانی نجات دهنده مورد نظر یهود، ویژگی فوق طبیعی و آسمانی او نیز برجسته است، به گونه‌ای که «یهوه»، (6) خدای یهودیان بر همه نیروهای متخاصم غلبه کرده و سلطنت فراگیر بنی اسرائیل را تجدید خواهد کرد. این معنا علاوه بر رسایل پیشگویانه عهد عتیق، نظیر اشعیاء، دانیال، ارمیا، زکریا و مانند آن در کتاب‌های اخنوخ (7) و استر (8) نیز انعکاس یافته و نمایانگر جزئیات مختلف ظهور مسیح، شکست اقوام بیگانه و دشمن و تجدید حیات قوم یاد شده می‌باشد. در اینجا به نظر می‌رسد عناصر طبیعی و فوق طبیعی در مفهوم سلطنت مسیحایی و دوره آخرالزمان با یکدیگر ممزوج گردیده و به نوبه خود ترکیبی از اوصاف مربوط به پایان نظم عالم حاضر و پدید آمدن عصری جدید که هم زمان با سلطنت شکوهمند برگزیدگانی از بندگان می‌باشد را عرضه می‌کند. ویژگی‌ها و اوصافی که درباره این دوره در آثار و نوشته‌های قدیم و جدید دیده می‌شود، گرچه ظاهراً مربوط به طبیعت محسوس و ملموس و زندگانی عادی روزمره است، ولی در عین حال از جنبه‌های مبهم و رازگونه نیز برخوردارند.
در آموزه‌های انجیلی عهد جدید آشکارا بر این امر تأکید شده که چگونه یهودیان در زمان عیسی مسیح عمیقاً در انتظار یک سلطنت مسیحایی زمینی بوده‌اند، (9) ولی منجی‌ای که آمد، تنها بشارت ملکوت خداوند و تطهیر (10) و رهایی انسان از گناهانشان را داد، (11) ملکوتی که واقعاً با تولد او آغاز شد. بدین ترتیب هیچ نشانه‌ای درباره سلطنت هزار ساله عیسی مسیح در اناجیل و رساله‌های پولس قدیس (12) دیده نمی‌شود وهمه چیز حول یک فضای روحانی و دینی می‌گردد؛ حتی آنجا که از رستاخیز و روز داوری سخن گفته می‌شود. البته این در مورد آخرین رساله عهد جدید یعنی مکاشفه یوحنّا (13) استثنا دارد، زیرا در آنجا در قالب ادبیات و روایت ویژه‌ای، غلبه بر دشمنان خداوند و قدیسان - که به صورت نمادین، حیوان تصویر شده‌اند - ونیز پیروزی بر دجّال (14) و بالاخره پیروزی نهایی عیسی مسیح و همراهانش وعده داده شده است. صحنه‌ها، موقعیت‌ها و عوامل توصیف شده در این رساله شباهت زیادی به محتوا و شخصیت‌های توصیف شده در برخی رسایل عهد عتیق، به ویژه رساله‌های دانیال، (15) اخنوخ، (16) اشعیاء (17) و مانند آن دارند. برای نمونه ادعا شده که شیطان به مدت هزار سال در قعر دوزخ به زنجیر کشیده شده و انسان‌های عادل و با فضیلت دوباره زنده می‌شوند ودر سلطنت عیسی مسیح شرکت می‌کنند.
اگرچه دشوار است که بتوان به دقت درباره تصاویر عرضه شده در ادبیات مکاشفه‌ای (18) و دعاوی و پیشگویی‌های آنها نظر داد، اما بدون شک می‌توان گفت تمامی توصیفات آنها بر نبرد روحانی میان عیسی مسیح و کلیسا در یک سو و نیروهای شیطانی و پلید در سوی دیگر تمرکز دارد. با وجود این بسیاری از مسیحیان - به ویژه در آسیای صغیر، روسیه و قفقاز - تا آنجا پیش رفته‌اند که معتقدند ادبیات مکاشفه‌ای عهد عتیق و باورهای یهود، معنای دقیق‌تری به توصیفات مکاشفه یوحنا بخشیده است؛ و در نتیجه از اینجا نظرگاه هزاره‌گرایی گسترش یافته و هواداران پروپاقرصی نه تنها میان بدعت‌گذاران و نوکیشان، بلکه میان مسیحیان متعصب کاتولیک نیز به دست آورده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Saints
2. در اینجا معنای حکومت و فرمانروایی دقیقاً به همان معنا ودلالت‌های «سلطنت» - و معادل لاتین آن Kingdom - اخذ شده است و گویا هیچ صورتی از صُور حکومتی دنیای جدید در آن دیده نمی‌شود.
3. Universal Resurrection
4. Hell
5. Temporal Messiah
6. Jehovah
7. Henoch
8. Esdras
9. برای نمونه در: متی، 36/24-44 و مرقس، 21/13-27.
10. Sanctification
11. لوقا، 18/13-30.
12. Paul, the Epistles
13. Revalation to John
14. Antichrist
15. Daniel
16. Onuch
17. Isaiah
18. Apocalypse

منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزاره‌گرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

مکاشفه یوحنا؛ تفسیرها و رویکردها

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
هزاره‌گرایی مسیحی (4)
در طی قرون متمادی، چهار شیوه و دیدگاه متداول برای مطالعه و تفسیر مکاشفه یوحنا وجود داشته که در بنیاد با ادبیات مکاشفه‌ای رسایل عهد عتیق و به ویژه کتاب دانیال (1) مرتبط بوده‌اند. این دیدگاه ها عبارتند از:
دیدگاه گذشته‌گرا، (2) دیدگاه آینده گرا، (3) دیدگاه ایدئالیستی (4) و دیدگاه تاریخی.
1. دیدگاه گذشته‌گرا (برگرفته از واژه لاتینی Praeterire به معنای «عبور کردن» و «گذشتن») رساله مذکور را در بستر تاریخی دوره حیات مؤلف، یعنی ا واخر قرن نخست میلادی در زمان آزار و اذیت فرمانروایان رومی نرون و دامیتین تفسیر کرده و به حوادث جزئی در این زمینه توجه خاصی دارد.
2. دیدگاه تاریخی معتقد است یوحنا رخدادهای مهم و برجسته تاریخ از زمان تولد عیسی مسیح تا پایان عالم را به صورت رمزی و نمادین ثبت و ضبط کرده و به دیگر سخن، این کتاب رخدادهای عصر مسیحی را پیشاپیش به نگارش درآورده است، رخدادهایی نظیر ظهور کلیسای روم، وقوع جنگ‌های صلیبی، دادگاه تفتیش عقاید (5) و نیز نهضت اصلاح دینی (6) که همگی به شکل نمادین و رمزی به ویژه در خلال فصول نهم تا شانزدهم رساله مذکور در قالب مفاهیمی چون «هفت بلا» (7) و «هفت صدای شیپور» (8) بیان گردیده‌اند. مشکل مهمی که با قبول چنین دیدگاهی پیش می‌آید این است که خواننده باید به طور مدام خود را با وقایعی که در آینده رخ خواهد داد وفق دهد، یا به عبارت دیگر رخدادهای آتی را به نحوی در زمینه دعاوی مکاشفه یوحنا توجیه وتأویل کند. برای نمونه، یکی از مفسران کتاب مقدس در قرن نوزدهم به نام آدام کلارک (9) که در حدود 1830 به نویسندگی اشتغال داشته، لاجرم تفسیر خود را با جنگ‌های ناپلئون به پایان برده است.
3. دیدگاه ایدئالیستی چنین است که مکاشفه یوحنا را به مثابه رویارویی نمادین و جاودانه - صرف نظر از حوادث جزئی تاریخ - لحاظ می‌کند که این امر مبیّن ستیز همیشگی نیروهای شر علیه نیروهای خیر - و مشخصاً عیسی مسیح و یارانش - است و بر هر عرصه‌ای از حیات بشر قابل اطلاق بوده و به یک واقعه تاریخی خاص منحصر نمی‌باشد. بدین ترتیب حیوانی که در رساله مذکور بندگان خدا را اذیت و آزار می‌رساند می‌تواند نماینده هر نیروی پلیدی باشد که در تمامی زمان‌ها و مکان‌ها در برابر هر آنچه که خیر است دشمنی ورزد. بر این اساس، پیام اصلی مکاشفه یوحنا این است که در آخرالزمان سرانجام عیسی مسیح پیروز می‌شود وآخرالزمان همان روزی خواهد بود که مسیح دوباره ظهور می‌کند.
4. دیدگاه آینده‌گرا که در قرن بیستم با اقبال فراوان مسیحیان بنیادگرا (10) و انجیلی (11) مواجه و دوباره احیا گردیده است، مکاشفه یوحنا را بازنمایی دقیق حوادث روزهای پایانی تاریخ، به ویژه در هفت سال پایانی آن لحاظ می‌کند. مطابق این دیدگاه، تمثیل‌ها و نمادهای مکاشفه یوحنا (چهار سوارکار، (12) حیوان‌ها، شیپورها، جام‌های عذاب، (13) ...) حکایت از رخدادهای واقعی و عینی دارند که در هنگام دوره ی به اصطلاح «محنت کبری» (14) و پیش از آخرالزمان به وقوع می‌پیوندند، زیرا بخش اعظم حوادثی که در رساله مذکور از آن یاد شده هنوز پدیدار نشده و امور مهمی در راه است! بر مبنای این دیدگاه قرن حاضر به نحو خاصی پیشگویی‌های مکاشفه یوحنا را متحول ساخته و در نتیجه، میلیون‌ها نفر از مسیحیان متعصب، از مبلغان تلویزیونی، سخنرانان و واعظان «عید پنجاهه» (15) گرفته تا هنرمندان و چهره‌های سیاسی و اجتماعی به توجیه و تأویل رویدادهای روز علاقه نشان می‌دهند. شگفت آنکه حتی اشغال سرزمین فلسطین و تشکیل حکومت اسرائیل در سال 1948 را از زمره وقایع آخرالزمانی قلمداد کرده، آن را نشانه تحقق پیشگویی‌های عهد عتیق و مؤیّد دعاوی مکاشفه یوحنا می‌دانند! کار بدانجا رسیده که شکست جبهه اعراب در جنگ شش روزه سال 1967 را نیز تفسیر دقیق و عینی نوشته‌های پیشگویانه جلوه می‌دهند!
اما نقطه اوج این گونه توجیهات و تبلیغات رسانه‌ای بر واقعه‌ای موسوم به «نبرد ‌هارمجدّون» (16) متمرکز شده است. عباراتی که در عهد عتیق در کتاب‌های زکریّا (باب 14)، دانیال (باب 11) و یوئیل (باب 3) ونیز در عهد جدید در متّی (باب 24) و لوقا (باب 21) آمده، قراینی برای تفسیر گروه‌های افراطی و دستاویزی برای برخی مبلغان مذهبی قرار گرفته‌اند تا نشان دهند امور جهان مطابق پیشگویی‌های کتاب مقدس به پیروزی گروهی خاص که امروزه با عنوان ویژه «مسیحیان صهیونیست» (17) خوانده می‌شوند، به پیش می‌رود. ادعای این گروه صراحتاً چنین است که هیچ یک از حلقه‌های زنجیره حوادث واتفاقات امروز و فردا، بدون احیا وحمایت از دولت اسرائیل، اورشلیم یهودی، بازسازی معبد سلیمان و در یک کلام تبلیغ و توجیه اعمال رژیم صهیونیستی معنا نخواهد داشت! یقیناً چنین دیدگاه انحرافی، نژاد‌پرستانه و ایدئولوژیک در تاریخ دو سنت یهودی و مسیحی سابقه نداشته است. کار بدانجا رسیده که با همکاری صهیونیست‌ها و مسیحیان بنیادگرا، طرح‌ها و نقشه‌هایی برای تخریب بیت‌المقدس - به بهانه دستیابی به آثار باقی مانده از معبد سلیمان - تهیه گردیده و برای تحقق این نقشه‌ها مبالغ هنگفتی از شهروندان آمریکایی جمع‌آوری می‌گردد. (18)
در این میان یهودیان ارتدوکس به تحکیم دولت اسرائیل، مهاجرت و جذب یهودیان به اورشلیم و حاکمیت مطلق یهودیان سخت علاقه نشان می‌دهند، اما شگفت آنکه مسیحیان بنیادگرا نیز آرمان دیگری را تبلیغ می‌کنند. بنابر ادعای اینها، چنانچه پیشگویی کتاب مقدس درباره «دجّال» (19) بخواهد تحقق یابد، باید معبد جدیدی که در واقع همان معبد دجّال است تأسیس شده تا بدین طریق زمینه ظهور عیسی مسیح نیز فراهم گردد. از دیگر سو، یهودیانی نیز هستند که معتقدند ساخت معبد سوم در واقع سرآغاز عصر مسیحایی است!
یکی از نویسندگان معاصر در این زمینه می‌نویسد:
در آمریکا یهودیانی وجود دارند که می‌خواهند به هر وسیله که شده معبد سلیمان را به تصرف خود در آورده و مسیحیانی نیز هستند که می‌خواهند معبد یهودی بازسازی و سپس ویران گردیده تا نبرد نهایی میان نیروهای خیر و شر (= نبرد‌ هارمجدّون) در آخرالزمان آغاز شود و البته قاطبه مسلمانان نیز هرگز نمی‌توانند تخریب قبة‌الصخره (20) را شاهد باشند. اما شگفت آنکه رسانه‌های حامی صهیونیست‌ها و مسیحیان بنیادگرا دائماً از صلح و حلّ مناقشه خاورمیانه دم می‌زنند! (21)
توجیهات نوپدیدی نیز در زمینه وقایع آخرالزمانی وجود دارد از جمله اینکه ا‌رتباط جهانی حاصل از فناوری اطلاعات - مانند تلویزیون، اینترنت، رایانه و صنعت دیجیتال - این امکان را به وجود آورده که به نحو عینی نوعی از تسلط جهانی و همه جانبه‌ای را شاهد باشیم که در فصول 11، 13، 17 و 18 مکاشفه یوحنا از آن سخن رفته است، حتی اینکه برخی از این تفسیرها، ظهور «دولت جهانی»، «اقتصاد جهانی» و تحولات ناگهانی در مرحله بین‌المللی را به پیشگویی‌های رساله مذکور مرتبط می‌سازند! در مکاشفه یوحنا همچنین توصیفاتی درباره قحطی عالم‌گیر، بیماری‌های خطرناک و مُسری، زلزله‌های ویران گر، امواج سیل‌آسا، آب‌های آلوده و حتی اصابت اشیای آسمانی به زمین (22) آمده که به اعتقاد این گروه از مفسران، اموری تخیلی و وهمی نیستند، بلکه برعکس واقعاً رخ خواهند داد و حتی آنچه که عیسی مسیح در انجیل لوقا درباره وقوع تغییراتی در آب و هوا و آشفتگی‌های کیهانی می‌گوید، (23) در واقع نشانه‌هایی بارز از بازگشت او به زمین است! با ملاحظه این گونه تفسیرها و گرایش‌ها، جای تعجب نخواهد بود که بشنویم در زمان وقوع جنگ جهانی دوم عده‌ای از یهودیان و مسیحیان آمریکا، انگلستان، آلمان نازی و شخص هیتلر را نمادی از شخصیت «حیوان» (24) در مکاشفه یوحنا می‌دانستند و در همان زمان جریان نسبتاً فراگیری با عنوان «جنبش پیشگویی کتاب مقدس» (25) به کار تبلیغ و نشر عقاید افراطی سخت اشتغال داشتند. البته در کنار اینها، دیدگاه‌های مخالف و انتقاد‌آمیزی نیز وجود داشته و دارند که این نوع تفسیرها و عقاید مرتبط با آنها را بی‌اساس و فاقد مبنای صحیح می‌دانند. از زمره آنها راولی (26) محقق معاصر کتاب مقدس است که می‌نویسد:
... بیش از دو هزار سال از اثبات واهی بودن این آرزوها می‌گذرد و باید امروز نسبت به احیا و پذیرش مجدد آن هشیار بود. نویسندگان این کتاب‌ها که به نجات قریب‌الوقوع امید داشته‌اند و نیز مفسران آنها که بر این باور بودند که نقطه رهایی قطعی در روزگار آنها به وقوع می‌پیوندد، سخت در اشتباه بوده‌اند و نیز آنهایی که مبانی و امیدهای مشابه را زنده می‌کنند و معتقدند که این پیشگویی‌ها متحقق خواهند شد، به همان ‌اندازه در اشتباه به سر می‌برند ... . (27)
اساس هزاره‌گرایی در سنت مسیحی را باید در مضامین رساله مکاشفه یوحنا، به ویژه در باب بیستم آن جستجو کرد. بر مبنای این رساله، امروزه چهار رویکرد کلامی - فلسفی درباره هزاره‌گرایی را از یکدیگر متمایز ساخته‌اند:
* رویکرد ماقبل هزاره‌گرایی تاریخ؛ (28)
* رویکرد ماقبل هزاره‌گرایی قومی؛ (29)
* رویکرد پساهزاره‌گرایی (30) (یا هزاره‌گرایی مدرن)؛
* رویکرد هزاره‌گرایی (31) (یا هزاره‌گرایی کلاسیک).
آنچه که سبب تمایز رویکردهای مذکوراز یکدیگر شده، زمینه‌های تاریخی هر کدام از آنها بر مبنای مفهوم «هزاره» (32) است، البته بدان گونه که در باب بیستم مکاشفه یوحنا انعکاس یافته است. با این وصف شایسته است خلاصه‌ای از ویژگی‌های هر کدام از رویکردهای یاد شده را مطرح کنیم.

الف) ماقبل هزاره‌گرایی تاریخی

به عقیده برخی محققان تاریخ مسیحیت، نظریه «بازگشت مسیح»، سلطنت و شوکت او نه مفهومی متأخر، بلکه ریشه و سابقه‌ای کاملاً تاریخی داشته وهمان دیدگاه کلیسای اولیه و تاریخی بوده است. همچنین به طور کلی آن دسته از مسیحیان که اعتقاد دارند بازگشت مجدد عیسی مسیح آغازگر دوران هزار ساله‌ی استقرار عدالت در جهان است، با عنوان «ماقبل هزاره‌گرا» نامیده شده‌اند. از زمره این محققان جان والوورد (33) است که درباره ماهیت تاریخی این نظریه چنین می‌نویسد:
... شواهد تاریخی متعدد حاکی از آن است که الهیات عهدین و نیز الهیات آغازین کلیسا نه تنها صورت ماقبل هزاره‌گرا (34) داشته، بلکه صورت اصلی آن عملاً تا زمان آگوستینوس [قرن پنجم میلادی] مورد شک و تردید نبوده، الا مواردی که از سوی شکاکان و کافران مطرح شده است. اعتقاد به بازگشت عیسی مسیح به عنوان مقدمه‌ای برای تأسیس سلطنتی بر پایه حق و عدالت در زمین، تقریباً انتظار یکسان یهودیان در زمان تجسّد [عیسی مسیح] و هم کلیسای اولیه برای تحقق پیشگویی‌های عهد عتیق بوده است. به این دلیل هسته اصلی این باور، ماقبل هزاره‌گرایی است، هر چند ممکن است درجزئیات با صورت مؤخرش متفاوت باشد. (35)
دیدگاه این نویسنده در خصوص تفاوت میان «ماقبل هزاره‌گرایی تاریخی» وصورت جدید آن کلیدی است که می‌تواند مفهوم صحیح دیدگاه‌های کلیسای اولیه در مورد بازگشت مسیح را روشن سازد. به گواهی تاریخ ، دیدگاه‌های کلیسای اولیه درباره بازگشت دوباره مسیح بسیار متفاوت از دیدگاه‌های جدیدی است که با عنوان «ماقبل هزاره‌گرایی فرقه ای» مطرح می‌گردد. از وجوه این تفاوت و تمایز در مفهوم بسیار مهم «پاروسیا» (36) (که همان بازگشت یا حضور دوباره مسیح است) بروز می‌کند. اساس مطلب این است که «هزاره باوری»، نوعی آینده معادشناسانه را به تبعیت از مفهوم «پاروسیا» به دو مرحله متمایز از هم، یعنی یک دوره زمانی و قابل مشاهده و یک دوره سرمدی و مطلق تقسیم می‌کند. البته باید متذکر شد که بر مبنای دیدگاه سنتی ارتدوکسی و همچنین تفسیر و روایت پولسی (پولس قدیس) از کتاب مقدس، قرینه‌ای در خصوص چنین ثنویت معادشناسانه را نمی‌توان در این کتاب یافت و تنها می‌توان گفت مطابق نصوص کتاب مقدس حالت سرمدی و جاودانه عالم با بازگشت مسیح آغاز خواهد شد. (37) مطابق این دیدگاه، کلیسای اولیه چنین باور داشته است که مفهوم «هزاره» به مثابه یک دوره زمانی که با آمدن مسیح آغاز می‌شود، در واقع ناظر به وجه سرمدی (38) انسان است، نه صورت سلطنت فردی خاص بر روی زمین. به لحاظ تاریخی، در قبال اعتقاد کلیسای اولیه درباره هزاره‌گرایی، محدودیت‌هایی برای آن به وجود آمده و ظاهراً مکاشفه یوحنا برای رهایی آباء نخستین از چنین محدودیت‌ها و آزارهایی تکوین یافته است. شاهد بر این معنا شرایط و وضعیتی است که مسیحیان قلمرو امپراتوری در چند قرن اولیه میلادی با آن مواجه بوده‌اند. جوهره اصلی این رساله فرا رسیدن پیروزی عیسی مسیح بر دشمنان و شیاطین و استقرار حکومت خداوند است. بدین ترتیب غایت و آمال مسیحیان اولیه بازگشت پیروزمندانه مسیح و غلبه بر دشمنانش بود. آنها بر این اعتقاد بودند که آمدن مسیح - پاروسیا - سرآغاز دوره جدیدی از زندگی توأم با صلح و صفای بشر است و بدین لحاظ نوشته‌های آباء نخستین در سه قرن اولیه میلادی غالباً درباره بازگشت مسیح موعود بوده است. گفتنی است که برخی محققان این گونه آثار را به صورتی تفسیر و تأویل می‌کنند که دلالت بر ادوار هزار ساله حکومت بر روی زمین می‌کند، اما غالب این آثار بطی به این موضوع ندارند.
بی‌تردید محرک و انگیزه اصلی چنین نوشته‌هایی و به دنبال آن شکل‌گیری آموزه‌هایی از سنخ آموزه‌های کلامی هزاره‌گرایانه و موعودگرایانه را می‌توان در آرزوی بشر برای تحقق عالمی بهتر و مطلوب‌تر دانست، عالمی که به وجهی با ‌اندیشه‌های اتوپیایی در طول تاریخ پیوند داشته است. دیدگاه نخستین متکلمان و متألهان مسیحی در خصوص مکاشفه یوحنا این بوده که عیسی مسیح در وقتی معین در امور جهان مداخله کرده و وقایع و امور آن را به نفع پیروان خود تغییر خواهد داد و بنابراین محور اصلی این رساله، امید به دخالت مستقیم و بی‌واسطه خداوند به منظور تغییر جهت تاریخ و غلبه خیر بر شر می‌باشد. در صدر مسیحیت، امید و باوری این چنین برای مؤمنانی که از آزار و محدودیت‌های دستگاه حاکمه رومی به ستوه آمده بودند، بسیار خوشایند بود و به نظر می‌رسد این امید و آرزو در واقع نوعی رستاخیز‌شناسی (39) رایج در سه قرن نخست میلادی بوده است که به ویژه در آثار نویسندگان مسیحی چون پاپیاس، (40) ایرنائوس، (41) ژوستین شهید، (42) ترتولیانوس، (43) هیپولیتوس، (44) متودیوس، (45) کومودیانوس (46) و بالاخره لاکتانتیوس (47) دیده می‌شود. والوورد و سایر نویسندگانی که نماینده دیدگاه‌های ماقبل هزاره‌گرایی‌اند، در خصوص اعتقاد کلیسای اولیه به سلطنت هزار ساله مسیح بر روی زمین، به عباراتی از ژوستین شهید استناد می‌کنند:
... من و سایر کسانی که از هر لحاظ مسیحیان واقعی هستند، اطمینان داریم که رستاخیزی برای مردگان خواهد بود و در یک دوره هزار ساله اورشلیم بازسازی و مرمت شده و گسترش خواهد یافت، همان‌گونه که حزقیال نبی (48) و اشعیای نبی (49) و دیگر انبیا وعده داده‌اند ... همچنین مردی از رسولان به نام یوحنا (50) که همراه ما بود، بر اساس مکاشفه‌ای که برایش رخ داد، پیشگویی کرد که همه مؤمنان به عیسی مسیح، به مدت هزار سال در اورشلیم رحل اقامت خواهند افکند و اجمالاً اینکه پس از آن دوره طولانی، در آنجا رستاخیز و داوری تمامی انسان‌ها رخ خواهد داد. (51)
اما در عین حال به نظر می‌رسد عبارات مذکور در تعارض با برخی مضامین کتاب مقدس است، چنان که برخی محققان اظهار کرده‌اند:
هیچ دلیل موجه و قانع کننده‌ای در کتاب مقدس برای توجیه تصورات هزاره‌باورانه قدیمی در خصوص بازگشت تمامی بنی‌اسرائیل به سرزمین مقدس و اینکه عیسی مسیح و قدیسان واقعاً بر تخت سلطنت تکیه خواهند زد و سلطنتی با شکوه و چشمگیر را بر روی زمین برقرار می‌کنند، نمی‌توان یافت و حتی در باب بیستم مکاشفه یوحنا، هیچ قرینه آشکاری درباره سرزمین مقدس، یهودیان و مخالفانشان به چشم نمی‌خورد. (52)
بدین ترتیب، دیدگاه به اصطلاح «ماقبل هزاره‌گرایی تاریخی» در مقابل شواهد و مستندات تاریخی سخت مورد تردید قرار گرفته و حداقل آن است که برای توجیه و دفاع از مدعیات خود بایستی قراین قابل قبولی از کتاب مقدس به ویژه عهد جدید عرضه کند.

ب) ماقبل هزاره‌گرایی قومی

از زمان آگوستین تا کنون دیدگاه غالب در خصوص بازگشت عیسی مسیح، دیدگاه هزاره‌گرایانه بوده است. همان‌گونه که قبلاً ذکر شد، در دوران محنت و محدودیت مسیحیان در قلمرو امپراتوری، افرادی بودند که با امید به بازگشت عیسی مسیح، از زمره مدافعان هزاره‌گرایی به شمار می‌رفتند ولی تعداد آنها ‌اندک و دامنه تبلیغ و اشاعه دیدگاه‌شان بسیار محدود بود، ضمن آنکه از حمایت کلیسا هم محروم بودند. از آن زمان تا اوایل قرن نوزدهم دفاع چندان قدرتمندی از این دیدگاه بروز نکرد.
در این زمان شخصی به نام جان داربی (53) بر اساس مفهوم «نجات»، (54) آن گونه که در الهیات مسیحی مطرح شده، نظریه‌ای را درباره بازگشت مسیح عرضه نمودکه اصطلاحاً «ماقبل هزاره‌گرایی قومی» لقب گرفته است. او طرح کلی «نجات خداوند» را به نظام‌های دینی مخلتف، یا ادواری که خداوند در آنها انسان‌ها را نسبت به اطاعت از احکام الهی مورد آزمایش قرار می‌دهد، تقسیم کرده است. به عقیده داربی، هر نظام دینی در بر گیرنده دیدگاه خاصی در مورد فلاح ورستگاری بشر است که به دین بعدی این اجازه را می‌دهد تا به دیدگاه خاص دیگری در مورد نجات دست یابد. در نظر او، به طور کلی نظام‌های ماقبل هزاره‌گرایی از هفت مؤلفه دینی با عناوین زیر برخوردارند:
معصومیت، (55) وجدان (آگاهی)، (56) حکومت بشری، (57) انتظار، (58) قانون، (59) لطف (60) و سلطنت (61).
مؤلفه‌های مذکور را می‌توان در قالب یک نظریه یا آموزه کلامی به نحوی ترکیب کرد که مشتمل بر مختصات و دعاوی پیامبرگونه‌ای همانند دعاوی هزاره‌گرایان شود؛ داربی این ویژگی‌ها و دعاوی را به شکل زیر مرتّب عرضه کرده است:
1. هزاره سلطنت مسیح، (62) دوره قهری آینده بشر است که در آن مسیح شخصاً و به نحو عینی همراه با قدیسانش به مدت هزار سال بر روی زمین سلطنت خواهند کرد.
2. قبل از این سلطنت، بازگشت قابل مشاهده مسیح صورت خواهد پذیرفت.
3. این بازگشت طی دو مرحله، دوره شور و شعف (63) و دوره ظهور (64) صورت خواهد گرفت. میان این دو مرحله فاصله قابل توجهی وجود دارد که در آن وقایع مهمی رخ خواهند داد.
4. شور و شعف مذکور در هر لحظه ممکن است رخ دهد، ولی قطعاً پیش از آن رنج بزرگی پدید خواهد آمد.
5. این شور و شعف، «آرزوی مقدس» (65) کلیساست.
6. کلیسا متشکل از کسانی است که در فاصله میان «عید پنجاهه» و شور و شعف یاد شده نجات خواهند یافت.
7. عصر غلبه کلیسا، دوره‌ای نامشخص و اسرارآمیز است (یعنی پیشگویی زمان دقیق وقوع آن ممکن نیست)، ولی تلویحاً می‌توان قبول کرد که میان هفته‌های شصت‌و‌نهم و هفتادم، مطابق پیشگویی‌های باب نهم از کتاب دانیال (66) عهد عتیق خواهد بود.
8. در فاصله میان کدو دوره یاد شده، وقایع «هفته پایانی» مطابق پیشگویی‌های باب نهم دانیال، باب بیست‌و‌چهارم متی وباب نوزدهم مکاشفه یوحنا از کتاب مقدس رخ خواهند داد.
9. در پایان دوره اول، گروهی از غیر مؤمنان، کلیسا را به عنوان مکان مقدس و خانه خدا در زمین انتخاب کرده و به آن خواهند پیوست.
می‌توان گفت این مضامین از دو خاستگاه مختلف نشئت گرفته است: یکی احساس نارضایتی عمیق بسیاری از مسیحیان واقعی از تجمل‌پرستی و دنیاطلبی بخشی از کلیسا در زمان‌های مختلف و دیگری امید و انتظار همیشگی مسیحیان نسبت به بازگشت عیسی مسیح مطابق پیشگویی‌های کتاب مقدس. (67)
اما برخی از محققان بر این دیدگاه خرده گرفته‌اند که چرا و چگونه می‌توان بر مبنای قاعده لطف و رحمت‌الهی، تنها گروهی از مؤمنان را شایسته نجات دانست و سایرین را از این موهبت محروم دانست؟ این در حالی است که آموزه پولس به ما می‌گوید:
... [دیگر فرقی نمی کند] که یهود باشد یا یونانی و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن، زیرا که همه شما در مسیح عیسی یکی می‌باشید. اما اگر شما از آن مسیح باشید، هر آینه نسل ابراهیم و بر حسب وعده، وارث هستید. (68)
به نظر می‌رسد دیدگاه مذکور ‌اندکی غیرمنصفانه باشد، زیرا نمی‌توان باور کردکه موضوعی بدین درجه از اهمیت و تأثیرگذاری در حوزه باورهای دینی، هیچ زمینه قبلی و خاستگاهی در کتاب مقدس نداشته باشد، گرچه نمی‌توان انکار کرد که افکار و آموزه‌هایی که در حکم «بدعت» (69) و انحراف تلقی شده‌اند، همواره در تاریخ ادیان وجود داشته و دارد و برای نمونه، از زمان پولس تا آگوستین افراد و دیدگاه‌هایی پدید آمدند که تصویری غلط از هزاره‌باوری عرضه کرده‌اند.
در تاریخ تحولات غرب، پس از پذیرش مسیحیت از جانب امپراتوری روم در اواسط قرن چهارم، هزاره‌باوری نظریه‌ای کاملاً بدعت‌آمیز تلقی شد. واقعیت این است که علی‌رغم گسترش و بسط چشمگیر آموزه هزاره‌باوری نباید آن را آموزه‌ای جهان‌شمول و از زمره مبانی اعتقادی کلیسا لحاظ کنیم، زیرا از چهره‌های شاخص کلیسا کسانی بوده‌اند که با این آموزه، مخالفت جدی ابراز می‌کردند. نخستین مخالف مشهور این آموزه کایوس، (70) کشیش رومی اوایل قرن سوم بوده است. نمونه دیگر اریژن اسکندرانی (71) است که به ویژه علیه عقاید و بدعت‌های فرقه «مونتانوسی» (72)- از جمله هزاره‌گرایی آنها - نوشته‌هایی را منتشر کرد. جروم قدیس (73) نیز از جمله این مخالفان بود که از خطابه و نوشته علیه بدعت‌گذاران و از جمله هزاره‌باوران از هیچ کوششی دریغ نورزید و تدریجاً دامنه مخالف با هزاره‌باوران از محدوده مراجع کلیسا به عموم کشانده شد. از دلایل این تغییر و تحول در زمینه عقاید و نظریات را باید به شرایط و مواضع تحول یافته کلیسا نسبت داد. مسیحیان در آغاز در آرزوی ظهور مجدد عیسی مسیح بودند و در نظر آنها سقوط امپراتوری روم صرفاً با تکیه بر قدرت معنوی و اخلاقی صلیب - بدون دخالت اراده فوق‌طبیعی شخص مسیح - امری محال و غیرممکن می‌نمود، اما با گسترش آموزه‌ها و تعالیم انجیل، امکان و احتمال پیروزی حتمی مسیحیت بر تمامی نیروهای متخاصم از طریق «قدرت روح» و همبستگی مؤمنان، جایگاهی مهم در اعتقادات مؤمنان مسیحی به دست آورد. (74)
با این وصف، در آنجا که مضامین کتاب مقدس به نجات گروه یا قومی خاص (یهودی، یونانی، مسیحی) اشاره می‌کند، چاره‌ای جز تأویل و تفسیر غیرظاهری باقی نمی‌ماند. با وجود این در دهه‌های اخیر، ویرایش جدیدی از کتاب مقدس - به ویژه در آمریکا - به عمل آمد که جنبه‌های فرقه‌ای و قومی در آن برجسته شد و عملاً «هزاره‌گرایی قومی» را تقویت و تشدید می‌کند، مانند نسخه مشهور به اسکوفیلد (75) که به ترتیب در سال‌های 1909، 1917 و 1967 در سطحی وسیع چاپ و منتشر گردید. در کنار ویرایش‌های جدید از کتاب مقدس، آثار و نوشته‌های متعددی نیز به بازار عرضه شد که به رشد سریع این روایت از هزاره‌گرایی در سطح جامعه آمریکا کمک کرد و در این مورد به ویژه باید به کتاب عیسی مسیح می‌آید، (76) اثر بلک استون (77) اشاره کرد که در سال 1878 منتشر گردید و بسیاری از محققان معتقدند که تأثیر آرای داربی بر این کتاب بسیار مشهود است. گفته می‌شود ویرایش یاد شده از کتاب مقدس کاملاً فرقه‌گراست و احتمالاً برای ترویج عمومی تعالیم پیشگویانه داربی و برخی فرقه‌های افراطی پروتستان انتشار یافته است. (78) در کنار اشاعه عقاید داربی و امثال او، جالب است بدانیم افرادی نیز در این سو و آن سو مدعی ظهور و بازگشت مسیح در وقت و تاریخی خاص شدند و برای نمونه شخصی به نام میلر (79) در آمریکا ادعا کرد که بر مبنای مضامین کتاب مقدس ، عدد 1844 معنای خاصی دارد و این عدد همان زمان بازگشت عیسی مسیح و برقراری سلطنت اوست! سال 1844 آمد و هیچ اتفاق ویژه‌ای روی نداد. پس از آن سال میلر به دیدگاه‌های اولیه خود روی آورد، ولی دیگران با نگرش پیشگویانه جدیدی دیدگاه او را اخذ کردند. امروزه پیروان فرقه «آدونتیست‌های روز هفتم» (80) خود را به این دیدگاه منتسب کرده و از تمامی امکانات تبلیغی و رسانه‌ای برای اشاعه عقاید خود بهره می‌جویند.

ج) پساهزاره‌گرایی (هزاره‌گرایی مدرن)

تمایز برجسته «هزاره‌گرایی مدرن» با «ماقبل هزاره‌گرایی» در این است که هزاره گرایان جدید، هزاره سلطنت مسیح را به عنوان عصر طلایی کلیسا لحاظ می‌کنند که در آینده و پیش از ظهور مجدد مسیح شرح خواهد داد. امروزه تعداد ‌اندکی هستند که واقعاً به این نظریه اعتقاد دارند، اما در اوایل قرن نوزدهم به عنوان عقیده‌ای رایج و فراگیر به شمار می‌رفت، زیرا در آن زمان، دنیا دستخوش تغییر و تحولات مداوم و چشمگیر شده بود. انقلاب صنعتی اواخر قرن هیجدهم و اواسط قرن نوزدهم افق‌های جدیدی را فراروی بشر گشود و دستاوردهای علمی و تکنیکی به نوبه خود در عرصه باورهای دینی مردمان نیز اثر گذاشت. شور و اشتیاق دینی برای جستجوی حقیقت و کوشش برای تبیین و تقریر مبادی و دستگاه‌های اخلاقی و معنوی رونق گرفته بود و در این میان بسیاری از متفکران در ‌اندیشه تأسیس مدینه فاضله (81) و جوامع آرمانی مورد نظر خود بودند. اما به نظر می‌رسد کوشش آنان در تصویر جامعه‌ای انسان محور، سکولار و بدون خدا ناکام ماند، زیرا در همان زمان زمینه بروز ‌اندیشه‌های هزاره‌گرایانه جدید و بر مبنای آموزه‌های دینی کاملاً فراهم گردید. تعداد قابل توجهی از نویسندگان و عالمان دینی دنیای مسیحیت به تقریر و توجیه صورتی جدید از هزاره‌گرایی روی آوردند که در دل خود آینده‌ای بهتر وروشن‌تر را تصویر کرده و همه چیز را به اراده و خواست خداوند نسبت می‌دهد. این صورت از هزاره باوری بر بسط ایمان مسیحی و سلطنت همه جانبه عیسی مسیح تأکید دارد و بر این مبنا دعاوی اصلی آن را می‌توان چنین تقریر کرد:
1. بر مبنای وعده‌های کتاب مقدس می‌توان امیدوار بود که در آینده کلیسا به سعادت و قدرتی خواهد رسید که تا کنون از آن بهره‌مند نشده است.
2. وضعیت یاد شده حداقل به مدت هزار سال به درازا خواهد کشید و در این مدت رستگاری و نجات به بهترین صورت ممکن آن رخ خواهد داد.
3. وضعیت مذکور دوره‌ای بسیار شکوهمند و مبارک است. در آن هنگام تمامی غیرمسیحیان - از جمله یهودیان - به مسیحیت خواهند گروید. و مسیحیت حقیقی در سراسر عالم و در میان تمامی ملت‌ها بسط یافته و سلطنت مسیح با حضور روحانی‌اش در باشکوه‌ترین صورت آن آغاز خواهد شد. (82)
در آغاز قرن بیستم، گروهی از مسیحیان که به عنوان «رجعت‌گرایان» (83) شهرت یافته بودند، به عنوان «پساهزاره‌گرایان» به شمار می‌آمدند ولی تدریجاً از این جریان فکری فاصله گرفته و نام پیروان «جنبش رجعت» (84) را برای خود برگزیدند.

هزاره‌گرایی

غالباً تصور بر آن است که مؤسس دیدگاه‌ها هزاره‌گرایی آگوستینوس (354-430 م) بوده، در حالی که باید توجه داشت خود این اصطلاح - هزاره‌گرایی - برای وی آشنا نبود، لکن وی عملاً در آثار و نوشته‌های خود به شفاف نمودن و تنقیح آموزه‌های هزاره‌ای پرداخته است. وی صراحتاً بیان می‌داشت که «کلیسا چیزی نیست جز تمثل و نمونه سلطنت خداوند بر زمین» و بنابراین زمینه‌ساز و هموارکننده سلطنت هزار ساله مسیح است. این معنا با مواضع و جهت‌گیری‌های رسمی کلیسا کاملاً مطابقت داشت و به عبارتی دیگر مؤید خواست و نیت کلیسا بود. می‌توان گفت دیدگاه تاریخی آگوستین، آن‌گونه که در شهر خدا عرضه شده - و مسامحتاً می‌تواند صورتی از «فلسفه تاریخ» برآمده از کتاب مقدس به شمار آید - دقیقاً بیان شبه کلامی ‌اندیشه هزاره‌ای است. از سوی دیگر، وی برخی از واژگان و الفاظ به کار رفته در کتاب مقدس را به «سلطنت» و مانند آن ترجمه کرده است، برای نمونه:
... و ما را از قدرت ظلمت رهانیده، به ملکوت (= سلطنت) پسر محبت خود منتقل ساخت ... . (85)
و همچنین:
من یوحنا که برادر شما و شریک در مصیبت و ملکوت (= سلطنت) و صبر در عیسی مسیح هستم ... . (86)
که در هر دو مورد بالا، تفسیر عرضه شده توسط او بر سلطنت عیسی مسیح تأکید دارد. این دسته از تفاسیر ادعا می‌کنند که «کلیسا سرزمین موعود خداوند است» و تمامی آنها که نجات می یابند، در این سلطنت سهیم خواهند شد. در مجموع می‌توان گفت هزاره‌گرایی از آغازین مراحل تکوین و گسترش‌اش، به منزله آموزه رسمی و غالب کلیسا درآمد، چه به صورت آشکار و چه به صورت مستتر. گروهی از قائلین به «ماقبل هزاره‌گرایی» بر این اعتقادند که هزاره‌گرایی دیدگاهی جدید و متأخر است، اما از این نکته غافل‌اند که این نظریه به ‌اندازه خود مسیحیت قدمت دارد. شواهد متعددی در دست است که نشان می دهد این دیدگاه میان آباء کلیسا در قرون دوم و سوم کاملاً مقبول بوده و حتی ادعا شده که تاریخ مذکور دوره طلایی هزاره‌باوری (87) بوده است. از قراین عمده پذیرش و مقبولیت گسترده هزاره‌باوری این بوده که در اعتراف نامه‌های تاریخی (88) چهره‌های برجسته کلیسا، آثار و عناصر این دیدگاه کاملاً دیده شده و همواره به عنوان اعتقادی رایج در میان مسیحیان و مؤمنان مطرح بوده است. (89)
مدعای هزاره‌گرایی این بوده و هست که بازگشت یا ظهور مجدد عیسی مسیح با پایان این جهان مناسبت دارد. عیسی مسیح دوباره به زمین باز نمی‌گردد، بلکه مسیحیان باید گرد او در ملکوت آسمان حلقه زنند. (90) پولس ادعا می‌کند که در زمان ظهور مجدد عیسی مسیح، سلطنتی که خداوند به او عطا کرده را به خود او وا می‌گذارد. (91) اگر چنین ادعاهایی را بر مبنای کتاب مقدس بتوان اثبات کرد، آنگاه باید گفت دیدگاه «ماقبل هزاره‌گرایی» قابل دفاع نیست ودر واقع عیسی مسیح خود را برای سلطنت وعده داده شده، آماده می‌سازد!

هـ) مذهب پروتستان و مسیحیت صهیونیستی

نهضت اصلاح دینی و ظهور جریان «پروتستانتیسم» در اروپا آغازگر تحولاتی در تاریخ غرب بود. چهره‌هایی چون لوتر و کالون قرائت جدیدی از کتاب مقدس و اعتقاد دینی عرضه داشتند که به کلّی با گذشته مسیحیت و فهم متعارف از دین و کتاب مقدس متفاوت بود. لوتر خود قبل از جریان اصلاح دینی و ظهور پروتستانتیسم، عمیقاً تحت تأثیر آموزه‌های فلسفی، کلامی و جهان‌بینی سنت یهود قرار داشت به گونه‌ای که به هنگام پژوهش در خصوص شخصیت وی به عنوان مشهورترین چهره جریان و نهضت مذکور، با علاقه زائدالوصف او به دین یهود ومنابع عبرانی به مثابه سرچشمه حقیقی دیانت مسیح روبرو می شویم. بدین جهت می‌توان گفت تأثیرپذیری لوتر و همفکران او از نظام فکری و الهیاتی عهد عتیق تدریجاً موجب ظهور تغییراتی بزرگ و همه جانبه در مفاهیم بنیادی کلیسای کاتولیک گردید. در نخستین مظاهر این دگرگونی‌ها، «ربح» و «ربا» که در مسیحیت کاتولیک تحریم شده بود، در مسیحیت پروتستان مجاز شمرده شد و پس از آن با سرعت و همراه با توسعه پروتستانتیسم در اروپا گسترش یافت. بزرگداشت یهودیان، برتر دانستن قوم یهود، متعلق دانستن سرزمین‌های فلسطین تحت عنوان «ارض موعود» و سرزمین‌های وعده داده شده به قوم یهود از جانب خداوند از دیگر شاخصه‌های مذهب لوتری بود. لوتر در این ستایش و تمجید از به اصطلاح «قوم برگزیده خداوند» تا آنجا پیش رفت که شبهه ی یهودی بودن او در محافل مسیحی کاتولیک به صورت جدی مطرح شد. خود وی نیز با انتشار کتابی تحت عنوان عیسی مسیح یک یهودی زاده شد (1523)، به این شبهه بیش از پیش دامن زد. او در آن کتاب نوشت:
یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسر عموهای اویند، روی سخنم با کاتولیک‌هاست اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شده‌اند، بهتر است مرا یهودی بخوانند.
ستایش لوتر از یهودیان در شرایطی که کلیسای کاتولیک به عنوان باور مسلط و مقتدر بر اعتقاداتی کاملاً ضد یهودی استوار بود، این شبهه را به طور فزاینده مطرح می ساخت که پروتستانتیسم، مسیحیتی است که بنیادها و شالوده‌های آن یهودی است و شاید این نظر به نحوی بیانگر پیدایی مسیحیت یهودی بود. هر چند که لوتر در سال‌های پایانی عمر خود با نوشتن مطالبی علیه یهودیان توانست به نوعی نام خود را به عنوان یک ضد یهودی در تاریخ رسمی ثبت نماید اما این اقدام لوتر نیز نتوانست بدبینی به وجود آمده را برطرف کند.
در واقع باید گفت لوتر بعد از پولس طرسوسی پایه‌گذار دومین دگرگونی بزرگ در مسیحیت تلقی می‌گردد. باید یادآور شویم که لوتر همچون پولس یعنی تعبیه کننده تثلیث در مسیحیت - عمیقاً تحت نفوذ دین عبرانی قرار داشت. می دانیم که او یهودی‌ای بود که نام حقیقی‌اش شائول بود و قبل از گرایش به مسیحیت، مطالعات و تحقیقات مبسوطی بر کتاب کابالا یعنی منبع «باطنی‌گرایی عبرانی» انجام داده بود.
نکته جالب توجه دیگر در این رابطه، حمایت و زمینه‌سازی توسعه و ترویج پروتستانتیسم توسط یهودیان اروپا بود. به نظر می‌رسد که یهودیان با حمایت از پروتستانتیسم درصدد تحقیق دو هدف راهبردی خود بودند:
اول اینکه کلیسای کاتولیک، یعنی کانون بزرگ خصومت و دشمنی علیه خود را از حجیّت و اعتبار خود ساقط کنند؛ دوم اینکه جهان‌بینی و اعتقادات قومی - دینی خود را در شکل و شمایلی جدید عرضه نموده و روند یهودی‌سازی اساس تمدن سده‌های میانه و در ادامه آن سده‌های جدید اروپا را فراهم سازند که البته به هر دو هدف خود نیز نائل آمدند. در این زمینه نقش برخی فرقه‌های نوپدید و برآمده از مذهب لوتری بسیار حائز اهمیت است و برای نمونه باید از فرقه‌ی «پیوریتن» (92) (یا پارسایان) در انگلستان پس از دوره جدید نام ببریم.
به طور مشخص تحول باور مسیحی - یهودی و تبدیل آن به مسیحیت صهیونیستی به عنوان مکتب پروتستان‌ها در قرن میانه توسط فرقه مذکور صورت پذیرفت. در دائره‌المعارف یهود، پیوریتانیزم چنین معرفی شده است:
پیوریتانیزم که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات است، به عنوان یهودی‌گری انگلیس نامیده می‌شود.
این فرقه پروتستان که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات بود و به عنوان یهودی‌گری انگلیسی شناخته می‌شد، توسط فردی از پیروان مذهب کالون، به نام ویلیام تیندل پایه‌گذاری شده و در اروپا گسترش یافته بود و خود شاخه‌ای از کالونیسم به حساب می‌آمد.
پیوریتانیزم نیز همانند یهودیت حامل فلسفه‌ای دنیامحور و نه آخرت‌گرا بود. این آیین در قوام و قدرت گرفتن سرمایه‌داری جدید نیز نقش کلیدی ایفا کرد. این مذهب هوادار یهود، ثروت را به عنوان یکی از شاخص‌های تعیین کننده تلقی نمود و از پیدایی و قدرت گرفتن نظام سرمایه‌داری و شکل‌گیری رژیم پارلمانی حمایت به عمل آورد. پیوریتانیزم همچنین به شکل‌گیری و نضج پروتستانتیسم لیبرال نیز مدد رسانده بود. وابستگی پیوریتانیزم به یهودیت در حدی بود که از تمامی دیگر مذاهب پروتستان در این رابطه پیشی گرفته بود و حقیقتاً هم پیوریتانیزم، «یهودی‌گری انگلیسی» بود ودر عین حالی که مذهبی یهودی نبود، ولی صفت یهودی شده را کسب کرده بود. نخستین جلوه‌های پدیده «مسیحیت صهیونیستی» از همین نقطه آغاز می‌شود و در دهه‌ها و سده‌های بعد در قالب یک جریان سیاسی مقتدر و با نفوذ در سطح اروپا و به ویژه آمریکا نقش‌آفرینی می‌کند.
از لحاظ تاریخی، با سرنگونی پادشاه انگلیس توسط کرامول - که خود از پیروان فرقه پارسایان بود - و قدرت گرفتن پیوریتن‌ها و بازگشت یهودیان به انگلستان، مبانی و شالوده‌های مسیحیت صهیونیستی به طور فوق‌العاده ای تحکیم شد، چرا که با قدرت گرفتن تفکر این فرقه در انگلیس و متعاقب آن آمریکا و شمال اروپا، مطالعات توراتی گسترش یافته و توجه فوق‌العاده‌ای به زبان عبری نشان داده شد. کاربرد زبان عبرانی تا آنجایی پیش رفت که تقاضاهایی مبنی بر مبنا قرار گرفتن تورات برای قانون اساسی کشورها مطرح گردید. این گونه علاقه نشان دادن پیوریتن‌ها نسبت به تورات، بالطبع موجب حیرت زیاد یهودیان نیز شده بود. نتیجه آن شد که با پذیرش کلیت تورات، عدم پذیرش یهودیان به عنوان قوم برگزیده که دائماً مورد تمجید و ستایش تورات بود امری غیر ممکن می نمود. اگر چه بعد از کرامول اصحاب فرقه مذکور قدرت و اقتدار خود را از دست دادند، اما بر فرهنگ و سنت انگلیسی اثرات عمیقی از خود بر جای نهادند به گونه‌ای که در مستعمره‌سازی دنیای جدید نقش پیشتاز را داشتند. فرهنگ آمریکا نیز از پیوریتن‌ها تأثیر پذیرفته بود و امروزه بنیادگراها و پروتستان‌های انجیلی در آمریکا را می‌توان ادامه سنت پیوریتن قلمداد کرد و حتی گفته می شود که سیاست خارجی فعلی آمریکا تأثیرات عمیقی از این سنت را در خود نشان می دهد. آنچه در این میان قابل توجه است ارتباط این سنت دینی و یهودیت است.
از زمره نمودهای نزدیک شدن سنت پیوریتن و سنت یهودی آن است که آنان خصوصاً قانون و قواعد توراتی را با دقت و وسواس به کار می‌بستند و به پولس نیز که واضع آموزه مسیحی «اسرائیل جدید» بود علاقه نشان می‌دادند. آنها ضمن همانند‌انگاری خود با یهودیان مذکور در تورات، برای خود هویت جدیدی کسب کردند و بر فرزندان خود نام‌های یهودی مثل «ساموئل»، «آموس»، «سارا» و یا «جودیت» می‌گذاشتند. آنان همچنین حمایت‌های ویژه و همه جانبه از یهودیان زمان خود به عمل می‌آوردند. در آن زمان در انگلستان هیچ یهودی وجود نداشت، چرا که پادشاه انگلستان در قرن سیزدهم به اتهام «رباخواری و استثمار مردم» تمامی یهودیان را از کشور خود اخراج نموده بود؛ اما یهودیان خواستار بازگشت به انگلستان بودند، چرا که در کتاب مقدس آنها این ادّعا وجود داشت که قبل از آمدن حضرت مسیح (علیه السلام) آنها باید در تمامی دنیا منتشر می‌شدند. پیوریتن‌ها که احترام فوق‌العاده‌ای برای تورات قائل بودند، در راستای تحقق این پیشگویی تورات از یهودیان، به مثابه «قوم برگزیده» در راستای تحقق مذکور با هیجان و اراده گسترده حمایت به عمل آوردند.
حاصل آنکه قدرت یافتن مذهب پارسایان موجب پدید آمدن دیدگاه جدیدی نسبت به یهودیان گردید. با گسترش کالونیسم نیز یهودیان مورد علاقه و احترام پیروان آن قرار گرفتند، چرا که آنها بر مبنای الهیات مذهب یاد شده، حافظان فرهنگ و زبان تورات بودند. لذا بر اساس اعتقادات پیوریتن‌ها، یهودیان باید قبل از بازگشت مجدد مسیح به سرزمین‌های مقدس باز می‌گشتند و قولی که در «حمایت از صهیونیسم» از سوی پیوریتن‌ها داده شده بود به واقع هم عملی گردید. در قرن بیستم رهبران صهیونیسم که برای تشکیل دولتی یهودی در فلسطین در جستجوی کمک و یاری بودند، بزرگ‌ترین حمایت و یاری را از «مسیحی - صهیونیست‌های» آینده و کلیساهایی بنیادگرای پروتستان که در اصل ادامه پیوریتن‌ها بودند دریافت داشتند؛ بدین ترتیب که بر مبنای تصمیم اتخاذ شده در خصوص حمایت سیاسی «لورد بالفور» از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین بیش از آنکه یک برآورد سیاسی باشد، مبتنی بر باورها و اعتقاداتی بود که بر مبنای آن سرزمین‌های مقدس از جانب خداوند در اختیار یهودیان گذاشته شده بود و به آنها تعلق داشت! اگر امروزه شاهد توسعه‌طلبی، اشغال سرزمین‌ها وحتی کشتار ساکنان اصلی سرزمین فلسطین به دست اقلیّتی افراطی و خشونت‌طلب، یعنی دولت صهیونیستی هستیم؛ و اگر مجامع و نهادهای بین‌المللی و نظام‌های حقوق بشر قادر به جلوگیری از این پدیده ناهنجار و ضد بشری نیستند، دقیقاً به دلیل هم سویی زمینه‌های تاریخی با اراده سیاسی استعمار در دوره مدرن است، تا آنجا که «هزاره‌باوری» و «هزاره‌گرایی» سنت مسیحی نیز در خدمت اغراض و مقاصد تبلیغاتی، سیاسی و نظامی مسیحیان صهیونیست (یا مسیحیان بنیادگرا) قرار گرفته و گروه کثیری از پیروان کلیساهای انجیلی، تعمیدی و مانند آن را آگاهانه یا ناآگاهانه در مسیر اهداف شوم صهیونیسم بین‌الملل مقرار داده‌اند. به امید آن روز که دنیای مسیحیت دامن خود را از این انحراف و دگرگونی بزرگ پاک کرده و حقیقت تعالیم عیسی مسیح (علیه السلام) را از روایت‌ها و قرائت‌های مجعول، افراطی و ستیزه‌جو جدا سازند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Daniel
2. Preterism
3. Futurism
4. Idealism
5. Inquisition
6. Reformation
7. Seven Plagues
8. Seven Trumpets
9. Adam Clarke
10. Fundamentalist
11. Evangelical
12. Four Horseman
13. Bowls of Wrath
14. Great Tribulation
15. Pentecostal Preachers
16. Battle of Armageddon
17. Zionist Christians
18.‌هال سل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیشگویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل)، صص 283-288.
19. Anti- Christ
20. The Dome of the Rock
21. The New York Times Magazine, Oct. 3, 1999, P. 12
22. مکاشفه، 7/8-10.
23. لوقا، 25/21-27.
24. The Beast
25. Bible Prophecy Movement
26. H. Rowley
27. Rowley, H., The Relevance of Apocalyptic, p. 173
28. Historical Pre-millennialism
29. Dispensational Pre - millennialism
30. Post - millennialism
31. A- millennialism
32. milleni
33. John Walvoord
34. Premillennial
35. Walvoord, J, The Millennial Kingdom, pp. 113-114.
36. Parousia
37. The Pauline Eschatology, p. 228.
38. Immortal
39. Eschatology
40. Papias (60-130(
41. Irenaeus (130-200)
42. Justin (Martyr) (100-165)
43. Tertullianus (160-220)
44. Hippolytus (170-236)
45. Methodius (d.311)
46. Commodianus (d. 285)
47. Lactantius (250-325)
48. Ezekial
49. Isaiah
50. John
51. Terry, M. Biblical Hermeneutics, A Quote from Justins Dialogue with Trypho, p. 484.
52. Ibid, p. 485
53. John N. Darby
54. Redemption
55. Innocency
56. Conscience
57. Human goverment
58. Promise
59. Law
60. Grace
61. Kingdom
62. Millennium
63. Rapture
64. Appearing
65. Blessed hope
66. Daniel
67. Allis, O.T., Prophecy and the Church, p. 29
68. غلاطیان، 28/3-29.
69. Herecy
70. Caius
71. Origenes of Alexandria
72. Montanism
73. St. Jerum
74. Clitock. M. and Strong, Cyclopedia of Biblical Literature, Baker, Vol. VI, p. 265.
75. Scofield Reference Bible
76. Jesus Is Coming
77. W. E. Blackstone
78. Prophecy and the Church, pp. 13-14.
79. W. Miller
80. Seventh - Day Adventists
81. Utopia
82. Campbell, A. Millennial Harbinger, Vol. 6, 1956, pp. 95-98.
83. Restorationist
84. Restoration movement
85. کولسیان، 13/1.
86. مکاشفه، 9/1.
87. Chiliasm
88. Historical Confessions
89. Berkhof, L. Systematic Theology, Paperback, p. 708
90. دوم تسالونیکیان، 13/4-18.
91. اول قرنتیان، 20/15-28.
92. Puritans

منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزاره‌گرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

منجی در مسیحیت و آیین زرتشت

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

آشنایی با مسیحیّت

مسیحیت، یکی از بزرگ ترین ادیان جهان و مانند اسلام و یهودیت، از ادیان ابراهیمی است که اصل خود را به ابراهیم خلیل علیه السّلام بر می گرداند.
مسیحیّت با ظهور حضرت عیسی علیه السّلام آغاز شد. او در میان بنی اسرائیل و در آغاز به عنوان منجی موعود ایشان ظهور کرد؛ ولی در نهایت همین یهودیان بودند که او را انکار کرده و در پی اعدام و کشتن او برآمدند. طبق بیان انجیل (کتاب مقدس مسیحیان) حضرت عیسی علیه السّلام به صلیب کشیده شد و روی صلیب مُرد و او را دفن کردند؛ ولی پس از سه روز از میان مردگان برخاست و پس از چهل روز ارتباط با شاگردان خود، به آسمان بالا رفت تا دوباره برای پادشاهی برگردد. (1)

 منجی در مسیحیت و آیین زرتشت

حضرت عیسی علیه السّلام در آغاز دعوت خود، یارانی را برگزید تا پیام او را به همگان برسانند و این ها را معمولاً «شاگردان» آن حضرت می نامند.
حضرت عیسی علیه السّلام دوازده نفر از شاگردان خود را برگزید و آنان را رسول نامید. (2) رسولان آن حضرت در قرآن، «حواریون» خوانده شده اند و نام های ایشان در اناجیل معروف است؛ مانند شمعون (پطروس)، یوحنّا، متّی و دیگران. (3)
مسیحیان مجموعه ای با عنوان «کتاب مقدس» را کتاب آسمانی خود می دانند. کتاب مقدس از دو بخش «عهد قدیم» و «عهد جدید» تشکیل شده است. عهد قدیم که همان تورات و ملحقات آن است بخش عمده کتاب مقدس و مشترک بین یهودیان و مسیحیان است و هر دو گروه، آن را مقدس و معتبر می دانند؛ اما عهد جدید ویژه مسیحیت و منبع اصلی اعتقادات آن ها به شمار می رود. عهد جدید شامل 27 کتاب و رساله است و معروف ترین بخش های آن چهار انجیل منسوب به متّی، مرقس، لوقا و یوحّنا است؛ پس از آن کتاب «اعمال رسولان» است که به فعالیت های ایشان پرداخته و بخشی از نامه های آن ها را آورده است.
مسیحیان انجیل ها و نیز بقیه کتاب های موجود در عهد جدید را از عیسی علیه السّلام نمی دانند؛ بلکه معتقدند پس از صعود عیسی علیه السّلام به آسمان به وسیله حواریّون (= یاران خاص عیسی علیه السّلام) و پیروان او نوشته شده است. البته باید دانست که اعتقاد یهودیان و مسیحیان به عهد جدید، همانند ایمان مسلمین به قرآن کریم است؛ یعنی به کارگیری تعبیراتی مثل کتاب مقدس، کتاب خدا و وحی برای عهد عتیق و جدید نیز معمول است؛ زیرا مسیحیان معتقدند که خداوند، کتاب مقدس را به وسیله الهامات روح القدس پدید آورده و برای این منظور، مؤلفانی از بشر را برای نوشتن آن ها برانگیخته است بنابراین همه مسیحیان معتقدند که اناجیل کنونی، زندگینامه و سخنان حضرت عیسی علیه السّلام است که «متّی، مرقس، لوقا و یوحنّا» آن ها را نوشته اند؛ ولی قرآن کریم آشکارا نزول انجیل بر عیسی علیه السّلام را بیان کرده است که آن کتاب، هیچ گونه شباهتی با انجیل موجود ندارد. (4)
عقاید مسیحیت سه محور اساسی دارد:
1. بیشتر مسیحیان (5) در خداپرستی به مفهوم تثلیت (سه خدایی) معتقدند و در همان حال، خود را موحّد می شمارند و می گویند سه حقیقت پدر، پسر و روح القدس یک حقیقت را تشکیل می دهند؛ ولی قرآن کریم مسیحیان را به سبب تثلیت، کافر دانسته (6) و آن ها را از این اعتقاد باز داشته است. (7)
2. خداوند از روی رحمت بر بندگان، پسر خود عیسی را به کفاره گناهان بشر، قربانی کرده است. (8)
3. مسیح علیه السّلام پس از مصلوب شدن، دوباره بازگشته، بین مردم داوری خواهد کرد. (9)
مسیحیت، فرقه ها و مذاهب فراوانی دارد که سه مذهب «ارتودکس، کاتولیک و پروتستان» مهم ترینِ آن ها هستند.
مسیحیان در دین خود آیین های مختلفی دارند که از جمله آن ها «غسل تعمید» و «آیین توبه» است. نوزادان مسیحی و نیز آن ها که به دیدن مسیحیت وارد می شوند به وسیله کشیش (روحانی مسیحی) غسل تعمید داده می شوند. به اعتقاد آن ها با این غسل، شخص از گناهان گذشته پاک می شود؛ در مورد نوزادان نیز معتقدند که آن ها از گناه اولیه آدم که از طریق وراثت منتقل شده، پاک می گردند.
از آنجا که غسل تعمید تنها یک بار در زندگی مسیحیان انجام می شود و ممکن است پس از آن هم به گناهانی آلوده شوند «آیین توبه» وجود دارد. طبق این آیین، افراد در برابر کشیش با صدای بلند به گناهان خود اعتراف می کنند و پس از آن برای جلب رضایت الهی و به عنوان کفّاره، انجام عملی مثبت مانند نماز یا روزه یا کمک به فقرا را که از سوی کشیش تعیین می شود می پذیرند. (10)
پس از انجام آن عمل، با اعلام عفو و آمرزش از سوی کشیش، آیین توبه پایان یافته، گنهکار از عواقب گناه خود نجات می یابد و احساس آرامش می کند. پروتستان ها این مراسم را قبول ندارند و معتقدند برای توبه باید بدون واسطه به درگاه خدا رفت و از او طلب بخشش کرد. (11)

عیسی علیه السّلام موعود یهود

حضرت عیسی علیه السّلام در سرزمینی متولد شد که به تازگی زیرسلطه رومیان قرار گرفته بود و در آن عصر، یهودیان به شکل نامطلوبی زیر یوغ بیگانگان قرار داشتند. نهضت های نافرجا می در گوشه و کنار فلسطین انجام شد؛ ولی بی رحمانه سرکوب شد. در چنین فضائی نهضت عیسی علیه السّلام برای نجات یهود شکل گرفت و بازماندگان نهضت های پیشین جذب این آیین شدند؛ زیرا اندکی پیش از قیام عیسی مسیح علیه السلام، حضرت یحیی بن زکریا علیه السّلام پیامبر پرآوازه ی بنی اسرائیل در میان یهود قیام کرد و به آن بشارت داد که: «توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است». (12)
از دیدگاه بنی اسرائیل، ملکوت آسمان گونه ای از حکومت الهی بود که آرمان مقدس آنان به شمار می رفت و بسیاری از ایمان آورندگان به حضرت عیسی علیه السّلام یقین داشتند که وی به زودی پادشاه یک آرمان شهر خدایی خواهد شد؛ ولی وقتی دیدند که عیسی علیه السّلام آرزوی آنان برای قیام یک مسیح پیروز را برآورده نکرد و در تشکیل حکومت آرمانی بنی اسرائیل ناکام ماند و در نهایت به صلیب کشیده شد گفتند این دلیل است بر اینکه او نه مسیحای موعود، بلکه یکی از مدعیان بی شمار مسیحایی در تاریخ یهود بوده است؛ ولی یاران او گفتند: اولاً او آمده بود تا قربانی گناهان بشر شود و ثانیاً به زودی برای واپسین داوری، رجعت خواهد کرد و این دو مسئله، زیربنای مسیحیت شد.
بنابراین مهم ترین باوری که در دین مسیحیت وجود دارد اعتقاد به رستاخیز و آرمان بازگشت عیسی در آخرالزمان است که زیربنای اندیشه مسیحی و تبلیغ مبلغان مسیحی بوده است.
مسیحیان، کریسمس را جشن میلاد خداوند و نجات دهنده ی خود می دانند. سال مسیحی در فضایی آکنده از امید و انتظار و دعا برای بازگشت عیسی علیه السّلام آغاز می شود. به آنان توصیه شده است که:
کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته دارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت می کند، تا هر وقت که آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. (13)

بررسی مفهوم نجات و منجی در مسیحیّت

می توان گفت اندیشه «منجی موعود» در مسیحیّت، دارای دو مفهوم است؛ موعودی از بنی اسرائیل که ظهور کرد و رفت، و موعود مسیحی که خواهد آمد تا ملکوت خدا را بر پا دارد. در مفهوم اول، موعود مسیحیان، مصداق همان مفهوم «ماشیح یهود» است که به جای بازگرداندنِ سروری ایشان با مرگ فدیه وار خویش بار گناه نخستین را از دوش مؤمنانِ به خویش برداشت؛ در حالی که در مفهوم دوم، موعود مسیحی، همان عیسی علیه السّلام است که پس از مصلوب شدن و عروج به آسمان، بار دیگر باز خواهد گشت، تا پایان تاریخ را رقم بزند.
مطابق آنچه در کتاب مقدس آمده است، عیسی بازخواهد آمد، تا در میان امت ها داوری کند، و جهانیانی را که به او ایمان می آوردند رهایی بخشد، هستی را از فساد رهایی دهد، به جهان برکت دهد و ملکوت الهی را اقامه کند.
این وعده ها، مسیحیان را در انتظاری تاریخی نگه داشته است. بر اساس این باور، عیسی علیه السّلام به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی در جلال و هیبت پدر و همراه فرشتگان و با پیروزی و فتح خواهد آمد (14) و به دنبال این بازگشت پیروزمندانه است که انتظار دیرین یهود را برآورده می کند و حکومت موعود را برقرار می سازد.
بنابراین چنان که منجی در دو بخش و با دو مفهوم در باور بسیجیان شکل گرفته است، موضوع نجات بشر نیز در دو مرحله انجام پذیرفته و تحقق می یابد. مرحله اول، ظهور اولیه عیسی علیه السّلام است که پس از اندک زمانی از دعوت خود و پیش از تحقق بخشیدن به آرمان یهود، به صلیب کشیده می شود و با این کار، خود را فدای تمام مسیحیان می کند که به او ایمان داشته یا خواهند داشت و آن ها را از گناه و پستی ای که نسلِ آد می را گرفته است می رهاند؛ زیرا که به اعتقاد این قوم، آدم و حوا با خطای خود، نسل بشر را آلوده کردند و مسیح با فدا شدن خود در این مرحله، سبب نجات بشر از این گناه تاریخی شد.
مرحله دوم نجات، در رجعت عیسی علیه السّلام و پایان تاریخ رخ خواهد داد؛ ولی درباره ی این مرحله از ظهور عیسی علیه السّلام دو برداشت در مسیحیت وجود دارد. برداشت اصلی و اساسی، آن است که رجعت عیسی علیه السّلام پایان عمر دنیا و هم زمان با قیامت است و مسیح علیه السّلام می آید، تا میان امت ها داوری کرده و حکومت خدا را آشکار کند؛ ولی مطابق عقیده گروه های دیگر از مسیحیّت، بازگشت او در آغاز هزاره پایانی تاریخ دنیاست و مسیح در این دوره طولانی بر عالم، حکومت نموده، و عدالت را در زمین ایجاد خواهد کرد. (15)

آشنایی با آیین زردشت

چند قرن پس از ورود آریاییان به ایران، پیامبری مصلح به نام زردشت، ظهور کرد و ایرانیان را به آیین تازه ای دعوت نمود و آیین مُغان را که قبل از زردشت بود، برانداخت. درباره روزگار او اختلاف است؛ ولی مشهور این است که او در سال 630 پیش از میلاد به پیامبری مبعوث شده است. زردشتیان معتقدند که او ایرانی و اهل آذربایجان بوده و در کوهی نزدیک دریاچه ارومیه به پیامبری رسیده است؛ به همین علت آب دریاچه ارومیه برای ایشان مقدّس است.
زردشتیان به نام هایی چون مجوسی، گبر و پارسی نیز خوانده می شوند. کلمه ی «مجوس» فقط یک بار در آیه هفدهم سوره حج آمده و بیشتر علمای اسلام، آنان را از اهل کتاب دانسته اند.
کتاب آسمانی زردشتیان «اوستا» نام دارد که به معنای اساس و بنیاد و متن است که پنج بخش دارد. معروف ترین بخش آن «گاتها» (به معنای سرود) است که شامل دعاها و معارف دینی است و به خود زردشت نسبت داده می شود؛ ولی سایر بخش های اوستا را به پیشوایان دینی زردشت نسبت می دهند.
سه اصل گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک، مهم ترین آموزه های زردشت است که مانند آن در احادیث اسلا می نیز آمده است:
الإیمان تصدیق بالجنان و اقرار بالّلسان و عمل بالارکان؛ (16)
ایمان، عبارت است از باور قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا و جوارح.
احترام به آتش به عنوان یکی از مظاهر خدای روشنایی و افروخته نگه داشتن آن و انجام مراسمی خاص در اطراف آن در معابدی به نام «آتشکده» به رهبری موبدان، مشخص ترین ویژگی این آیین است. مراسم چهارشنبه سوری در ایران با تعالیم زردشتی ارتباط دارد. (17)

منجی در آیین زردشتی

در هزاره گرایی زردشتی، انتظار ظهور سه منجی از نسل زردشت مطرح شده است که ظهور ایشان سبب تقویت این آیین گردیده و بدی ها و زشتی های اخلاق را برطرف خواهد ساخت. سه منجی بزرگ زردشتی که در طول سه هزاره پایانی، ظهور می کنند، عبارتند از: هوشیدَر، هوشیدّرماه، و سوشیانس (یعنی سودمند).
آخرین موعود زردشتی، سوشیانس برگزیده ای از نسل زردشت است. او مأموریت دارد دین او را به کمال رساند و از پیراهه ها و بدعت ها پاک کند و ظلم و ستم را از جهان برداشته، کارها را بر مبنای «گاهان» (= گاتها، مقدس ترین بخش اوستا) قرار دهد. پس از آن همه مردم، مطیع فرمان های دینی و با یک دیگر دوست و مهربان خواهند بود. خشکسالی و فقر و بدبختی از میان خواهد رفت و جهانِ آرمانی شکل خواهد گرفت. بنابراین موعود زردشتی اولاً فردی مشخص است که در اوستا به نام، معرفی شده است و ثانیاً با هدف نجاتِ جمعیِ بشر ظهور خواهد کرد.
البته بشارت های آشکار به ظهور سوشیانس به عنوان منجی موعود بشر، نه در «گاتها» بلکه در بخش های دیگر موجود است. در جاماسب نامه آمده است:
پیغمبر عرب، آخر پیغمبران باشد که در میان کوه های مکه پیدا شود. او با بندگان خود چیز خورد و به روش بندگان نشیند و دین او اشرف ادیان باشد و کتاب او باطل گرداند همه کتاب ها را... و از فرزندان دختر آن پیغمبر که خورشید جهان و شاه زنان نام دارد، کسی پادشاه شود در دنیا به حکم یزدان که جانشین آخر آن پیغمبر باشد... و دولت او تا به قیامت متصل باشد.... و همه جهان را یک دین کند و دین گبری و زردشتی نماند و پیغمبران خدا و حکیمان... و ابرها و مردان سفید رویان در خدمت او باشند. (18)

وجوه مشترک بین ادیان در حوزه موعودباوری

از مطالعه ادیان و تحقق و بررسی درباره موضوع منجی موعود در آن ها، این حقیقت ناب، آشکار می شود که موعود باوری، اندیشه ای جهانی است؛ به گونه ای که علاوه بر ادیان توحیدی بزرگ (یعنی اسلام و مسیحیت و یهود) سایر آیین ها - از قبیل زردشت، هندو، بودا، کنفوسیوس و دائو - نیز به ظهور موعودی در آینده جهان معتقدند؛ گرچه جایگاه نظری موعودباوری و نیز گرایش پیروان ادیان مختلف به این عقیده، متفاوت بوده و در یک سطح نیست.
در این بخش می خواهیم عناصری را بررسی کنیم که در جریان موعودباوری در میان ادیان و ملل مختلف به عنوان عناصر اصلی و مشترک مطرح است.

یک. دخالت خدا در زمین

موعودباوری در همه ادیان - حتی آن ها که توحیدی نیستند - بر محور یک نجات بخشی غیبی و ماورائی است؛ یعنی نزد همه اقوام و ملل جهان، ثابت است که انسان با تکیه بر خود و بدون پشتیبانی از عالم بالا و جهان غیب نمی تواند وضع نابسامان موجود را به وضع مطلوب و آرمانی تغییر دهد و باید دستی از غیب برآید و کاری بکند.
درست به همین دلیل، منجی موعود یهودیت و مسیحیّت، باید مسیحا (=مسح شده خدا) باشد و منجی اسلام، مصلحی است از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که از سوی خدا تأیید می گردد و به نیرو و امداد غیبی پشتیبانی می شود (19) و به عقیده شیعه، موعود، حجّت خاص خدا و آفرین جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. در سایر ادیان و مکاتب بشری نیز مسئله موعود به ماورای عالم مادّه ارتباط دارد. (20)

دو. چشم انداز روشن برای آینده ی جهان

در همه ادیان، موعودباوری به معنای ضرورت تحقق همه آرمان های بلند بشر در آینده جهان است. به بیان روشن تر به اعتقاد همه ملت ها و مذاهب، جریان موعودباوری به حاکمیّت همه خوبی ها خواهد انجامید و ظهور موعود، هر گونه ظلم و ستم و شرّ و بدی را از جهان بشریّت پاک خواهد کرد. این بشارت بزرگ و نشاط آفرین در کتب مقدّس همه ادیان آمده و در ذهن و اندیشه پیروان ادیان نیز حقیقت موعود با مدینه فاضله و آرمان شهور انسان ها، پیوند خورده است.

آثار و برکاتِ اجتماعی موعودباوری

مخالفانِ اندیشه ی اصیل و آسمانی موعودباوری، با استناد به برخی رفتارهای غلط اجتماعی مانند ظهور مدعیانِ مسیحایی یا مهدویّت و پیامدهای ناگوار این پدیده، تلاش می کنند که جریان عقیده به موعود را جریانی سراسر منفی و آسیب زا برای بشر معرفی کنند؛ (21) در حالی که این جریان آثار و برکات اجتماعی و حتی فردی فراوانی برای بشریت داشته و دارد و سوء برداشت ها و سوء استفاده ها نمی تواند آن برکات و فوائد بزرگ را از میان بردارد. بعضی از مهم ترین آثار موعودباوری از این قرارند:

1. شکل گیری آرمان معنوی

بدون شک عقیده به ظهور منجی الهی، در نهاد بشر، آرمانی معنوی و بزرگ را فراهم می کند که نتیجه آن، تقویت خودباوری و اعتقاد به نفس و حرکت در مسیر آرمان مقدّس خواهد بود. به عبارت دیگر، اندیشه منجی موعود در ادیان با طرح الگوی جامعه مطلوب، توقّع پیروان خود را برای فراهم شدن جامعه ای برتر، بالا می برد و همگان با توجه به آن قلّه خوبی ها، دیگر به وضع موجود قانع نبوده، در پیِ رهایی از آن و رسیدن به جهان بهتر هستند.

2. اُمید بخشی

ایمان به آینده روشن در پرتو ظهور موعود آسمانی، نور امید را در دل ها می تاباند؛ امید به رفع نگرانی ها، ظلم ها و حق کشی ها؛ امید به استقرار عدالت در همه بخش ها و ظهور همه فضلیت ها و خوبی ها. و روشن است که نقش امید به آینده در زندگی امروز بشر بسیار مهم است. و عاملی است که پیروان ادیان را در مسیر دینداری نگه داشته و در برابر شبهات فرهنگی حفظ می کند.
به همین دلیل است که جریان موعودباوری، پیوسته در کتب مقدس ادیان در قالب بشارت های انبیا و جانشینان آن ها و نیز بزرگان روحانی شان بیان شده و در اسلام، این بشارت در قرآن کریم و روایات فراوان آمده است.

3. هویّت بخشی و از بین رفتن بحران معنوی

به دنبال شکل گیری آرمان معنوی و تحقق امید واقعی به آینده زیبا که در سایه موعودباوری رخ می دهد، افراد و اجتماعِ موعودباور، برای زندگی و حیات، فلسفه ای بزرگ و معنایی روشن و دلگرم کننده می یابند و از پوچی و بی هدفی که اصل و اساس هر انحرافی است، رها می شوند.
عقیده ی به ظهور منجی موعود، سبب می شود هدفی روشن و بسیار والا برای حیات دینی دینداران فراهم شود که هر یک از مؤمنان می تواند در تحقق آن هدف مقدّس، سهمی داشته باشد و امکانات و استعداد خود را در مسیر آن موعود و اهداف والای او به کار گیرد. این کارکرد به خودسازی و زمینه سازی برای ظهور موعود الهی در فرهنگ السلام و به ویژه شیعه، می انجامد.

4. صبر و پایداری برای حق

کسی که به هدفی بزرگ می اندیشد و آینده جهان را آینده حاکمیت همه خوبی ها می بیند، برای تحقق آن آینده می کوشد. او در این راه، از دشمنی دشمنان می ترسد و در برابر هجوم آن ها ایستادگی می کند و حتّی هویت دینی و موعودی خود را حفظ می کند. بر این اساس است که در روایات انتظار در فرهنگ شیعه، مسئله «انتظار و صبر» در کنار هم آمده است.

منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش

1. آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی.
2. گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، جمعی از نویسندگان.
3. خط امان، محمد اما می کاشانی.
4. ظهور حضرت مهدی از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، هاشمی شهیدی.

پی‌نوشت‌ها:

1. البته قرآن در آیه 157 سوره نساء، آشکارا این عقیده را رد کرده است. طبق تعالیم اسلا می عیسای مسیح به صلیب کشیده نشده است؛ بلکه عروج کرده و هنگام ظهور حضرت مهدی علیه السّلام به زمین باز می گردد و امام مهدی علیه السّلام را در برنامه الهی اش یاری خواهد کرد.
2. لوقا، 6:13.
3. ر.ک: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 135.
4. برگرفته از آشنایی با ادیان بزرگ، ص 163-165.
5. برخی از فرقه های مسیحی، موحّد هستند و به الوهیت و ازلیت عیسی مسیح و روح القدس اعتقادی ندارند.
6. سوره مائده: 73.
7. سوره نساء: 171.
8. توضیح این مطلب در ادامه بحث تحت عنوان «بررسی مفهوم نجات و منجی در مسیحیت» خواهد آمد.
9. توضیح این عقیده در ادامه بحث می آید.
10. گفتنی است که آیین توبه (و سایر آیین های مقدس) رایگان انجام می شود و شایعاتی که درباره پرداخت پول برای بخشش گناه وجود دارد، بی اساس است. ر.ک: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 186.
11. در اسلام نیز توبه تنها به درگاه خداست و اعتراف به گناه تنها در برابر او و بخشش و مغفرت تنها به دست اوست.
12. متّی 3:2؛ مرقس 1:4؛ لوقا 3:3.
13. لوقا 12: 35-36.
14. گونه شناسی اندیشه منجی موعود؛ ص 227.
15. اقتباس از: گونه شناسی اندیشه منجی، ص 249. نیز برگرفته از گفت و گوی آیت الله اما می کاشانی با رهبر ارامنه جهان، ذکر شده در: خطّ امان، ج 2، ص 77.
16. بحارالانوار، ج 69، ص 73.
17. اقتباس از: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 56-60.
18. ظهور حضرت مهدی علیه السّلام از دیدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، ص 352 و 356.
19. ارشاد، ج 2، ص 340؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج1، ح 38، ص 178.
20. ر.ک: گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، ص 480.
21. گفتنی است که هر حقیقتی (حتّی «خداپرستی» و نبوّت!!) ممکن است مورد سوء استفاده ی شیادان قرار گیرد؛ ولی هیچ عاقلی آثار و برکات این حقایق را برای بشر مؤمن و معتقد، انکار نمی کند.

منبع مقاله :
راتلج، یان، (1385)، اعتیاد به نفت: تلاش بی‌پایان آمریكا برای امنیت انرژی، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم


منجی در یهود

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
انتظار ظهور مصلح جهانی، امید به آینده روشنِ دنیاست. این امید و آرزو همیشه در فطرت الهی همه ی انسان ها وجود داشته است. بررسی ادیان الهی و نیز مکاتب بشری نشان می دهد که پیروانِ مذاهب گوناگون به ظهور موعود آسمانی که در متون دینی به آن وعده داده شده، ایمان داشته اند؛ بنابراین اعتقاد به منجی، عقیده ای مشترک در میانِ مذاهب و ملل جهان به شمار می رود؛ گرچه درباره شخص موعود و شخصیت او و چگونگی ظهور و حوادث پس از آن، دیدگاه های گوناگونی وجود دارد.
در این درس، ابتدا مسائل مربوط به منجی از دیدگاه ادیان بزرگ آسمانی، بررسی و پس از آن، وجوه مشترک و نقاط اخلاقی این باور بیان خواهد شد. گفتنی است به دلیل اینکه مهدویت از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی در جلد اوّل کتاب به تفصیل مطرح شده است در اینجا بیشتر به بررسی موضوع منجی و موعود در دین یهود و مسیحیّت و آئین زرتشت می پردازیم.

آشنایی با یهودیّت

یهودیان از نژاد عبرانی هستند. این نژاد با اعراب، آشوریان و چند قوم دیگر خاورمیانه اصالتی مشترک دارند. برخی از دانشمندان معتقدند که نام «عبرانی» را کنعانیان پس از ورود حضرت ابراهیم علیه السّلام به سرزمین کنعان به او داده اند و این لقب در خاندان وی باقی مانده است. گفتنی است که عظمت حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام به حدّی است که وی همواره موجب نزاع یهودیت، مسیحیت و اسلام بوده است و هر یک، آن حضرت را از خود می داند قرآن کریم می فرماید:
(مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَ لاَ نَصْرَانِیّاً وَ لکِنْ کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‌) (1)؛
ابراهیم، نه یهودی بوده است و نه نصرانی؛ بلکه او بر آیین اسلام بوده و از مشرکان نبوده است.
نکته جالب، اینکه «تورات» کتاب آسمانی یهود، درباره حضرت ابراهیم علیه السّلام و نسب و نیای او و نیز همسران و فرزندانش و سفرهای او به سرزمین کنهان و الخلیل، مطالب فراوانی گفته است؛ ولی به دو حادثه ی مهم در زندگی آن حضرت یعنی جریان بت شکنی و پس از آن به آتش افکندن وی به وسیله مشرکان و دیگری داستان بنای کعبه مقدّس خانه ی خدا، اشاره ای نکرده است.
یهودیان خود را از نسل حضرت یعقوب، نوه حضرت ابراهیم علیه السّلام می دانند و افتخار می کنند که فرزند جسمانی و روحانی حضرت ابراهیم علیه السّلام هستند.
در تورات آمده است که دوازده فرزند حضرت یعقوب علیه السّلام در مصر در گذشتند و نسل ایشان یعنی دوازده قبیله بنی اسرائیل به سبب پیشرفت در علوم و فنون، مورد حسادت مصریان قرار گرفتند و از سوی آن ها به استضعاف کشیده شدند. طبق بیان تورات، خداوند به موسی علیه السّلام وعده داد بنی اسرائیل را از دست مصریان نجات داده، سرزمین کنعان و حدود آن را که اماکن پربرکتی بودند به ایشان عطا کند. (2)
پس از خروج بنی اسرائیل از مصر، حضرت موسی علیه السّلام به امر خدا به کوه طور رفت و الواحی گرفت که فرمان های خداوند بر آن ها نقش بسته بود. از جمله آن دستورات این بود که:
برای خود خدایی جز من نگیرید و به بت سجده نکنید و پدر و مادر را احترام کنید. (3)
همچنین از کارهایی چون قتل، زنا، دزدی، شهادت دروغ و طمع ورزی به اموال و ناموس همسایه نهی کرده بود.
امّا طبق نقل تورات به سبب تأخیر موسی علیه السّلام در بازگشت از طور، بنی اسرائیل گوساله پرستی کردند و با این کار، خدا را نافرمانی و رسولش موسی علیه السّلام را خشمگین کردند. موسی علیه السّلام آن گوساله را سوزاند و خاکسترش را به آب ریخت.
به هر حال موسی علیه السّلام در صحرای سینا حکومتی بر پا کرد و تا آخر عمر، رهبری دینی و سیاسی قوم خود را بر عهده داشت و طبق گفته تورات در 120 سالگی در حوالی بحرالمیت در گذشت. (4)
پس از حضرت موسی علیه السّلام، یوشع بن نون علیه السّلام به امر خدا، رهبر یهود شد. پس از او مردان بزرگی در بنی اسرائیل رهبری کردند که داوران بنی اسرائیل نامیده می شوند و تاریخ ایشان در سفرِ داوران آمده است. آخرین داور بنی اسرائیل، حضرت سموئیل علیه السّلام بود و چون یهود پادشاهی نداشتند از او خواستند رئیسی برایشان تعیین کند که آنها را در برابر هجوم همسایگان مهاجم بسیج کند. او جوانی به نام شاول (طالوت) را برگزید و او را با روغن مسح کرد. این «مسح»، پادشاه را حاکمی الهی می ساخت و اطاعت از مسیح «ماشِیّح» شرعاً بر همه واجب می شد.
به هر حال یهود به فرماندهی طالوت با فلسطینیان آن زمان جنگیدند و پیروز شدند و پس از آن حضرت داوود علیه السّلام که از جنگاوران بنی اسرائیل بود جانشین طالوت شد (حدود 1015 ق.م) پس از داوود علیه السّلام، فرزندش سلیمان علیه السّلام به حکومت رسید و با شکوه ترین دوران بنی اسرائیل را به وجود آورد.
کتاب مقدّس یهود به «تورات» معروف است. (5) این واژه عِبری به معنای قانون و شریعت است. تورات بخشی از «عهد عتیق» است که نزد مسیحیان معتبر است. این کتاب سه بخش دارد؛
1. بخش تاریخی 2. حکمت، مناجات و شعر 3. پیشگویی های انبیا.
بخش تاریخی شامل هفده کتاب است که پنج کتاب اول آن «تورات» نامیده می شود که عبارتند از: سفرِ پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه، بخش پیش گویی های انبیا نیز شامل هفده کتاب است؛ مانند کتاب اِشّعیا، کتاب اِرمیا، کتاب دانیال، کتاب یونس.
علاوه بر تورات، کتابِ تّلمود نیز نزد یهود مهم است. (6) البته به علت بدگویی این کتاب از حضرت عیسی علیه السّلام، مسیحیان همواره با آن مخالفت کرده اند و حتی در دوره ای از تاریخ، تلمودسوزی راه انداختند.
یهودیت تبلیغ ندارد؛ زیرا یهودیان، دین خدا را نعمتی الهی می دانند که مخصوص نژاد بنی اسرائیل است؛ با این حال اگر کسی یهودی شود، او را می پذیرند. در تلمود، توصیه شده است که هرگاه کسی خواست یهودی شود، باید ذلّت های این قوم را به او تفهیم کرد، تا اگر مرد این میدان نیست پا در آن نگذارد. (7) یهودیان معمولاً مردم را به صهیونیسم دعوت می کنند.

منجی در یهود

یهودیان مانند دیگر پیروان ادیان الهی به موعود معتقد هستند و در کتاب های مقدس آنان به تکرار از آن، یاد شده است. پیامبران یهود، بارها از آینده ای که دوران عظمت یهود است سخن گفته اند و محور این آینده روشن، ماشیح (Mashiah) است که از سوی خدا مأمور نجات بنی اسرائیل شده است. «ماشیح» واژه ای عبری است که به معنای مسیح (مسح شده با روغن) است. از آنجا که کلمه «مسیح» به حضرت عیسی علیه السّلام اختصاص یافته است، دانشمندان برای اشاره به موعود یهود، از واژه «مسیحا» استفاده می کنند. تعبیر «ماشیح» در «تلمود» به تکرار آمده است؛ ولی در «عهد عتیق» تنها در کتاب دانیال (8) به کار گرفته است.

خاستگاه منجی باوری در یهود

ارکان اصلی اعتقاد یهود، سه باور «یَهوه، قوم برگزیده و سرزمین مقدس» است و عقیده به منجی برخاسته از این اعتقادات یهود است. یهود خود را قوم برگزیده می دانند؛ زیرا معتقدند که «یَهوه» (9) با پیامبران یهود پیمان بسته است که سرزمین مقدّس را به آنان ببخشد. این سرزمین مقدس «کنعان» است که بعد اسرائیل نام گرفت. موعود یهودیت همان کسی است که می آید و آن عهد خدا و موسی را محقّق می کند و آنان را به سرزمین مقدس می رساند.

سیر تاریخی منجی باوری در یهود

در دوره های اولیه تاریخ یهود و تا قبل از تأسیس نهاد پادشاهی و حکومت حضرت داوود علیه السّلام، این خداست که بر اساس عهدی که با موسی علیه السّلام بسته است، «منجی بنی اسرائیل» است؛ ولی پس از به قدرت رسیدن داوود علیه السّلام به عنوان پادشاه بنی اسرائیل و تأیید او به وسیله ی «یهوه» جریان منجی در شکل ماشیح که همان مسیحِ منجی است شکل می گیرد و این مسیحاست که با تأیید یهوه، موظف است حاکمیت قوم بنی اسرائیل را بر سرزمینِ مقدس تداوم بخشد؛ بنابراین، منجی، همان پادشاهِ حاکم و موجود است، نه کسی که خواهد آمد و نجات خواهد داد؛ ولی پس از پادشاهی سلیمان علیه السّلام پسر داوود علیه السّلام، پادشاهی متحّد یهود به اختلاف گرایید و از آن پس بنی اسرائیل از شوکت و عزت خود به زیر آمد و پیوسته در حسرت آینده ای آرمانی که با ظهور شاهی از نسل داوود شکل می گیرد، نشست. این دوره حدود دو قرن پیش از میلاد مسیح و ظهور مسیحیت است که بحث منجی موعود آرمانی آشکارا مطرح می شود و دانیال نبی علیه السّلام به دنبال رنج های پی در پی قوم یهود، پایان زجرها و آوارگی ها را به قوم یهود نوید می دهد و موضوعِ ظهورِ «نجات بخش قوم خدا» در افکار یهود توسعه می یابد. (10)
از آن زمان، یهودیان همواره در انتظار یک رهبر الهی فاتح بوده اند که اقتدار و شکوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سلیمان علیهم السّلام برگرداند. شخصیت مورد انتظار یهود، «ماشیح» (مسیح، مسح شده) خوانده می شد. ماشیح - چنان که گفتیم - لقب پادشاهان قدیم بنی اسرائیل بود زیرا مرسوم بود که پیامبران در حضور جمع، اندکی روغن بر سر آنان می مالیدند و بدین وسیله نوعی قداست برای ایشان پدید می آمد. این لقب در زمان های بعد به پادشاه آرمانی یهود اطلاق شد. (11)

مدعیان مسیحایی

شور و التهاب انتظار موعود همواره در تاریخ پر نشیب و فراز یهود بوده است و یهودیان در سراسر تاریخ محنت بار خود هر گونه خواری و شکنجه را به این امید تحمل کرده اند که روزی مسیحا (=ماشیح) بیاید و آنان را از گرداب ذلت و درد رهانده، فرمانروای جهان کند. (12)
این انتظار، چنان عمیق و ریشه دار بوده است که از روزگار باستان تا عصر حاضر، صدها نفر برخاسته و ادعای مسیحا بودن کرده اند و اندک زمانی ساده دلان بنی اسرائیل را مجذوب خود ساخته و بلاهای سنگینی بر سر آن قوم آورده اند؛ برای مثال چند قرن پس از میلاد، یک دلباخته ی پرشور به نام موسی در جزیره «کرت» به پا خاسته، خود را مسیحا خواند و تمام جوامع یهود آن جزیره را که در آن مرکز یهودی مهمی بود مجذوب خود کرد. او می گفت می خواهم یک روز شما را از دریای مدیترانه عبور داده، به فلسطین ببرم و در آنجا دولت مسیحایی تشکیل دهم. (13) یهودیان، کسب و کار خود را رها کرده، به موسای جدید دل بستند، تا آنان را به سرزمین موعود رهبری کند. جالب اینکه آن ها چنان به رسالت و قدرت او یقین داشتند که همه اموال خود را به او تقدیم کردند و مرد و زن و بچه، همگی به دنبال او به جانب دریا رفتند. وی بر صخره ای که بر دریا مشرف بود ایستاد و به مریدان خود فرمان داد که خویش را به دریا افکنند و مطمئن باشند که دریا برای آنان شکافته خواهد شد؛ ولی نتیجه روشن بود؛ مردم گرفتار امواج سهمگین دریا شدند و گرچه عهده ای توسط دریانوردان نجات یافتند ولی گروهی دیگر غرق شدند. (14)
مدعیان مسیحایی در قرن های متوالی مشکلات بزرگی برای یهودیان ایجاد کردند و حتی بعضی از آن ها فرقه هایی پدید آوردند که تا زمان ما، باقی است؛ مانند فرقه «دونمه» در ترکیه که از «شبتای صبی» نامدارترین مسیحای دروغین (1676-1626) باقی مانده است.
در این میان حضرت عیسی بن مریم علیه السّلام ظهور کرد و با داشتن شخصیتی بس والا و روحی الهی، دین بزرگی را بنیاد نهاد و گروه بی شماری را به ملکوت آسمان رهنمون شد؛ ولی بیشتر یهودیان او را رد کردند.

انتظار مسیحا در عصر حاضر

حدود صد سال پیش متفکران یهود گفتند قوم ما در طول قرن ها در انتظار مسیحا، خواری ها را تحمل کرده است؛ و صبر ما تمام شد. باید خود برای پایان دادن به وضع موجود برخیزیم و برای گرفتن فلسطین (که در گذشته دور، پایگاه یهود بوده) اقدام کنیم. این گروه که بعدها به صهیونیست ها معروف شدند با مخالفت عموم یهودیان مواجه شدند؛ زیرا طبق باور دینی یهودی، فقط مسیحا می تواند به چنین کاری اقدام کند؛ ولی صهیونیست ها با صبر و حوصله و تبلیغات فراوان و به این عنوان که ما می خواهیم برای قیام مسیحا پایگاهی در فلسطین ایجاد کنیم، گروه هایی از یهودیان را قانع کرده، به سرزمین های اشغالی کوچ دادند و مکتب صهیونیسم و دولت غاصب اسرائیل را تشکیل دادند. البته هنوز اقلیّتی از یهودیان بر اثر دلبستگی شدید به امیدهای قدیم، تشکیل دولت صهیونیستی را مخالف آرمان مسیحایی می دانند و پیوسته با آن مخالفت می کنند و معتقدند که باید به سنّت انتظار ادامه داد؛ ولی بیشتر یهود، صهیونیسم را از جان و دل پذیرفته اند و آن را رهگشای عصر مسیحا می دانند.
گفتنی است که با وجود تشکیل دولت صهیونیستی، همچنان تب و تاب انتظار موعود در میان یهودیان وجود دارد و همه آنان در انتظار مسیحا به سر می برند. این انتظار در میان افراطی ترین گروه های ضدصهیونیست و نیز سرسخت ترین گروه های طرفدار آن به یک اندازه است. جالب اینکه صهیونیست های اشغال گر فلسطینی علاوه بر دعاهای مسیحایی که روزانه می خوانند در پایان مراسم سالگرد تأسیس رژیم اسرائیل (پنجم ماه اِیار عِبری) این گونه دعا می کنند:
اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد. (15)

ویژگی های منجی یهود

برای آشنایی بیشتر با منجی یهود مناسب است درباره ی ویژگی های شخصی و شخصیتی او بحث کنیم:

الف. ویژگی های شخصی

منجی یهود که به عنوان «ماشیح» معروف است در متون مقدس یهودی به نام های مختلفی مطرح شده؛ ولی مهم این است که یهودیان معتقدند که او یک انسان است که از سوی خدا مأموریّت دارد و لقب او «فرزند داوود» است.

ب. ویژگی های شخصیّتی

ماشیح گرچه در آغاز، عنوانی عام و غیر موعودی و غیر فرجام شناختی بوده است؛ ولی در سنت یهود، به عنوان موعود نجات بخش و مرتبط با فرجام عالم شناخته شده است. موعود یهودی، موعودی شخصی، اما نامعیّن است؛ یعنی معلوم نیست که در کدام مصداق، تحقق خواهد یافت؛ برخلاف موعود اسلامی که هم شخصی است و هم معیّن و مصداق آن، مهدی فرزند حسن بن علی عسگری علیه السّلام امام یازدهم است. نیز ماشیح یهود اگرچه مسلح شده خداوند است و انسانی معمولی نیست، ولی به هر حال انسان است؛ برخلاف موعود مسیحی که پسر خدا و جنبه ای از او تلقی می شود.
ماشیح منجی یهود، افزون بر قدرت اجرایی، جنبه روحانی نیز دارد؛ زیرا پس از اینکه با روغن مقدس و به دست نبی مسح شد، حاکمیتی الهی می یابد و اطاعت از او بر همگان واجب است. (16)

بشارت مسیحای موعود در کتب یهود

مسئله «انتشار مسیحا» که در تاریخ کهن قوم یهود ریشه دارد در کتاب های مقدس ایشان به شکل های مختلف بیان شده است. مهم ترین مژده ی مسیحایی در کتاب اِشَعیای نبی آمده است:
نهالی از تنه ی یَسّی [پدر داوود] بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت... خوشی او در ترس [از] خداوند خواهد بود... مسکینان را به عدالت، داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین، به راستی حکم خواهد نمود... گرگ با برّه سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید... و طفل شیرخواره بر سوراخ مار، بازی خواهد کرد (17)... و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پُر خواهد بود؛ مثل آب هایی که دریا را می پوشاند. (18)
در زبور داوود نبی علیه السّلام که تحت عنوان «مزامیر» در لا به لای عهد عتیق آمده است نیز بشارت های صریح و آشکاری درباره منجی موعود آمده و پیروزی صالحان را بر تبهکاران عالم نویده داده است که دو نمونه آن، چنین است:
زیرا که شرّیران (19) منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد. هان! بعد از اندک زمانی شرّیر نخواهد بود... و امّا حلیمان، وارث زمین خواهد شد؛ زیرا که بازوان شریر شکسته خواهد شد و اما صالحان را خداوند تأیید می کند.... (20)
در جایی دیگر تصویر روشنی از موعود منجی و برکات ظهور او را بیان کرده است:
... [منجی] قوم ها را به انصاف داوری خواهد کرد. آسمان، شادی کند و زمین، مسرور گردد. دریا و پری آن غُرّش نمایند. صحرا و هرچه در آن است به وَجد آید. آن گاه تمام درختان جنگل ترنّم خواهند نمود به حضور خداوند... زیرا که برای داوری جهان می آید... (21)
گفتنی است که قرآن کریم با صراحت از وجود این بشارت ها در زبور داوود خبر داده است:
(وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌) (22)؛
و هر آینه در زبور [داوود] نوشتیم پس از آنکه در ذکر [=تورات] بیان کردیم که: زمین را بندگان صالح ما را به ارث خواهند برد.
چنانکه هویداست تعبیر قرآن از حکومت نیاکان در آخرالزمان (=وارثت صالحان) همان است که در بشارت های زبور عصر حاضر موجود است و این حقیقت روشن، بیان گر اصالت موعود باوری در ادیان الهی است.

آخرالزمان و جهان پیش از ظهور

از دیدگاه کتاب مقدس یهود، جهان پیش از ظهور، جهان ظلم و تباهی است و فساد به شکل های مختلف در جامعه بشری رواج می یابد؛ چنانکه در متون اسلامی نیز آمده است که مهدی موعود، همان کسی است که زمین را پر از عدالت می کند پس از آنکه از ظلم و جور، آکنده است.
دانشمندان یهود به مردم یادآور می شوند که پیش از ظهور ماشیح، آشفتگی و فساد در جهان به نهایت خواهد رسید. برخی از نشانه ها در اخلاق انسان ها و برخی در طبیعت آشکار خواهد شد؛ مانند اینکه بی بندوباری افزایش خواهد یافت و روابط خویشاوندی به سردی خواهد گرایید و بسیاری از مردم، دچار فقر و تنگدستی خواهند شد. (23)
در تلمود آمده است:
جوانان به پیران بی احترامی کرده، آنان را خجالت خواهند داد و پیران در جلوی جوانان به پا خواهند ایستاد. دختر با مادر، و عروس با مادرشوهر مخالفت خواهد کرد و فرزند از پدر خود خجالت نخواهد کشید. محل تحصیل و مطالعه، به اماکن فساد تبدیل شده و دانشِ دبیران، فاسد خواهد شد و کسانی که از خطا کردن بترسند، منفور خواهند بود. (24)

پیامدهای موعودباوری در یهود

عقیده نجات و ایمان به منجی موعود در زندگی یهود، نتایج و ثمراتی داشته است که مهم ترین آن ها حالت امید و نگاه روشن به آینده و در نتیجه تقویت صبر و استقامت در برابر مشکلات فراوانی است که در طول تاریخ برای قوم یهود بوده است؛ زیرا چنان که در بخش های قبل گفتیم قوم یهود پیوسته در سختی ها و مشکلات و آوارگی ها به سر برده اند و همه این ها را به امید روزگار نجات به دستِ موعود اسرائیلی تحمل کرده اند و جالب اینکه در کنار این صبر و شکیبایی، التزام یهودیان به شریعت و احکام آن مطرح بوده و بزرگان قوم - دست کم در گروه هایی از یهود - تبلیغ کرده اند که شرط آمدنِ منجی، عمل کردن پیروان این آیین بر اساس دستورات شریعت و التزام عملی ایشان به اوامر خداست.
در سفرِ پیدایش، دست کم سه بار از عهد خداوند با ابراهیم و سپس تکرار این عهد با فرزندانش اسحاق و یعقوب سخن آمده است. بر اساس آن عهدها وعده ی افزایش شمار قوم اسرائیل به تعداد ستارگان و نیز بخشش سرزمین کنعان به قوم یهود داده شده است. وقتی عهد مزبور در صحرای سینا با موسی و قوم اسرائیل تجدید می شد، تحقّق وعده های خداوند، مشروط به گردن نهادن قوم به قانون موسوی شد. (25)
بنابراین از ثمرات موعودباوری یهود، التزام این قوم به احکام شریعت و تقویت دین داری آنان بوده است.

منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش
 1. گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، جمعی از نویسندگان.
2. خط امان، محمد امامی کاشانی.
3. آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی.
4. انتظار مسیحا در آیین یهود، جولیوس کرینستون (ترجمه حسین توفیقی).

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل عمران: 67.
2. آشنایی با ادیان بزرگ، ص 79.
3. سفر تثنیه، باب 5.
4. جناب هارون نیز که وزیر موسی علیه السّلام بود در همین مدت و پس از حضرت موسی در گذشت.
5. هنگام ارجاع متن به کتاب مقدس، ابتدا نام کتاب و پس از آن شماره باب و سرانجام، شماره جمله مورد نظر آورده می شود؛ مثلاً می نویسند: پیدایش 27:1 یعنی سفرِ پیدایش، باب 1، فقره ی 27.
6. تلمود که به «تورات شفاهی» معروف است گفته های حکیمانه دانشمندان یهود است. به عقیده آنان، این گفته ها نسب به نسل از زمان موسی علیه السّلام برای یهود، باقی مانده و در تلمود جمع آوری و زیربنای فکری و اعتقادی بنی اسرائیل شده است.
7. ر.ک: گنجینه ای از تلمود، ص 84.
8. ر.ک: کتاب دانیال 9، 25-26.
9. نام خاص خداوند در زبان عبری است.
10. گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، ص 170 تا 182.
11. همان، ص 172.
12. آشنایی با ادیان بزرگ، ص 123.
13. یعنی مشابه کاری که حضرت موسی علیه السّلام کرد و بنی اسرائیل را از رود نیل با معجزه عبور دار و آن ها را از فرعون و فرعونیان نجات بخشید.
14. آشنایی با ادیان بزرگ، ص 124 و 123، با اندکی تصرف.
15. اقتباس از: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 125 و 124.
16. گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، ص 218.
17. بعضی معتقدند که در عصر ظهور، به سبب فراگیر شدن عدالت، این امور نیز واقعاً رخ خواهد داد. برخی دیگر، این تعابیر را کنایه از شدت و فراوانی عدالت در آن زمان می دانند و برخی هم گرگ و برّه و حیوانات دیگر را اشاره به انسان های شرور و نجیب می دانند. این سه نوع برداشت در ادیانِ مختلف، رایج است.
18. اِشَعیا 11: 1-9.
19. شرّیر یعنی بسیار شرور و مردم آزار و نیز لقبی برای ابلیس است.
20. کتاب مزامیز، مزمور 37، بندهای 9- و 17-18.
21. همان، مزمور 96. بندهای 10-13. گفتنی است که نویدهای منجی در زبور، بسیار است و در بیش از 35 بخش از مزامیز 150گانه زبور آمده است.
22. سوره انبیاء: 105.
23. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 62.
24. تلمود بابلی، سنهدرین (بخشی از تلمود است) 97 الف.
25. گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، ص 168.

منبع مقاله :
راتلج، یان، (1385)، اعتیاد به نفت: تلاش بی‌پایان آمریكا برای امنیت انرژی، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم

باور شناخت موعود در ادیان و مکاتب مختلف

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
  • سید حسن حسینی آصف
اشاره:
اندیشه تشکیل جامعه‏ای عاری از ظلم و ستم و تبعیض که در آن معیارهای عالی معنوی و انسانی یا به عبارتی دموکراسی واقعی حاکم باشد، از دیرباز در ذهن بشر از جایگاه و اهمیّت خاصی برخوردار بوده و هست. از زمانی‏که افلاطون در آرای خویش مدینه فاضله را عنوان می‏کند، تا قرن‏ها بعد که این اندیشه به‏صورت ((‏یوتوپیا))[۱] یا شهر آرمانی در آثار نویسندگان و فلاسفه تجلّی می‏نماید، می‏توان جلوه‏های گوناگونی از چنین تفکری را بازیافت.

باور شناخت موعود در ادیان و مکاتب مختلف

به عبارتی، می‏توان به جرأت اذعان نمود بشر از آن هنگام که ابتدایی‏ترین جوامع را تشکیل داد، همواره در درون خویشْ آرزومند جامعه‏ای آرمانی و به تبع آنْ شخصیتی بوده که بتواند چنین جامعه‏ای را تشکیل دهد. این شخص در حقیقت همان منجی موعود است که در ادیان و فرهنگ‏های اقوام و ملل مختلف با تلقی‏ها و نگرش‏های گوناگون و به صورت‏های متنوعی معرفی شده است. ما در این مقال تلقی‏های مختلف اندیشه موعود ـ البته به جز آنچه در عقاید اسلامی مطرح می‏باشد ـ را به اختصار بررسی و تبیین خواهیم کرد.
همانطور که اشاره شد، منجی موعود و نجات‏بخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیین‏ها و فرهنگ‏های کاملاً متفاوت، به اَشکال و صور گوناگون و متنوعی مطرح شده است؛ اما جملگی تقریباً در یک نکته متفق القول هستند که نجات بخشی خواهد آمد و آنان را از یوغ بندگی جبّاران و ستمکاران و حاکمان زورگو رهانیده، جامعه‏ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد. هندوها انتظارِ دهمین تجلی ویشنو یا کالکی را دارند؛ بودایی‏ها ظهور بودای پنجم را منتظرند؛ یهودیان به جز مسیح (ماشیح) نجات دهنده‏ای نمی‏شناسند؛ مسیحیان، فارقلیط را می‏طلبند که عیسی مسیح مژده آمدنش را داده است؛ و بالاخره مسلمانان که قائل به ظهور حضرت مهدی(ع) هستند.
البته چنین اندیشه‏ای مختص مکاتب و ادیان مذکور نیست، بلکه چنین روایاتی در اشکال مختلف، از قصص مذهبی گرفته تا اساطیر و افسانه‏ها، در میان همه اقوام و ملل متمدن و غیرمتمدن جهان و حتی قبایل بدوی وجود داشته و دارد. مثلاً ژرمن‏ها معتقد بودند که فاتحی از طوایف آنان قیام نماید و نژاد ژرمن را در جهان برتری بخشد. نژاد اسلاو بر این باور بودند که از مشرق زمین، یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متحد سازد و بر دنیا مسلط گرداند. اهالی یوگسلاوی (صربستان) نیز در سرودهای حماسی خویش از شخصی به نام ((‏مارکو کرالیه ویچ))[۲] نام می‏برند و انتظار ظهور وی را دارند. ساکنان جزایر انگلستان از دیرباز منتظر ظهور ((‏آرتور))ند که در جزیره ((‏آوالون)) سکونت دارد. بنابر عقیده ایشانْ وی روزی ظاهر می‏شود و نژاد ((‏ساکسون)) را در دنیا غالب می‏گرداند و سیادت جهان، نصیب آن‏ها می‏گردد.[۳]اندیشه موعود در میان قبایل بدوی و تمدن‏های امریکای میانه نیز به صورت‏های متنوع و جالبی وجود دارد. بنابر باور اکثر آن‏ها، شخصیت‏های اسطوره‏ای ایشان که بعضاً تا مقام خدایی نیز ارتقا یافته‏اند، همان‏گونه که به‏طور ناگهانی و اسرارآمیزی ناپدید شدند، دوباره روزی مراجعت می‏کنند و باعث نجات مردم و سامان بخشیدن به اوضاع جامعه خویش خواهند شد. مثلاً در میان سرخپوستان امریکای میانی، آزتک‏ها از ((‏کتسال کواتل Quetzal Coatl)) و تولتک‏ها از ((‏سه آکاتل توپیلتسین Ce Acatl Topiltzin)) و مایاها از ((‏کوکولکان Kukulcan)) در اساطیر خویش یاد می‏کنند که احتمالاً منشأ هر سه یکی است.
بنابر روایات، سه آکاتل توپیلتسین (Topiltzin، شاهزاده ما) بزرگ‏ترین شخصیت اسطوره‏ای امریکای کهن است که در سال ۹۷۷ م. به تخت نشست و باعث شکوفایی تولان شد، ولی در مدتی کوتاه به دلایل دینی، دشمنانش وی را طرد کردند و او با پیروانش به ساحل خلیج یوکاتان رفت. چند سالی نزد قوم مایا ماند و در سال ۹۹۹ به روایتی، هنگام مراجعت مُرد و به روایتی دیگر، غیب شد. چنانکه در افسانه‏ها آمده، سه آکاتل به هنگام ترک مردمش بر کَلکی از مارهای به هم تابیده سوار شد و رفت و قول داد که روزی از سمت طلوع خورشید باز گردد. تاریخ آن را نیز معین کرد. این تاریخ با سال ۱۵۱۹ (سال ورود اسپانیایی‏ها) به سرزمین آزتک مطابقت دارد. روایت‏ها در این مورد بسیار متفاوتند.
بنا به روایتی، سه‏آکاتل که سرخپوستان وی را پاپا می‏نامیدند، به هنگام ترک سرزمین و مردمانش، ورود دسته‏ای از بیگانگان را از جانب مشرق پیشگویی کرد و به آنان گفت که چهارمین یا پنجمین نسل با بیگانگان روبرو خواهند شد، و آن‏ها سرخپوستان را برده خویش خواهند کرد، درست همان طور که اکنون آن‏ها با او چنین رفتاری می‏کنند و وی به جهت اذیت و آزار مردان اهریمن صفت، مجبور به ترک آنجاست. سپس رو گرداند و رفت. مردم تولا آنچه را وی گفته بود در کتاب‏های خویش تصویر کردند و منتظر حوادث ماندند. وی از شهرها و تپه‏ها گذشت و بر هر یک نامی نهاد. بسیاری از مردم نیز به دنبالش روان شدند. بعضی گفته‏اند: تپه‏ای را گشود؛ به درون آن رفت و ناپدید شد. بعضی دیگر گفته‏اند: ردای خویش را بر دریا گسترد؛ علامتی روی آن کشید؛ سپس بر روی آن نشست؛ به دریا زد و از نظرها ناپدید گشت.[۴]اینکاها نیز از ایزدی آفریننده موسوم به ((‏ویراکوچا Virakocha)) نام می‏برند و معتقدند پس از آن که کار آفرینش به دست وی پایان گرفت، دستورهایی برای مردمش بر جای گذاشت، و قبل از آن که در آسمان ناپدید شود، قول داد که روزی مراجعت خواهد کرد.[۵]در ادبیات متأخر سرخپوستی به چهره دیگری به نام ((‏اینکاری Inkarri)) بر
می‏خوریم که در اساطیرْ بیش‏تر از او به مثابه ((‏پسر خورشید)) و ((‏زنی وحشی)) یاد
می‏شود؛ امّا او یک خدای سرخپوستی نیست، بلکه خاطره‏ای کمرنگ از پادشاهی باستانی است که پس از سالیانِ دراز انتظار، زنده می‏شود تا حقوق از دست رفته سرخپوستان را باز پس گیرد.[۶]بومیان جزیره ((‏هاوایی Hawai)) نیز در افسانه‏های خود از پهلوانی اسطوره‏ای به‏نام ((‏رواو Rou)) یاد می‏کنند. وی بنابر افسانه‏ها، روزی به طور ناگهانی سوار بر زورقی شد و در دل دریا گم شد؛ اما پیش از آن‏که برود، وعده داد که دوباره روزی سوار بر یک پرنده غول آسا باز خواهد گشت.[۷]ساکنان جزایر ((‏ملانئید melaneid))، واقع در جنوب اقیانوس آرام، در این باره
افسانه‏ای دارند مبنی بر این که در زمان‏های دور، پادشاه یک سرزمین ناشناس ـ که امریکا نام داشت ـ به دیدار آن‏ها آمده بود. نام این خدا ((‏جان فرام John Frum)) بود، که به آن‏ها قول داد در روزی از روزها، با پنجاه هزار تن از پیروان آسمانی‏اش از دهانه آتشفشان ((‏مازور masur)) بیرون آید و زندگی فقیرانه بومیان را بهبود بخشد و برای آن‏ها خوشبختی به ارمغان آورد. ولی بومیان می‏گویند این خدا فقط در صورتی نزد آن‏ها باز خواهد گشت که آن‏ها سنّت‏ها را زنده نگاه داشته و خدایان را پرستش کنند.[۸]گذشته از این‏ها، چنین معتقداتی را می‏توان در اساطیر کهن مصر باستان، چین و افسانه‏های یونانی بازشناخت.

موعود در آیین یهود
در عهد عتیق، کتاب مقدس یهودیان، اشارات مکرّری به نجات بخش آخر زمان شده است.[۹] کسی که خواهد آمد تا جهان مطلوبی را که همه خواستار آنند و سودایش را در سر می‏پرورانند، از نو بسازد. جهانی روشن و عاری از پلیدی‏ها که در آن آدمی به همه آرزوها و امیال پاک انسانی برسد و کامیاب شود. در زبور داوود که تحت عنوان مزامیر در عهد عتیق آمده، تقریباً در هر بخش از آن، اشاره به ظهور منجی آخرالزمان، و نوید پیروزی صالحان بر شریران، و بالاخره تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب گوناگون به دینی واحد و جهان‏شمول موجود است:
و او قوم ترا به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین ترا به انصاف. آن‏گاه کوه‏ها برای قوم، سلامتی را بار خواهند آورد، وتلها نیز در عدالت، مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد، و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد، و ظالمان را زبون خواهد ساخت … . در زمان او، صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود، مادامی‏که ماه نیست نگردد. و او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا، و از نهر تا اقصای جهان. به حضور وی، صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنانِ او خاک را خواهند لیسید… جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امّت‏ها او را بندگی خواهند نمود… بر مسکین و فقیر کَرَم خواهد فرمود، و جان‏های مساکین را نجات خواهد بخشید… نام او تا ابد الآباد باقی خواهد ماند؛ اسم او پیش آفتاب دوام خواهد کرد؛ آدمیان در او برای یکدیگر برکت خواهند خواست، و جمیع امّت‏های زمین او را خوشحال خواهند خواند.[۱۰]یهودیان معتقدند نجات دهنده آخرالزمان، مسیح (=ماشیح) به معنای مسح شده خداوند است که جهان مطلوب و درخشان آینده را می‏سازد. اکثر اندیشمندان یهود بر این باورند که ظهور مسیح و فعالیت او برای بهبود وضع جهان و برقراری صلح و آرامش میان همه اقوام و تأمین خواست‏ها و نیازهای بشری، بخشی از نقشه‏های خداوند در آغاز آفرینش بوده است. براساس همین عقیده، لزوم وجود نجات بخش که کسی جز مسیح نیست، پیش از آفرینش کاینات به ذهن خداوند خطور کرده است.[۱۱]به اعتقاد همه یهودیان، نجات دهنده (مسیح) انسانی است همانند دیگران؛ امّا برخوردار از جلوه و جبروت خدایی. او جهان را با نور خویش که جلوه‏ای از نور خداست روشن خواهد کرد. برخی ماشیح را همان داوود می‏دانند. (هوشع ۳: ۵) برخی دیگر، او را از خانواده داوود می‏شمارند. (مزامیر ۱۸: ۴۹-۵۰)[۱۲] گروهی نیز می‏گویند که خداوند در پایان جهان، داوود دیگری را برای نجات مردم می‏فرستد. (ارمیاه، ۹:۳۰)
در این زمینه، اندیشمندان آرای متفاوتی اظهار کرده‏اند که گاه، یکدیگر را نقض
می‏کنند؛ امّا آنچه روشن است این‏که مسیح از خاندان داوود است که در پایان جهان برای نوساختن جهان و نجات بشر ظهور خواهد کرد.

موعود در آیین مسیحیان
بنابر اعتقاد مسیحیانْ نجات دهنده، فارقلیط به معنای تسلّی دهنده و شفیع و مددکار است؛ امّا در عهد جدید، مراد از آخرین نجات دهنده همان عیسی مسیح است که بار دیگر زنده خواهد شد و جهانِ سراسر فساد و تباهی را نجات خواهد داد:
درباره قیامت مسیح پیش دیده گفت که: نفس او در عالم اموات گذاشته نشود و جسد او فساد را نبیند. پس همان عیسی را خدا برخیزاند و همه ما شاهد بر آن هستیم.[۱۳]همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه برای کسانی که منتظر او می‏باشند، ظاهر خواهد شد به جهت نجات.[۱۴]البته ذکر این نکته مهم در این‏جا الزامی است که در عهد جدید به جز عیسی مسیح، به موعود نجات‏بخش دیگری نیز اشاره شده است که عیسی مسیح، وعده آمدنش را
می‏دهد. وی ((‏تسلی دهنده)) دیگری است که مسیح از خدا (پدر) برای امّتش درخواست می‏کند و خدا او را اعطا می‏کند تا همیشه با ایشان باشد. جهان او را نمی‏بیند و
نمی‏شناسد، ولی آنان‏که به مسیح ایمان دارند، وی را باز می‏شناسند:
و من از پدر سؤال می‏کنم و تسلّی دهنده‏ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما باشد؛ یعنی روح راستی که جهان نمی‏تواند او را قبول کند. زیرا که او را نمی‏بیند و نمی‏شناسد؛ امّا شما او را می‏شناسید، زیرا که با شما می‏ماند و در شما خواهد بود.[۱۵]او آن مسیحایی نیست که امّت موسی و یهودیانْ انتظارش را داشته و دارند. او بعد از عیسی مسیح و پس از رفتن وی خواهد آمد. او هدایتگر به همه راستی‏هاست و جهان را به عدالت و داوری ملزم خواهد نمود. از خود چیزی نمی‏گوید، بلکه از مسیح خبر می‏دهد و او از خدا (پدر):
و من به شما راست می‏گویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد، امّا اگر بروم او را نزد شما می‏فرستم. و چون او آید جهان را بر… عدالت و داوری ملزم خواهد نمود… ولیکن چون او، یعنی روح راستی، آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیرا که او از خود تکلّم نمی‏کند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد؛ زیرا آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد… .[۱۶]

موعود در آیین هندو
در آیین هندو، موعود نجات‏بخش موسوم به ((‏کالکی kalki)) در پایان آخرین دوره زمانی از ادوار چهارگانه جهانی، یعنی ((‏کالی یوگه))[۱۷] ظهور خواهد کرد. بنابر تفکر هندویی، جهان از چهار دوره رو به انحطاط تشکیل شده است. در چهارمین دوره، یعنی عصر کالی، فساد و تباهی سراسر جهان را فرا می‏گیرد. زندگانی اجتماعی و معنوی به نازل‏ترین حدّ خود نزول می‏کند و موجبات زوال نهایی را فراهم می‏سازد.[۱۸]در این عصر (کالی یوگه یا دوره انحطاط) که بنابر باورهای هندویی از نیمه شب بین ۱۷ و ۱۸ ماه فوریه سال ۳۱۰۲ قبل از میلاد مسیح شروع گردیده، و ما اکنون در آن به سر می‏بریم، فقط به یک چهارم دَرْمه (دین یا نظم کیهانی) عمل می‏شود و سه چهارمش به فراموشی سپرده شده است.
مردمان این دوره گناهکار، ستیزه‏جو و چون گدایان، بداقبال و سزاوار اقبالی نیستند. چیزهای بی‏ارزش را ارج می‏نهند، آزمندانه می‏خورند و در شهرهایی زندگی می‏کنند که پر از دزدان است.[۱۹]در پایان چنین دوران سیاهی، آخرین و دهمین تجلّی (اوتاره) ((‏ویشنو Vishnu)) موسوم به کالکی،[۲۰] سوار بر اسبی سفید و به هیأت انسان ظهور خواهد کرد. وی سراسر جهان را سواره و با شمشیری آخته و رخشان در می‏نوردد تا بدی و فساد را نابود کند. با نابود کردن جهان، شرایط برای آفرینشی نو مهیا می‏شود تا در مهایوگای آتی، دیگر بار عدالت و فضیلت ارزش یابند.[۲۱]

موعود در آیین بودا
در آیین بودا، اندیشه منجی موعود با مفهوم ((‏میْتْرِیه Maitreya)) (واژه‏ای سنسکریت به معنای مهربان) تبیین می‏گردد. در الهیات بودایی، او را بودای پنجم[۲۲] و آخرین بودا از بودایان زمینی می‏دانند که هنوز نیامده است، امّا خواهد آمد تا همه انسان‏ها را نجات دهد. در نمادنگاریِ بودایی، او را به هیأت مردی نشسته که آماده برخاستن است، نمایش می‏دهند تا نمادی باشد از آمادگی وی برای قیام!
روایات بودایی درباره شخصیت و چگونگی ظهور آخرین بودا یا منجی موعود یعنی کسی که خواهد آمد تا همگان را مژده رهایی داده و آن‏ها را از چرخه آهنین رجعت‏های مداوم به عالم نجات دهد) همداستان نیستند. در سنّت مهایانه که یکی از دو سنّت یا مذهب اصلی بودایی است، توجه بیش‏تری به شخصیت میتریه شده است. در روایات مهایانه‏ای، شاکیه مونی ـ که همان ((‏گُتمه Gautama)) بودای مشهور است ـ چهارمین بودا و میتریه که پس از او خواهد آمد، به عنوان بودای پنجم معرفی شده است. در حالی که در برخی روایات بودایی، گُتمه بودای هفتم است و بوداسف (Bodhesattava) در آینده و به عنوان آخرین بودا ظهور خواهد کرد.
درباره زندگی و سرنوشت مقدّر میتریه نیز به عنوان آخرین بودا اختلاف وجود دارد. در ((‏کانون پالی)) (منبع اصلی اطلاعات ما از آیین بودای اولیه) اهمیّت چندانی به وی
نداده‏اند؛ تنها در یک سوره (سوره چکّه وتّی سیهه ناده) از این مجموعه نام او را برده‏اند. امّا از آثار غیر کانونی (غیر مقدس) دو اثر به این آموزه اختصاص یافته است.
در ((‏مهاوَنسه Mahavansa)) که به تاریخ سریلانکا می‏پردازد، روز شمار حوادث مربوط به قیام میتریه به وضوح چنین گفته شده است:
پس از آن که شاکیه مونی به پری نیروانه (نیروانه بزرگ) رسید، جهان پای به سراشیبی اجتماعی و کیهان شناختی نهاد؛ پنج هزار سال پس از آخرین بودا، آفتاب آموزه‏های بودایی افول می‏کند و طول عمر آدمیان به ده سال فرو می‏کاهد. در این زمان، چرخه‏ وارو می‏گردد: زندگی متحوّل شده، به طوری که متوسط عمر مردم به هشتاد هزار سال می‏رسد.[۲۳] با این عمرهای طولانی و زمینه مناسب برای تعالیم بودا، یک ((‏چکره ورتین Cakravartin)) یا (راهنما) خواهد آمد. او برای مردم رفاه و بهروزی می‏آورد و آموزه‏های بودا را ترویج می‏کند. آن گاه که چنین فضایی بهشت گون فراهم آمد، میتریه از آسمان ((‏توشیته Tushita)) نزول می‏کند، بوداییِ خویش را به کمال می‏رساند، و درمه را به فرهیختگان می‏آموزد. ((‏مَها کشیپه Mahakashyapa))، از مریدان برجسته بودا، از خلسه‏ای که پس از پری نیروانه معلم خویش بدان فرو رفته بود، بیرون می‏آید تا بار دیگر بودا را خدمت کند و آموزه‏های آن روشنی یافته را بشنود.[۲۴]

موعود در آیین‏ زرتشت[۲۵]برخلاف دیگر ادیان، که معمولاً منتظر یک موعود نجات‏بخش‏اند، زرتشتیان منتظر سه موعود هستند که هر یک از آن‏ها به فاصله هزار سال از دیگری ظهور خواهد کرد. در این‏جا لازم است قبل از پرداختن به مسأله سه موعود، اشاره‏ای گذرا به بحث ادوار جهانی یا سال کیهانی در آیین زرتشت داشته باشیم، که افسانه ظهور این موعودهای سه‏گانه در چنین چارچوبی جای داده شده است. البته باید یاد آور شویم که متن‏های زرتشتی درباره این که ((‏سال کیهانی)) از چند هزاره تشکیل می‏شود هم سخن نیستند. پاره‏ای می‏گویند از نُه هزاره، و برخی این دوره جهانی را به مناسبت دوازده برج سال طبیعی و دوازده نشان منطقه البروج، متشکل از دوازده هزاره می‏دانند. قراینی نیز حکایت می‏کند رقم اصلی شش هزار سال بوده و به تدریج، به نُه هزار سال و دوازده هزار سال افزایش یافته است.[۲۶]امیل بنونیست (Emil Benveniste) در این باره می‏نویسد: ((‏نُه هزار سالْ عقیده زروانیان و دوازده هزار سالْ اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی است.))[۲۷] امّا ((‏نیبرگ Nyberg)) عقیده دارد که عمر جهان بنابر رأی زروانیان دوازده هزار، و بنابر اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی نُه هزار سال است.[۲۸] با این همه، سال کیهانی کامل، چنان‏که مشروحاً در فصل اول بندهش مندرج است، دوازده هزار سال است، که خود به چهار دوره یا عهد سه هزار ساله تقسیم می‏شود.[۲۹]در سه هزاره اول، اهورا مزدا عالم فروهر، یعنی عالم روحانی را بیافرید، که عصر مینوی جهان بوده است. در سه هزاره دوم از روی صور عالم روحانی، جهان جسمانی خلقت یافت. در این دوره، امور جهان و زندگی مردمانْ فارغ از گزند و آسیب بود و به همین جهت، عصر طلایی تاریخ دینی مزدیسنان نامیده می‏شود. سه هزاره سوم، دوران شهریاری شهریاران و خلقت بشر و طغیان و تسلط اهریمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد؛ یعنی هنگامی که بنا بر سنت دوران واپسین از چهار دوره عمر جهان بود.[۳۰]به موجب روایات زرتشتی و بنا به یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد می‏شود که با نام عمومی سوشیانس خوانده می‏شوند. این نام به‏خصوص برای تعیین آخرین موعود تخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورا مزدا خواهد بود. کلمه ((‏سوشیانس)) که از ریشه ((‏سو Sav,Su)) به معنی سود و سودمند است، در اوستا ((‏سئوشیانت Saoshyant)) آمده و در پهلوی به اشکال گوناگونی چون: سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوسیوش، سیوسوش آمده است.[۳۱] در فروردین یشت، بند ۱۲۹، در معنی سوشیانت چنین آمده است: ((‏او را از این جهت سوشیانت خوانند، برای آن که او به کلیه جهان مادی سود خواهد بخشید.))[۳۲]این کلمه چندین بار در گاتاها برای شخص زرتشت به کار رفته و پیامبر خود را سوشیانت خوانده؛ یعنی کسی که از وجودش سود و نفع بر می‏خیزد و سود رساننده است. (یسنا، ۴۵/۱۱، ۴۸/۹، ۵۳/۲) همچنین چندبار دیگر در سرودها، این واژه به صورت جمع آمده و زرتشت، خود و یارانش را ((‏سود رسانندگان)) معرفی کرده است. (یسنا، ۳۴/۱۳، ۴۶/۳، ۴۸/۱۲)[۳۳] در سایر قسمت‏های اوستا نیز غالباً سوشیانس‏ها به صورت جمع آمده و منظور از آن‏ها، پیشوایان و جانشینان زرتشت است که در تبلیغ کردن دین کوشا هستند و مردم را به راه راست هدایت می‏کنند.[۳۴] در یسنا (۲۴/۵) از سوشیانس‏ها با عنوان نوکنندگان جهان و مردانی که هنوز متولد نشده‏اند یاد می‏شود:
ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین با فروهرهای همه پاکان؛ آن پاکانی که مرده‏اند و آن پاکانی که زنده‏اند و آن مردانی که هنوز زاییده نشده، سوشیانت‏های نو کننده‏اند.[۳۵]امّا عمده مطالب درباره سوشیانس‏ها در یشتهای سیزدهم و به ویژه نوزدهم آمده است. در یشت ۱۹، بند ۸۸ به بعد، درباره ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتی و سپری شدن جهان چنین آمده است:
فرّکیانی نیرومند مزدا آفریده را ما می‏ستاییم؛ (آن فرّ) بسیار ستوده زبردست، پرهیزگار، کارگر چست را که برتر از سایر آفریدگان است؛ که به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت.[۳۶] در هنگامی که گیتی را نوسازد؛ (یک گیتی) پیر نشدنی، نمردنی، نگندیدنی، نپوسیدنی، جاودانِ زنده، جاودانِ بالنده و کامروا. در آن هنگامی که مردگان دگر باره برخیزند و به زندگانْ بی مرگی روی کند. پس آن گاه او (سوشیانت) به در آید و جهان را به آرزوی خود تازه کند.
پس جهانی که فرمانبردار راستی است فنا ناپذیر گردد. دروغ دگرباره به همان جایی رانده شود که از آن جا از برای آسیب رساندن به راستی پرستان و نژاد و هستیِ وی آمده بود. تباهکار نابود خواهد گردید؛ فریفتار رانده خواهد شد.[۳۷]براساس روایات پهلوی، نطفه زرتشت در دریاچه هامون، ‌[کیانسیه یا کَسَه‏اُیه (Kasaoya)] قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشیزه از این نطفه بارور می‏شوند و سه موعود مزدیسنان را می‏زایند. در یشت سیزدهم، بند ۶۲ آمده است:
فروهرهای نیک توانای پاک مقدسین را می‏ستاییم که نُه و نود و نهصد و نه هزار و نُه بار دَه هزار (یعنی ۹۹۹۹۹) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانی می‏کنند.[۳۸]امّا در یشت سیزدهم، بندهای ۱۲۸ و ۱۲۹ مهم و قابل توجه هستند. دربند ۱۲۸ مجموعاً از نُه پارسا ـ که شش تن از آن‏ها یاران سوشیانس[۳۹] و سه تن دیگر موعودهای آینده‏اند ـ یاد شده و فروشی‏شان ستوده شده است. این سه تن در اصل همان سه پسر آینده زرتشت یا موعودهای نجات‏بخش هستند که در هزاره آخر عمر جهان به فاصله هزار سال از همدیگر ظهور خواهند کرد. این سه تن عبارتند از:[۴۰]۱٫ اوخشْیَت اِرتَه (Ukhsyat ereta)، یعنی پروراننده قانون مقدس (نیرو دهنده و روا کننده قانونِ دین و دادِ زرتشت).[۴۱] امروزه این نام را اوشیدر یا هوشیدر گویند، و در کتب پهلوی به صورت خورشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه کلمه بامی را به آن افزوده، هوشیدر بامی می‏گویند که به معنی هوشیدر درخشان است.
۲٫ اوخْشْیَت نِمَه (Ukhsyat nemah)، یا اوخشیَت نِمَنگه، یعنی پروراننده نماز و نیایش. امروزه آن را اوشیدر ماه یا هوشیدر ماه می‏گویند، ولی در کتب پهلوی به صورت خورشیتماه و اوشیتر ماه ضبط شده است.
۳٫ اَستْوَتْ اِرِتَه (Astvat ereta)، یعنی کسی که مظهر و پیکر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معنی لفظی این کلمه اشاره شده و در بند ۱۲۹، یشت سیزدهم،
می‏خوانیم:
کسی که سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و اَستوَت اِرِتَه نامیده خواهد شد. از این جهت سوشیانت، برای این که او به سراسر جهان مادی سود خواهد بخشید؛ از این جهت استوت ارته، برای این که او آنچه را جسم و جانی است، پیکر فنا ناپذیر خواهد بخشید، از برای مقاومت کردن بر ضد دروغ جنس دو پا (بشر)، از برای مقاومت کردن در ستیزه‏ای که از طرف پاکدینان برانگیخته شده باشد.[۴۲]و این استوَت اِرته همان سوشیانس، یعنی سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. چنان که اشارت رفت، این سه برادر از پشت و نطفه زرتشتْ پیامبر ایران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ایزد نریوسنگ برگرفت و به فرشته آب (ناهید) سپرد، که آن را در دریاچه کیانسیه (هامون) حفظ کرد.
در آغاز هزاره یازدهم، دوشیزه‏ای از خاندان بهروزِ خداپرست و پرهیزگار در آن دریاچه آبتنی می‏کند و از آن نطفه آبستن می‏شود. پس از سپری شدن نُه ماه، هوشیدر پا به عرصه دنیا خواهد گذاشت. این پسر در سی سالگی از طرف اهورا مزدا برانگیخته می‏شود و دین در پرتو ظهورِ وی جان می‏گیرد. از جمله علامات ظهور وی این است که خورشید دَه شبانه روز، غیر متحرک در آسمان خواهد ماند و به هفت کشور روی زمین خواهد تابید. آن که دلش با خدا نیست، با دیدن این شگفتی، از هول و هراس جان خواهد باخت و زمین از ناپاکان تهی خواهد گشت.
در آغاز هزاره دوازدهم، دگرباره دوشیزه‏ای از خاندان بهروز در دریاچه هامون تن خود را می‏شوید و از نطفه زرتشت بارور می‏شود، و از او هوشیدر ماه زاده خواهد شد و در سی سالگی به رسالت خواهد رسید. در هنگام ظهور وی، خورشید بیست شبانه روز میان آسمان می‏ایستد. در دورانِ شهریاری روحانی هوشیدر ماه، ضحاک از کوه دماوند زنجیر گسیخته، و به ستمگری و بیداد می‏پردازد. به فرمان اهورا مزدا، یلِ نامور، گرشاسب، از دشت زابلستان به پا می‏خیزد و آن ناپاک را هلاک می‏کند.
در پایان هزاره دوازدهم، باز از خاندان بهروز، دوشیزه‏ای در آب هامون شست‏وشو
می‏کند و بارور می‏شود و از او سوشیانس، آخرین آفریده اهورا مزدا، متولد می‏شود. در سی‏سالگی، مزدیسنا امانت رسالت را به وی واگذار می‏کند. به واسطه نشانه متوقف شدن خورشید در وسط آسمان، به عالمیان ظهور سوشیانس و نو کننده جهان بشارت داده خواهد شد. از ظهور وی، اهریمن و دیوِ دروغ نیست و نابود گردد. یاران آن موعود که از جاودانان هستند، قیام می‏کنند و همراه وی خواهند بود تا مردگان برخیزند و جهان معنوی روی نماید.[۴۳]

موعود در آیین مانی
اعتقاد به موعود در عقاید مانوی نیز خودنمایی می‏کند. در انجیل زنده[۴۴] که از متون مقدس مانویان و منسوب به مانی است، مانی خود را فارقلیط، یعنی همان کس که مسیح مژده آمدنش را داده بود، می‏داند. در زبور مانوی که یکی دیگر از آثار ادبی دینی مانویان است و به پیروی از زبور داوود سروده شده، مانی همان فارقلیط معرفی شده است:
او را بزرگ می‏داریم
فارقلیط، مانی را
پسر و روح القدس را؛ آنان را می‏ستاییم با راستی.[۴۵]البته در جایی دیگر نوید موعود دیگری به جز مانی داده شده است:
ای فارقلیط! تو از عیسی نازل شده‏ای،
با صلح آمدی ای خورشید نوینِ جان های آدمیان!
با صلح فرازآمدی، ای خداوندگار ما، مانی!
بمای[۴۶] تو را بستاییم و موعود نوین تو را.[۴۷]در قطعه شماره ۹ اسناد مکشوفه تورفان Turfun (کلکسیون لنینگراد) پرسش‏هایی درباره آخرالزمان و علامات آن مطرح می‏شود. این اسناد، سال‏ها پس از زمان مانی نوشته شده است، ولی از آن‏ها چنین بر می‏آید که پیروان مانی به ظهور وی در آخرالزمان معتقد بوده‏اند. قسمت‏هایی از کتاب شاپورگان[۴۸] مانی وجود دارد که در آن‏ها اشاره به ظهور مانی نمی‏شود، امّا از قراین چنین به دست می‏آید که انتظار ظهور عیسی را دارند. در شاپورگان ترجمه ((‏مولر muller)) نام ((‏خردیشهر ایزد))[۴۹] آمده که در آخرالزمان باید ظهور کند. جکسون عقیده دارد که بی‏شک عیسی به این لقب نامیده شده است.[۵۰] در نیایشی درباره آمدن دوباره عیسی چنین می‏خوانیم:
به من بگو ای شهریار، آریامان![۵۱]نشانم ده ای گرامی‏ترین پسر!
درباره زمان آمدنت، هنگامی که سرانجام می‏آیی.
ای منجی بزرگ، ای آموزگار من! بگو درباره آن زمان و نشانه‏های آن.[۵۲]به هر حال، وقایعی که با ظهور مصادف می‏‏شود، عبارت از علامات شگفت‏انگیزی است که در آسمان پدید می‏آید و بر آمدنِ ((‏خردیشهر ایزد)) دلالت می‏کند، و دانش را پیش از تکمیل فرشگرد به دنیا می‏آورد. فرشتگانی از شرق و غرب به فرمان او فرستاده می‏شوند و به همه اهل دنیا پیام می‏فرستند. امّا اشخاص شرور، او را انکار می‏کنند و کاذب می‏شمارند. از طرف دیگر، پنج تن از نگهبانان پیروزگر آسمان‏ها و زمین‏ها با پرهیزگاران و دیوان فروتن به پرستش او سر فرود می‏آورند.[۵۳]


منابع و مآخذ

۱٫ آیین بودا، هانس ولفگانگ شومان، ترجمه ع. پاشایی.
۲٫ آیین گنوسی و مانوی، ویراسته میرچاالیاده، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‏پور، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۳٫
۳٫ ادیان و مکتب‏های فلسفی هند، داریوش شایگان، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶٫
۴٫ اساطیر هند، ورونیکا ایونس، ترجمه باجلان فرخی، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۳٫
۵٫ اسطوره آفرینش در آیین مانی، ابوالقاسم اسماعیل‏پور، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۵٫
۶٫ اسطوره بازگشت جاودانه، میرچا الیاده، بهمن سرکاراتی، نشر قطره، ۱۳۷۸٫
۷٫ انتظار مسیحا در آیین یهود، جولیوس کرینستون، ترجمه حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۷۷٫
۸٫ او خواهد آمد، داوود الهامی، علی اکبر مهدی‏پور.
۹٫ ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات دنیای کتاب، چاپ نهم، ۱۳۷۴٫
۱۰٫ بندهش، فرنبغ دادَگی، گزارنده مهرداد بهار، انتشارات توس، ۱۳۶۹٫
۱۱٫ بندهش هندی، تصحیح و ترجمه، رقیه بهزادی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸٫
۱۲٫ پیام‏آور گذشته‏ها، اریک فون دانیکن، بدون نام مترجم، بی‏تا.
۱۳٫ تاریخ ادیان، هاشم رضی، انتشارات کاوه، ج ۴ و ۵، ۱۳۴۵٫
۱۴٫ تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمه همایون صنعتی‏زاده، انتشارات توس، ۱۳۷۴٫
۱۵٫ دانشنامه مزدیسنا، دکتر جهانگیر اوشیدری، نشر مرکز، ۱۳۷۱٫
۱۶٫ دایرهالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب.
۱۷٫ در جستجوی افسانه‏های قدیمی، اریک فون دانیکن، ترجمه شیرین رادان، انتشارات فردوسی، ۱۳۷۲٫
۱۸٫ دین ایرانی بر پایه متن‏های معتبر یونانی، امیل بنونیست، ترجمه دکتر بهمن سرکاراتی، نشر قطره ۱۳۷۷٫
۱۹٫ دین و اسطوره در امریکای وسطا، مهران کندری، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲٫
۲۰٫ دین‏های ایران باستان، هـ .س. نیبرگ، ترجمه دکتر نجم‏آبادی، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ‏ها، ۱۳۵۹٫
۲۱٫ رساله سوشیانس، استاد پورداوود، انتشارات فروهر، چاپ دوم، ۱۳۷۴٫
۲۲٫ زبور مانوی، سی. آر.سی. آلبری، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‏پور، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۵٫
۲۳٫ زندوهومن یسن، صادق هدایت، بی‏تا.
۲۴٫ فرهنگ نام‏های اوستا، هاشم رضی، ج ۲، انتشارات فروهر، ۱۳۴۶٫
۲۵٫ فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، مهران کندری، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۱٫
۲۶٫ فرهنگ و تمدن امریکای میانه، همان، ۱۳۶۹٫
۲۷٫ کتاب مقدس، ترجمه انجمن کتاب مقدس.
۲۸٫ گنجینه‏ای از تلمود، ا.کهن، راب، ترجمه امیر فریدون گرگانی، چاپ زیبا، ۱۳۵۰٫
۲۹٫ مقالات تقی‏زاده، زیر نظر ایرج افشار، ج ۹ (مانی و دین او)، انتشارات شکوفان، ۱۳۵۶٫
۳۰٫ مقاله ((‏گونه‏شناسی اندیشه موعود در ادیان مختلف))، علی موحدیان عطار، فصلنامه هفت آسمان، ش ۱۲-۱۳٫
۳۱٫ مقاله ((‏موعود در آیین زرتشت))، نگارنده، همان، شماره ۳-۴٫
۳۲٫ مهابهارت، جلالی نائینی، ناشر کتابخانه طهوری، ۱۳۵۹٫
۳۳٫ نجات بخشی در ادیان، محمدتقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹٫
۳۴٫ وندیداد، ترجمه و یادداشت‏ها، هاشم رضی، ج ۱ و ۴، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۶٫
۳۵٫ ویسپرد، گزارش پورداوود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۵۷٫
۳۶٫ یسنا، همو، انتشارات دانشگاه تهران، ج ۱، چاپ سوم، ۱۳۵۶٫
۳۷٫ یشتها، همو، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۵۶٫


پی نوشت ها

[۱] . یوتوپیا Utopia : نام کتابی که سرتامس مور به لاتینی (۱۵۱۶) نوشته است. این کتاب در شرح کشوری خیالی و آرمانی است که در آن نظام کاملی برای سعادت نوع بشر حکمفرما است، و از هرگونه شر و بدی از قبیل فقر و بدبختی عاری است. شهرت کتاب به حدی بود که کلمه یوتوپیا، اسم عامی برای کلیه کشورهای خیالی فلاسفه اجتماعی شد. ر.ک: دایره المعارف فارسی.
[۲] . مارکو کرالیه ویچ marko kralyevic کسی است که به خاطر دلیری‏هایش در نیمه دوم سده چهاردهم میلادی در بین اهالی یوگسلاوی پر آوازه شد. وی به تدریج شخصیتی تاریخی و اسطوره‏ای پیدا کرد و سرودهای حماسی بسیاری را به خود اختصاص داد. در وجود تاریخی او هیچ تردیدی وجود ندارد و حتی تاریخ مرگ او نیز دقیقاً سال ۱۳۹۴ بوده است. ر.ک: میرچا الیاده، اسطوره بازگشت جاودانه، بهمن سرکاراتی، ص ۵۴٫
[۳] . ر.ک: داود الهامی، او خواهد آمد، ص ۸۷-۸۸٫
[۴] . ر.ک: مهران کندری، دین و اسطوره در امریکای وسطا، ص ۱۱۸ همو، فرهنگ و تمدن امریکای میانه، ص ۲۱۲-۲۱۸٫ این تذکر لازم است که اسطوره زندگی این شخصیت چنان در قلب و روح سرخپوستان جایگزین شد که باعث شکست قوم آزتک شد. پیشگویی‏های وی نتایج هولناکِ تاریخی در برداشت. زیرا در سال ۱۵۱۹ ـ یعنی همان سالی که پیشگویی کرده بود باز می‏گردد ـ ((‏ارناندو کورتس H.cortez)) (مردی سفیدپوست و ریش‏دار) پای به سرزمین آزتک گذاشت و شیرازه تمدن آنان را از هم گسست.
همچنین ر.ک: هاشم رضی، تاریخ ادیان، ج ۵، ص ۶۷۸-۶۸۰ و ص ۷۳۴٫
[۵] . اریک فون دانیکن، در جستجوی افسانه‏های قدیمی، ترجمه شیرین رادان، ص ۱۰۱؛ مهران کندری، فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، ص ۲۵۰-۲۵۲٫
[۶] . The Encyclo Pedia of Religion,v.13,P.471 نقل از: علی موحدیان عطار، مقاله گونه‏شناسی اندیشه موعود در ادیان مختلف، مجله هفت آسمان، شماره ۱۲- ۱۳، ص ۱۲۸٫
[۷] . هاشم رضی، تاریخ ادیان، ج ۴، ص ۲۰۱ و ج ۵، ص ۶۷۹٫
[۸] . اریک فون دانیکن، پیام آور گذشته‏‏ها، ص ۲۴۴٫
[۹] . ر.ک: اشعیا، ۱:۱۱-۱۰ و ۶۵: ۹-۱۳ و ۱۸-۲۰؛ دانیال، ۱۲: ۱-۵ و ۱۰-۱۳؛ حبقوق، ۲: ۳-۵٫
[۱۰] . مزامیر۷۲: ۲-۱۸؛ و ر.ک: مزامیر ۳۷: ۹-۱۲، ۱۷-۱۸ و ۹۶: ۱۰-۱۳٫
[۱۱] . ((‏از آغاز خلقت عالم، پادشاه ماشیح به دنیا آمد؛ زیرا (لزوم وجود او) حتی پیش از آن‏که جهان آفریده شود به ذهن (خداوند) خطور کرده بود.)) ر.ک: گنجینه‏ای از تلمود، ص ۳۵۲٫ به اعتقاد مسیحیان نیز، عیسی مسیح آخرین نجات‏بخش است و در مورد آفرینش وی به چنین اندیشه‏ای برمی‏خوریم آن جا که عیسی(ع) با یهودیان به گفت‏وگو می‏پردازد، ظاهراً به وجود خویش در آغاز آفرینش اشاره می‏کند: یهودیان بدو (=عیسی) گفتند: ((‏هنوز پنجاه سال نداری و ابراهیم را دیده‏ای؟ عیسی بدیشان گفت: آمین، آمین، به شما می‏گویم که پیش از آن‏که ابراهیم پیدا شود من هستم.)) انجیل یوحنا، ۸: ۵۶ و۵۷٫
به نقل از : محمدتقی راشد محصّل، نجات‏بخشی در ادیان، ص ۱۱۵٫
[۱۲] . تصور تلمود پیرامون شخصیت مسیحا به طور خلاصه چنین است: یک انسان که نهالی از خاندان سلطنتی داوود است، و قداست او تنها به سبب موهبت‏های طبیعی وی خواهد بود. امّت‏های مشرک به دست او نابود خواهند شد و بنی‏اسرائیل قدرت جهانی خواهند یافت. مادر او زنی از قبیله ((‏دان)) خواهد بود و در شهر ((‏بیت لحم)) زاده خواهد شد. خدا پیش از آفرینش، نام او را در خاطر خود آفریده است. نام‏های او عبارتند از: بن داوود، داوود، مِناحِم بن حزقیا، صِمَح، شالوم، حَدرَک، شیلو، حنینا… و نام‏های بسیاری دیگر که در ((‏ترگومیم))، ((‏تلمودیم)) و ((‏میدراشیم)) آمده است.
انتظار مسیحا در آیین یهود، ص ۶۵ و ۶۶٫ برای آگاهی بیشتر ر.ک: گنجینه‏ای از تلمود، ص ۳-۳۵۲٫
[۱۳] . اعمال رسولان، ۲: ۳۱ و ۳۲٫
[۱۴] . رساله به عبرانیان، ۲۸:۹٫
[۱۵] . انجیل یوحنا، ۱۷:۱۴٫
[۱۶] . انجیل یوحنا، ۱۶: ۸-۱۴٫ کتاب مقدس، ترجمه انجمن کتاب مقدس.
[۱۷] . بنا به ((‏پورانه‏ها Puranas)) هر دوره جهانی (مهایوگه Maha Yuga) به چهار عصر تقسیم شده که عبارتند از: ۱٫ کریتایوگه Krita Yuga یا ستیا یوگه Satya 2. ترتایوگه Treta 3. دواپارایوگه Dvapara 4. کالی یوگه Kali. این چهار عصر را می‏توان با اعصار چهارگانه طلا، نقره، مفرغ و آهن مذکور در اساطیر یونانی مقابله کرد.
برای آگاهی بیش‏تر درباره ادوار جهانی ر.ک: داریوش شایگان، ادیان و مکتب‏های فلسفی هند، ۱: ۲۸۱-۲۸۴؛ جلالی نائینی، مهابهارت، ۱: ۲۰-۲۲، ۱۳۹، ۳۵۳ به بعد؛ ۳: ۵۵، ۱۲۶-۱۲۷، ۲۵۷، ۳۰۵؛ ورنیکا ایونس، اساطیر هند، ترجمه باجلان فرخی، ص ۳۹-۴۳٫
[۱۸] . در ویشنو پورانه Visnu Purana,Iv,23 آمده است: ((‏فساد بر همه چیز حکمفرما خواهد شد، دولت و ثروت تنها معیار ارزش و مقام، شهوت یگانه پیوند میان زن و مرد، دروغ تنها راه موفقیت در امور دنیوی محسوب خواهد شد. نظام طبقاتی متلاشی شده و دستورات و احکام ودایی را کسی دیگر رعایت نخواهد کرد… .)) نقل از: ادیان و مکتب‏های فلسفی هند، ۲۸۲:۱٫
[۱۹] . اساطیر هند، ص ۴۱٫
[۲۰] . در ((‏بهگوته پورانه)) آمده: ((‏در غروب گاه عصر فعلی، آن‏گاه که شهریاران این دیر جمله دزد شده‏اند، امیر کائنات از برهمن به وجود آمده و او را ((‏کالکی)) نام خواهند گذارد)). نقل از: ادیان و مکتبهای فلسفی هند، همان، ۲۷۴:۱٫
[۲۱] . اساطیر هند، ص ۱۲۵-۱۲۶٫
[۲۲] . در الهیات بودایی مهایانه‏ای چهار لایه الوهی قابل شناسایی است. در بالا، ((‏بودای مطلق)) با دو جنبه شخصی و غیرشخصی قرار دارد، که از آن به عنوان ((‏درمه کایه Darmakaya)) یاد می‏کنند. در لایه پایین‏تر، پنج بودای برتر جای دارند که به منزله تجلّیات صفات بودای مطلقند. مفهوم ((‏سم بگه کایه Sambhogakaya)) در الهیات مهایانه‏ای اشاره به این وجودات ماورایی است. در مرتبه بعد، بودایان خاکی یا ((‏نرمانه کایه Narmanakaya)) جای دارند که هر کدام به نوعی وابسته به یکی از بودایان برتر است. اینان به نوبت در زمین تجلّی کرده‏اند یا خواهند کرد. ((‏شاکیه مونی Shakyamuni)) که همان گُتمه بودای مشهور است، چهارمین از این‏هاست، و میتریه پس از او خواهد آمد. در پایین این سلسله ((‏بُدی سَتوه Bodhisattava)) (بوداسف)های برترند که آخرین مرحله نیروانه شان را به تأخیر انداخته‏اند تا همه موجودات نجات یابند. ر.ک: هانس ولفگانگ شومان، آیین بودا، ترجمه مع. پاشایی، ص ۱۲۱٫
[۲۳] . در روایات بودایی، زوال و تباهی فزاینده انسان با کاهش تدریجی عمر آدمی مشخص شده است، چنان که مطابق روایتی، در زمان بودای اول به نام ((‏ویپاسی Vipassi)) که نودویک ((‏دَور)) پیش ظهور کرد، طول عمر آدم‏ها هشتاد هزار سال بود و در زمان بودای دوم به نام ((‏سیکهی Sikhi)) که سی ((‏دَور)) پیش در جهان پدیدار شد، عمر آدمی هفتاد هزار سال بوده، و الی آخر. بودای هفتم یعنی گتمه، هنگامی ظهور می‏کند که عمر آدمی به حداقل رسیده است و مردمان فقط صد سال می‏زیند. آخرین بودا یعنی بوداسف در آینده دوباره ظهور خواهد کرد تا مژده رهایی همه موجودات را برای همیشه نوید دهد. ر.ک: اسطوره بازگشت جاودانه، ص ۱۲۴٫
[۲۴] . ر.ک: مقاله گونه شناسی اندیشه موعود، ص ۱۱۸٫
[۲۵] . نگارنده در این بخش، از مقاله دیگر خویش تحت عنوان ((‏موعود در آیین زرتشت)) استفاده بسیاری برده است. خوانندگان محترم می‏توانند رجوع کنند به: مجله هفت آسمان، شماره ۴-۳، ص ۱۰۷-۱۲۲٫
[۲۶] . مری بولیس، تاریخ کیش زرتشت، ترجمه صنعتی زاده، ص ۳۹۱٫
[۲۷] . دین ایرانی بر پایه متن‏های معتبر یونانی، ص ۷۰ به بعد.
[۲۸] . هـ .س. نیبرگ، دین‏های ایران باستان، ترجمه دکتر نجم‏آبادی، ص ۳۸۷٫ آرتور کریستین سن درباره این اختلاف
می‏نویسد: ((‏به نظر من، اختلاف در عدد سنوات حاکی از اختلافات این دو فرقه نیست؛ سبب این تفاوت آن است که چه زروانیان و چه مزدیسنان گاهی سه هزار سال آغاز جهان را، که کاینات در حال امکانی وجنینی بوده، به حساب می‏آوردند و گاهی نمی‏آوردند. در تمام روایات، اعم از زروانی و غیر زروانی، مدت جنگ بین اهریمن و اهورامزدا را نُه هزار سال گفته‏اند. امّا این که در تواریخ ازنیک (Eznik) و الیزه (Elisee) آمده است که زروان قبل از تولد اهریمن و اهورا مزدا هزار سال قربانی داد، دلیل این است که زروانیان قبل از نُه هزار سال باز به یک مدتی از عمر جهان قائل بوده‏اند.)) ر.ک: ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۲۱٫
[۲۹] . درباره سالشمار تا زمان تازیان که دوازده هزار سال بود، ر.ک: بندهش، فصل ۱۲، ص ۱۵۵-۱۵۶؛ بندهش هندی، فصل ۲۹، ص ۱۲۰-۱۲۱٫
[۳۰] . ر.ک: هاشم رضی، فرهنگ نام‏های اوستا، ج ۲، ص ۷۷۱-۷۷۲٫
[۳۱] . پورداود، رساله سوشیانس، ص ۸؛ فرهنگ نامهای اوستا، ج ۲، ص ۷۶۹٫
[۳۲] . پورداود، یشتها، ۱۰۱:۲٫
[۳۳] . ر.ک: رساله سوشیانس، ص ۷-۱۳؛ فرهنگ نام‏های اوستا، ج ۲، ص ۷۶۹-۷۷۰٫ همچنین درباره کلمه سوشیانس و وجه اشتقاق آن و کاربرد مفرد و جمع آن در اوستای گاهانی و جدید نگاه کنید به: نجات بخشی در ادیان، ص ۴-۹٫
[۳۴] . ر.ک: یسنا، ۱۲/۷، ۱۳/۳، ۱۴/۱، ۲۰/۳، ۶۱/۵، ۷۰/۴؛ ویسپرد، ۵/۱، ۱۱/۱۳، ۲۲/۱؛ سروش یشت، ۱۷؛ فروردین یشت ۳۸؛ به نقل از: رساله سوشیانس، ص ۱۰-۱۱٫
[۳۵] . پورداود، یسنا، ۱: ۲۲۲-۲۲۳٫
[۳۶] . دوستان سوشیانس جاودان‏هایی هستند که در روز واپسین، رستاخیز کرده و وی را در کار نو نمودن جهان و تازه ساختن گیتی یاری خواهند کرد؛ مانند کیخسرو، نرسی، طوس، گودرز، پشوتن، اغریرث و گرشاسب.
[۳۷] . ر.ک: یشتها، ۲: ۳۴۹٫
[۳۸] . همان، ۷۳:۲٫
[۳۹] . درباره این شش تن و اسامی آن‏ها ر.ک: یشتها، ۱۰۰:۲، حاشیه ۱؛ هاشم رضی، وندیداد، ج۴، ص ۱۷۷۵-۱۷۷۶؛ مقاله نگارنده، موعود در آیین زرتشت، ص ۱۱۴٫
[۴۰] . ر.ک: رساله سوشیانس، ص ۱۴-۱۶؛ یشتها، ۲: ۱۰۰-۱۰۱؛ فرهنگ نام‏های اوستا، ۷۷۷:۲٫
[۴۱] . وندیداد، ج ۴، ص ۱۷۵۷٫
[۴۲] . یشتها، ۲: ۱۰۱-۱۰۲٫
[۴۳] . یشتها، ۱۰۱:۲؛ وندیداد، ج ۴، ص ۱۷۵۷-۱۷۵۸٫
[۴۴] . انجیل زنده: این اثر به زبان سریانی نوشته شده و بخشی از آن که از سریانی به یونانی ترجمه شده است، در مجموعه دست نوشته‏های مکشوف در اکسیرینخوس OxyrhYnchus یونان وجود دارد.
[۴۵] . سی. آر. س آلبری، زبور مانوی، ترجمه اسماعیل پور، مزمور ۲۲۰٫
[۴۶] . بِما Bema: جشنی مانوی همانند عید ایستر که در ماه مارس برگزار می‏شد. در لغت به معنای ((‏تخت و اورنگ)) است. در اصل جشن عروج مینویی مانی است. مانویان، مرگ و شهادت مانی را جشن می‏گرفتند؛ چه معتقد بودند که وی از زندان تن آزاد گردیده و عروج کرده است. در مراسم بما، تمثالی از مانی را در برابر حضار می‏نهادند و به سرودخوانی و نیایش می‏پرداختند.
[۴۷] . زبور مانوی، مزمور ۲۲۷٫
[۴۸] . شاپورگان یا شاهپورگان، یکی از کتب مانی است که به زبان پهلوی ساسانی نوشته شده است. این کتاب به نام شاهپور اول، و حاکی از مطالب متعلق به مبدأ و معاد بود. بعضی از قسمت‏های آن و ترجمه پهلوی انجیل، در ضمن قطعات مکشوف تورفان به دست آمده است. عرب‏ها، شاپورگان را شبورقان گفته‏اند. ر.ک: ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۸۴؛ دانشنامه مزدیسنا، ص ۳۴۲٫
[۴۹] . آقای تقی‏زاده می‏نویسد: این منجی که به اسم ((‏دوست)) خوانده می‏شود، ((‏پسر خدا)) است و در بعضی روایات، همان انسان ازلی است و گاهی اوهرمزد یا ((‏خرذی هیشهر)) و گاهی ((‏عیسای متعالی)) خوانده می‏شود و مانویان به او ((‏عیسای منوّر و درخشان)) می‏گویند. ر.ک: مقالات تقی زاده، ج ۹، مانی و دین او، ص ۴۴٫
[۵۰] . در آیین مانی از سه عیسی سخن رفته که تشخیص آن‏ها از یکدیگر گاه بسیار سخت است: ۱٫ عیسای درخشان: ایزدی که در آفرینش سوم پدیدار می‏شود و گهمُرد را از خواب بیدار می‏کند. این ایزد همپایه نریسه ایزد و بهمن بزرگ است. ۲٫ عیسای رنجبر: نامی است که مانویان غرب به نفس زنده یا گریوزندگ داده‏اند. او از ایزدان آفرینش نخست است که از امهر سپندان، پنج فرزند هرمزدبغ، پدید آمده است. این عیسی در واقع، همان نور محبوس در ماده است که رنج می‏کشد و گویی چون عیسی مسیح به صلیب کشیده شده است. ۳٫ عیسی مسیح: پیامبر و ((‏فرزند خدا)) که بر انسان‏های متأخر ظاهر شده و آنان را به راستکاری می‏خواند. اوست که ظاهراً به صلیب کشیده می‏شود. امّا مانی با این دیدگاه که عیسی مسیح به جسم خاکی در آمده، سخت دشمنی ورزیده است. زیرا به گمان او، در شأن عیسی مسیحِ مینوی نیست که به کالبد مادی در آید، کالبدی که پلید و دیوی است. ر.ک: اسطوره آفرینش در آیین مانی، ص ۸۳-۸۴، حاشیه ۹۵٫
[۵۱] . به معنی ((‏دوست)) و لقب عیسی است.
[۵۲] . ر.ک: میرچاالیاده، آیین گنوسی و مانوی، ترجمه اسماعیل پور، ص ۲۴۳٫
[۵۳] . صادق هدایت، زند و هومن یسن، پیشگفتار، ص ۲۵-۲۶٫


پیشگویی‌ها درباره زمان رجعت مسیح(ع)/ بهترین کتاب آخرالزمانی مسیحیت

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)  مسیحیان در طول تاریخ دو هزار ساله مسیحیت درباره روز معینی - که عیسی(ع) در آن روز ظهور خواهد کرد - سخن‌ها گفته و کتاب‌های بسیار نگاشته‌اند.  به عنوان نمونه، نخستین بار و تنها یک قرن پس از عروج مسیح، میلادی نویسنده‌ای به نام تیخونیوس (Tichonius) ادعای رجعت مسیح را مطرح کرد. پس از او و در قرن چهارم میلادی، دو مسیحی دیگر مدعی شدند که پیشوای آن‌ها در سال 500 میلادی ظهور خواهد کرد. افراد بسیاری هم ظهور آن حضرت را در سال هزارم پس از میلاد می‌دانستند و به تعبیر هزار سال که در عهد عتیق (سِفر راعوت 20) آمده است، استناد می‌کردند؛ سپس این زمان را به سال 1033 یعنی هزار سال پس از عروج مسیح موکول کردند که البته این پیشگویی هم غلط از آب در آمد. پیشگویی‌ها درباره زمان ظهور مسیح همچنان ادامه یافت و افراد مشهوری نظیر «نیوتن» (فیزیکدان انگلیسی قرن 17) هم به این عرصه ورود کرده و تاریخ ظهور مسیح را سال 1715 میلادی عنوان کرد.  در قرن بیستم نیز بازار شایعات درباره زمان ظهور مسیح داغ بود، به عنوان نمونه کشیشی از اهالی سیدنی ادعا کرد مسیح در سی‌ام اکتبر سال 1992 بر فراز یکی از قلل کوه‌های استرالیا فرود خواهد آمد. روزنامه U.S.A Today هم در شماره 20 اکتبر 1991 خود اعلانی در یک صفحه کامل به چاپ رساند که در آن یک فرقه مسیحی اعلام کرده بود که مسیح در روز 28 اکتبر سال 1999 ظهور خواهد کرد و در آن روز 50 میلیون تن از مردم بر اثر زلزله و 50 میلیون تن بر اثر فرو ریختن خانه‌هایشان خواهند مرد. در قرن حاضر نیز این روند ادامه یافت و یک پنجم جوانان آمریکایی به ظهور مسیح در این قرن باور دارند. حتی خبرگزاری CNN و بسیاری از مردم آمریکا واقعه 11 سپتامبر سال 2001 را نشانه نزدیک شدن بازگشت مسیح شمردند. در این میان اما اسلام نظر دیگری دارد. آیت‌الله محمد امامی کاشانی در این باره می‌گوید: این گونه پیشگویی‌ها و پیش‌بینی‌ها درباره زمان ظهور مصلح و منجی جهانی (امام مهدی علیه‌السلام) در اسلام هیچ‌گونه پایه و مایه‌ای ندارد و اهل بیت(ع) به شدت از این پیشگویی‌ها منع فرموده و اینگونه پیشگوها را دروغ‌پرداز دانسته‌اند. متأسفانه در متون دینی مسیحی چنین نهی صریحی از پیشگویی ظهور (مسیح و منجی) وجود ندارد و به همین سبب بازار پیشگویی‌های کور و دروغین در میان مسیحیان بسیار داغ بوده است.  اما پس از تراکم و انبوه‌ شدن این پیشگویی‌ها و روشن شدن دروغ بودن آن‌ها -که باعث نگرانی و بیم مقامات دین مسیح شد- کتاب‌های بسیاری تألیف و عرضه شد که مفاد همه آن‌ها آگاه نبودن هیچ‌کس از تاریخ و زمان ظهور مسیح است، و مشهورترین این کتاب‌ها «99 دلیل بر این که هیچ کس از زمان بازگشت مسیح آگاه نیست» (99Reasons why no one Knows when Christ will Return) نوشته اُرُپزا (B.J. Oropesa) است که بارها چاپ و به زبان‌های بسیاری از جمله زبان‌های اروپایی و عربی و حتی ژاپنی و کره‌ای نیز ترجمه شده است. * ظهور چه زمانی اتفاق می‌افتد فضیل‌بن یسار می‌گوید: «از امام باقر (ع) پرسیدم که آیا زمان این امر و ظهور و قیام امام زمان(عج) معین و معلوم است؟ امام فرمود: کسانی که برای این رویداد زمان خاصی را معین می‌کنند دروغ می‌گویند - و این عبارت را سه بار تکرار فرمود-». 1 از امام صادق (ع) نیز نقل شده که فرمود: «هر کس زمان خاصی برای ظهور امام مهدی تعیین کند دروغ گفته است،‌ما در گذشته چنین وقتی را تعیین نکرده‌ایم و در آینده نیز نخواهیم کرد.» 2 عبدالرحمن‌بن کثیر گفته است: نزد ابوعبدالله (امام صادق) بودم که مهزم أسدی بر آن حضرت وارد شد و گفت: فدایت شوم، مرا از زمان این امر (ظهور امام مهدی) که در انتظار آن هستید، آگاه فرما، زیرا که دوران انتظار بسیار به درازا کشیده است. امام فرمود: ای مهزم! تعیین‌کنندگان این زمان دروغگویانند و شتابزدگان در هلاکت‌اند و آن‌ها که تسلیم (اراده خداوند) هستند نجات‌یافتگان‌اند و بازگشت آن‌ها به ماست.» 3 و نیز امام صادق(ع)‌ فرمود: «هرکس زمانی برای این رویداد بگوید، بیم نداشته باش و سخن او را تکذیب کن؛ زیرا ما برای هیچ‌کس چنین وقتی را تعیین و بیان نکرده و نمی‌کنیم.» 4   * پی‌نوشت‌ها: 1- الغیبة/الشیخ الطوسی 425-426 2- همان 3- الامامة والتبصرة/ الشیخ علی بن الحسین بن بابویه 87.95، باب‌النوادر 4- الغیبة/الشیخ الطوسی 414-426 ان

کلیپ / «کریس هیور»: دنیا بدون "امام"نابود خواهد شد!!

Viewing all 56 articles
Browse latest View live